امشب که آمدی دوباره از ره آیینه های ناگهان وقتی صدای مرا و مرا حبس می کنی از سرزمین عسل خون چکان فواره می زند احساس شرم آری بیا بیا که زندگی بی تو همچون یکی قفس در اعماق دره هاست همره هر چهار عنصر حیات که می برد مرا از یاد روزگار ای حس ناشکیب ای سطر سطر نامه های عاشقانه ام به باد وقتی که هر نسیم بوی دلاویز تنت را به سوی من روانه می کند از آن دشت های دور در این زمین پر از خون لالهها دلها بهانهی بودنت را خواهد گرفت مثل هزار روز که نبودی و بوده ای و در سفر درازت به آن بعید عطر قدم هایت را اینجا میان دلم جاگذاشته ای ای همره ناشکیبی دلم از آن سترون عبوس که سالها در آن جامانده ای گاهی برای دلم فقط عاشقانه ای بخوان با زبان قناری های دلتنگ در قفس عاشقانه ای بگو.
اصفهان 13/3/91
*عنوان استقبالی است از مصرع مشهور حضرت مولانا"والله که شهر بی تو مرا حبس می شود"
دوباره از ره آیینه های ناگهان
وقتی صدای مرا
و مرا حبس می کنی
از سرزمین عسل
خون چکان
فواره می زند احساس
شرم
آری بیا
بیا که زندگی بی تو
همچون یکی قفس
در اعماق دره هاست
همره هر چهار عنصر حیات
که می برد مرا از یاد روزگار
ای حس ناشکیب
ای سطر سطر نامه های عاشقانه ام به باد
وقتی که هر نسیم
بوی دلاویز تنت را به سوی من
روانه می کند از آن دشت های دور
در این زمین پر از خون لالهها
دلها بهانهی بودنت را خواهد گرفت
مثل هزار روز که نبودی و بوده ای
و در سفر درازت به آن بعید
عطر قدم هایت را
اینجا
میان دلم جاگذاشته ای
ای همره ناشکیبی دلم
از آن سترون عبوس
که سالها در آن جامانده ای
گاهی برای دلم
فقط
عاشقانه ای بخوان
با زبان قناری های دلتنگ در قفس
عاشقانه ای بگو.
اصفهان
13/3/91
*عنوان استقبالی است از مصرع مشهور حضرت مولانا"والله که شهر بی تو مرا حبس می شود"