Armin Ahmadianzadeh > Recent Status Updates

شابیر و آرانچا، فصل ۲۳>>>>>

"I believe that an entire nation should not be judged by the wrongdoings of a few extremists."

"One can forgive, but one should never forget."

Seems like I'm gonna like this graphic novel...

"A cat a day keeps the doctor away."

رفته رفته بیشتر دوسش دارم...

خب شروع یه‌رمان طولانی از ادبیات اسپانیا با مهرداد و مسعود عزیز😍🔥
مترجم محترم جناب شفیعی‌نسب توی مقدمه مترجم نکات جالبی آورده و معلومه که مترجم زبردست و کاربلدی هستش.
کتاب از ۱۲۵ فصل تشکیل شده، فصول کوتاه و جالبی داره، امروز تونستم ۵ فصل بخونم. بسیار متن گیرا و روانی داره. و نویسنده از جهش‌‌های زاویه دید و زمان روایت هم استفاده کرده که قطعا فرم کتاب رو جذاب‌تر کرده.

داستان سوم، خاموشی...
اسم داستان کامل گویای داستان هست، خاموشی سیاه و مالیخولیایی از تک تک جملات این داستان کوتاه می‌بارید. دقت کنید، خاموشی، نه آرامش!
واقعا حتی یه‌داستان کوتاه خوندن هم از آندری‌یِف می‌تونه حس‌و‌حال مالیخولیا رو تو عمق وجود خواننده به‌وجود بیاره.
باورم نمیشه که چطوری تونستم تو یه‌بازه‌ای تمامی رمان‌هاشو پشت‌سر هم و در عرض دو هفته بخونم.

نگاه می‌کردم به‌بخش ادبیات روسی کتابخونه‌ام، چشمم به‌کتابای آندری‌یِف عزیزم افتاد. یادم افتاد که تمام کتاب‌هایی که آقای آتش‌برآب ترجمه کردن رو خوندم و یه‌کتاب اونجا مونده که نخوندم، اونم "پرتگاه و سه داستان دیگر" هستش.
این داستان‌ها به‌نظر می‌رسه که جزو آثار اولیه و به‌اصطلاح دوران ناپختگی عمر کوتاه آندری‌یِف هستن.
همین الان دو داستان اول رو خوندم.
اول پرتگاه، و دوم سگ ولگرد. "فضای مالیخولیایی همیشگی و طبیعت سیاه"

عجب توصیفات شاعرانه‌ و ریزی...
عجب استعاره‌های نابی...
عجب حس‌و‌حالی...

سیاه‌تر از سیاه...

و تمام...

کتاب دوم، کوبش‌های شامو:
از هیجانات لحظه‌ای کتاب اول زیاد خبری نیست، ولی نویسنده داره به‌شدت قوی روایت رو خلق می‌کنه و جلو می‌بره تا به‌مقصودش برسه...

اینم از پایان بخش اول این‌سه‌گانه فوق‌جذاب...🔥

مهرداد تو آپدیتش‌ گفت، منم باید بگم، عبدالحمید با همین کتاب داره میره تو لیست نویسنده‌های موردعلاقه‌ام...

چقدر داستان پرکشش و جذابی داره، لذت خالصصصصص🤤

"دوره‌ای خونین بود که صدایی جز قار‌و‌قور شکم‌های خالی و صدای گلوله‌ی اسلحه‌ی آن‌هایی شنیده نمی‌شد که مرگ با گلوله را بر مرگ از گرسنگی ترجیح می‌دادند."

"در چارتین زنی متولد نشده است که بتواند به‌مردی اعتماد کند که طی پنجاه سال خطا نکند، مخصوصا وقتی آن مرد اهل آن خطا باشد. کدام زن شریفی فرزندان خود را در هر برهه از زمان در معرض ننگ قرار می‌دهد؟"

چه‌شروع عجیب و قشنگی، چه‌فرم جالبی، و چه‌قوانین ترسناکی...

او بی‌آن‌که بگذارد افسران عرب اشک‌هایش را ببینند، گفت: «از این به بعد به خاطر من، آدمای زیادی کشته می‌شن… به خاطر من بچه‌های بسیاری یتیم می‌شن و مادرای زیادی که من نمی‌شناسم‌شون، داغدار می‌شن… من هیچ‌وقت دوست نداشته‌م توی جنگ شرکت کنم.»

و تمام...

چقدر من توصیفاتت رو دوس دارم اخه مرل...
در اوج سادگی شاهکار خلق کردی تو مرد...

"انسان جانور عجیبی است که به این آسانی مرگ همنوعش را آرزو می‌کند."

"انسان تنها حیوانی است که می‌تواند فکر نابودی خودش را بکند و تنها حیوانی است که از این فکر درمانده و مأیوس می‌شود. چه جانور عجیبی است انسان! جانوری که تا به آن حد به نابودی خود حریص است و تا به آن اندازه به حفظ خود مشتاق."

چقدرررررررر توصیفاتتتتتت مرلللللللل فوق‌العاده‌اسسسسسسس
چقدرررررررر ترجمهههههه قاضییییی قشنگههههههههه😭

شروع اولین کتاب ۲۰۲۵
عجب شروعی، عجب قلمی، عجب ترجمه‌ای...
تو این ۳ ۴ فصلی که خوندم، چیز جالبی که هست اینه که مرل یهویی اتفاقات عجیب و شوکه‌کننده رو به‌صورت کاملا عادی می‌کوبه تو صورتت!

تا الان ۴ داستان کوتاه خوندم، و به‌نظرم خیلی ضعیف بودن، هی‌به‌زور می‌خواستن جوک‌های بی‌مزه رو به‌خواننده منتقل کنن که به‌نظرم اصلا جالب نیست این‌کار!