انجمن شعر discussion
كارگاه شعر
>
تسلیم
date
newest »

دوستش داشتم دوستم خیلی خیلی زیاد.
من رسیدم به آن تهی شدن، پای از گلیم خیالات بیرون کشیدن، و من فقط تسلیم. تسلیم به هر چه که بود به هرچه که آمد در راهم، به هرچه که برایم خط خورده بود و نمیدانی چه حالی پیدا کرد زندگی که تازه فهمیدم در حال زیستنم.
با زیبایی همیشگی به تصویر کشیدی آنچه احساس میکردم در درون
ممنون عزیز دلم به توان هزار
من رسیدم به آن تهی شدن، پای از گلیم خیالات بیرون کشیدن، و من فقط تسلیم. تسلیم به هر چه که بود به هرچه که آمد در راهم، به هرچه که برایم خط خورده بود و نمیدانی چه حالی پیدا کرد زندگی که تازه فهمیدم در حال زیستنم.
با زیبایی همیشگی به تصویر کشیدی آنچه احساس میکردم در درون
ممنون عزیز دلم به توان هزار

آفرین"
*****************
!انتها؟
:)
ممنونم اَزَت که خوندیش

!!ینی تازه داره می آد؟
:))"
*****************
!من رو حرفِ حس ِت حرف نمیزنم
;)

واسه چه زمانیه؟
:)))"
*******************
جوان! کُنون رُ خوب بِدان شعر بیاَندیش و جواب را بیاب و چوون یافتی به سرعت نزد من آی و آر
!
!تو ، می توانی"
خوب اومدی جوانه

*******************
:))"
!!این ینی این که درست گفتم یا کلاً پرتم؟

در كتاب گفتوگوهاي افلاطون، سقراط بر گسترش نوشتار افسوس ميخورد.
وي بيم آن داشت كه با روي آوردن مردم به عبارات مكتوب به عنوان جايگزيني براي معرفتي كه قبلاً در محمل سر خود منتقل ميكردند، آنها به قول يكي از شخصيتهاي گفتوگو «از به كار انداختن حافظه خود دست بردارند و فراموشكار شوند.» و چون آنها ميتوانستند «مقداري اطلاعات را بدون آموزش شايسته دريافت كنند.» پس «بسيار مطلع انگاشته ميشدند.» در حالي كه در بيشتر موارد به كلي نادان بودند. آنها به جاي فرزانگي حقيقي با خودبيني فرزانگي انباشته ميشدند.
سقراط در اشتباه نبود.
اعتراف می کنم برای کسی مثه من که فقط خواندام و تفسیر خودم رو از شعر ها داشته ام، درک این شعر واقعا سخت بود!
عـــــــــــــالی بود!!!!
نمی دونی چقدر ممنونم ازت که من رو متوجه مشکلی کردی تا الان فکر می کردم ندارم و مسخره اش می کردم!
...
خیلی خوب بود
....
دست ها بالا
من تسلیم است