مجید قیصری نویسندهای که با داستانهای جنگیاش شناخته شده است. وی در سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد اما اصالتاً اصفهانی است و در رشته روانشناسی تحصیل کرده است. قیصری در اوایل دهه ۷۰ به طور جدی به نوشتن داستان کوتاه پرداخت. مجموعه داستان «صلح»، رمان «جنگی بود، جنگی نبود»، مجموعه داستان «طعم باروت» و مجموعه داستان «نفر سوم از سمت چپ» محصول تلاشهای او در زمینه داستاننویسی در دهه گذشته است. در سال ۱۳۸۰ رمان «ضیافت به صرف گلوله» و در سال ۸۴ مجموعه داستان «سه دختر گلفروش» از وی به چاپ رسیده و رمان «باغ تلو» و مجموعه داستان «گوساله سرگردان» نیز از جمله کتابهای وی است. داستانهای کوتاه قیصری در حقیقت کولهبار زخمها، یادها و شهود هنرمندی است که سالهای نوجوانی خود را پشت خاکریزها و زیر آتشباران روزهای جنگ گذرانده است. وی سعی کرده است تا از خاطرات جنگ تنها به روایتی ساده بسنده نکند بلکه خواسته است داستانهای ماندگاری بسازد که به روایت عواطف انسانی و موقعیتهای مختلف در پسزمینهای به نام جنگ بپردازد. همچنین کتاب «سه دختر گل فروش» برنده جایزه قلم زرین سال ۸۵ شد.
بعضی از داستانها خیلی ضعیف و سطحی بودند؛ اینقدر که حس میکنم به اصل و مضمونِ موردِنظرِ نویسنده (یعنی برشماریِ تبعاتِ جنگ) ضربه وارد کرده است. دو-سه داستان امّا خوب بودند. خصوصاً «درختِ کلاغ» که بهنظرم بهترین داستانِ مجموعه بود؛ هم به لحاظِ زبانی قوّه داشت، هم به لحاظِ طرح و پیرنگ و خطِّ سیر و پایانبندی. نثرِ قیصری عجیب سهل و روان است. کاش داستاننویسیاش هم مثلِ نثرش بود.
داستانهای این کتاب به قدرت داستانهای نگهبان تاریکی نیست. رخدادی شبیه داستان «درخت کلاغ» در حادثهی بمباران مدرسهی دخترانهی بینش در دیماه ۶۵ در زنجان رخ داد که به همان اندازه دردناک بود. مجید قیصری را بخاطر نوشتن داستان آب دوست دارم. دوکتاب گوسالهی سرگردان و طنابکشی را نیز از او خواهم خواند.