Mohadese > Recent Status Updates

"یه نسل متن رو تحریف می‌کنه، یه نسل تصمیم می‌گیره همون متن رو آموزش بده و نسل بعد که پا به عرصه می‌ذاره، دروغ تبدیل می‌شه به حقیقت‌."
‌
۶۱۵ از ۶۹۰ - دسته‌ی چهارم - ترجمه مهرک ملک‌مرزبان

۴۸۳ از ۶۹۰
اون کیه که رو یه اژدها کراش می‌زنه؟
آفرین، من!

۳۹۲ از ۶۹۰
هیچ وقت فکر نمی‌کردم اسمات اژدهایان رو بخونم :)))
ولی خب زندگی همیشه غیرقابل‌پیش‌بینی ئه!

۳۰۶ از ۶۹۰

۱۸۸ از ۶۹۰
ویولت: "ببین، می‌خوای من رو بکشی یا نه؟ انتظار داره دیوونه‌م می‌کنه."
زیدن: "هنوز تصمیم نگرفتم."

آقا من عاشق این خونسردی زیدنم >>>>>> 😂

۱۲۰ از ۶۹۰
کتاب رو دارم با ترجمه مهرک ملک مرزبان از نشر مجازی می‌خونم
و واقعا انقدر ترجمه خوب و تمیزیه که یه جون به جونام اضافه کرد >>>>

آخرین بار که یه کتاب اژدهادار خوندم شاید حدود ۱۲ سال پیش و سر مجموعه اراگون بوده!
احساس می‌کنم قراره تا صبح بیدار بمونم چون تازه اژدهایان رسیدن...

۲۵ از ۶۹۰
فعلا که شروع خوبی داشته و بدون زیاده‌گویی رفته سر اصل مطلب.

۳۴۰ از ۳۶۰

از این ایده که پسره برای محافظت از دختره قلبش رو می‌شکنه متنفرمممممم

ارشاد رو درک نمی‌کنم جدی
مثلا قسمتی که پسره گاز می‌گیره دختره رو حذف کردن
ولی شونصد ساعت تو حموم باهمن و اکیه 😂

میزری به خاک مادر خون‌آشام مرحومت انقدر خنگ‌بازی درنیار!
دیگه چی کار باید کنه بفهمی عاشقته؟

شما فکر کن طرف یه گرگ آلفاست: رهبر گله، باهوش، مقتدر، معمار! ، بدن اووووف، صورت جوووون...
ولی موقع کار با گوشی و کامپیوتر از پدربزرگ مرحوم من کمتر متوجه می‌شه!
خانم هیزل‌وود اجازه بده نپذیرم!

آرشام تهرانی؟
نه ممنون یه "لو مورلند" برمی‌دارم. 🤝

میزری یه هکر نابغه کار درسته ولی همونقدر هم خنگه :))):
تیپیکال رمان عاشقانه عامه‌پسند:

ولی این که خون‌آشام و گرگینه رو به عقد هم دربیاری باعث نمیشه کتابت فانتزی بشه خانم هزل‌وود!
یه رمان عاشقانه‌س کاملا

۱۵ از ۳۶۰
در قلبم کودکی ۱۵ ساله از ذوق برای این دوتا بالا و پایین می‌پره!

بریم ببینیم نشر نوووون چه کرده! :دی
عروس - به‌زودی از نشر نون ♡

شما هم این حس رو دارید؟
وقتی وسط یه کتاب اسامی کتابای دیگه میاد و می‌بینیم خوندم‌شون ناخودآگاه لبخند می‌زنم و ذوق می‌کنم!

طنز ریز و شخصیت پردازی ریچل داستان رو دلچسب کرده برام.

قبل از اینکه مردم خودشان تصمیم بگیرند ترکش کنند، طردشان می‌کرد. در آخر فرقی نمی‌کرد، چون همه بالاخره می‌رفتند ولی دردش کمتر بود. زندگی همین بود؛ باید راهی انتخاب کنید که درد کم‌تری دارد.

نهایتا همه می‌رفتند. فقط ریچل پرایس نبود. آدم‌ها موقتی بودند. فقط می‌توانستید روی همین حساب باز کنید؛ آدم‌ها همیشه می‌رفتند.

یه نمونه‌خوانی‌مون نشه؟ :دی
به‌زودی از نشر گوگولیِ نون ♡