داستان كوتاه discussion
نوشته هاي ديگران
>
عدالت مطلق
date
newest »



در اینکه همگان فانی هستیم و ناپایدار
شاید عدالتی باشد
ولی در شکل و زمان مردن؟
این چه جور عدالتی ست که
افراد مختلف به نحوه متفاوت
و دوره های زمانی متفاوت می میرند؛
!یکی طولانی و دیگری کوتاه
!یکی در آرامش و دیگری با زجر و درد
...
،هر نامی می تواند داشته باشد
شاید سرنوشت
شاید قسمت
....شاید
!!!ولی عدالت نیست

نوشته های مستور روایت هایی خوب و خوش اومدنی از نظر منه . من هم حاظرم به جای سه ماه سه سال صبر کنم و برسم به این نقطه که باور کنم روزی خواهم رفت .برسم به این نقطه که روزی خواهیم رفت . به قول سارتر معرفت بدون باور کاملا بی ارزشه .
یادم رفت خودم رو معرفی کنم هر چند به نظر اینجا کسی خودش رو معرفی نمی کنه . من یه عضو کاملا تاسیس شده در درون خودم هستم. خیلی خوش اومدم

می شه لطف کنید و یک نوشته ی دیگه هم از آقای مصطفی مستور بنویسید می خوام با نوشته هاش بیشتر آشنا بشم یا اگه ممکنه یه کم معرفیش کنید و اسم کتاب هاشو بگید
ممنون می شم

می شه لطف کنید و یک نوشته ی دیگه هم از آقای مصطفی مستور بنویسید می خوام با نوشته هاش بیشتر آشنا بشم یا اگه ممکنه یه کم معرفیش کنید و اسم کتا..."
کتاب هایی که من خوندم اینها بود ولی خیلی وقته دیگه نمی دونم کتابهای جدید داره یا نه
روی ماه خداوند را ببوس
چند روایت معتبر
حکایت عشقی بی عین بی شین
استخوان های خوک و دست های جذامی
و چند تای دیگه
تونستم یکی رو براتون سند می کنم

می شه لطف کنید و یک نوشته ی دیگه هم از آقای مصطفی مستور بنویسید می خوام با نوشته هاش بیشتر آشنا بشم یا اگه ممکنه یه کم معرفیش کنید و اسم کتا..."
سلام
کتابا رو که سارا گفت.
قبلا یه داستان کوتاه به نام "کله کدو" تو همین گروه و همین قسمت گذاشتم که اگه بگردین پیداش می کنید.
یک داستان نسبتا کوتاه دیگه هم قبلا از ایشون تایپ کردم و اینجا گذاشتم که اگه مایلید بخونید:
http://www.manjenic.com/ftopict-505.html

چند روز پپیش...شاید حدود 14 یا 15 روز پیش بود که خیلی جدی به این موضوع رسیدم که من هم خواهم مرد...چه امروز...چه فردا.
روي ماه خداوند را ببوس هيچ هم واضح نبود
انگار يك كتاب فلسفه بود
با چند تا شخصيت كه فقط ديالوگ هاي فلسفه رو مي رسوند
استخوان هاي خوك رو هم نگم كه اصلا افتضاهه
انگار يك كتاب فلسفه بود
با چند تا شخصيت كه فقط ديالوگ هاي فلسفه رو مي رسوند
استخوان هاي خوك رو هم نگم كه اصلا افتضاهه
فهيم بودن آقاي كوروش هم دليل بر دوست داشتني بودن آقاي مستور نيست
شما يك آمار بگير
نصف بيشتر كتاب خوانها نوشته هاي اورا دوست ندارند
حالا چه آقاي كوروش آي كيو بالا داشته باشد يا اصلا اي كي يو سان نابغه باشد
چه ربطي به مستور دارد؟
شما يك آمار بگير
نصف بيشتر كتاب خوانها نوشته هاي اورا دوست ندارند
حالا چه آقاي كوروش آي كيو بالا داشته باشد يا اصلا اي كي يو سان نابغه باشد
چه ربطي به مستور دارد؟

اینکه نیمی از خواننده ها ایشون رو دوست ندارند یک نظر کاملا شخصیه....و به من ارتباطی نداره که مثلا شما دوستش دارید یا فلانی دوستش نداره.
من نظر خودم رو نسبت به ایشون و نوع نوشته هاشون دارم.
کتاب روی ماه خداوند را ببوس رو دفعه اولی که خوندم خیلی درک نکردم...هم جوی که توش کتاب رو خوندم مناسب نبود و هم اینکه به نسبت من که کتابهای فلسفی نمیخونم بعضی جاهاش برام سنگین بود...ولی دفعه دوم که خوندم ازش خوشم اومد...در کل دوستش دارم...ء
منم همينطور فكر مي كنم
دوست داشتن و يا نداشتن يك نويسنده بسته به سليقه است
و نظر شخصي
منم نظر خودمو گفتم .
دوست داشتن و يا نداشتن يك نويسنده بسته به سليقه است
و نظر شخصي
منم نظر خودمو گفتم .

همه استعداد عجیبی داریم واسه کم نیاوردن
مغرور ماندن
کورش جان
رک میگم
داری یکه و تنها راه گروه رو کج میکنی
قبول کن که دوست داری یکی به یکی از جمله هات ایراد بگیره برای هفت پشتش بسه که با تو در بیفته
چه دلیلی داشت که بحثی که به صورت خصوصی بین تو و برنادت بود رو به این تایپیک بکشونی باید بگم که دوست داری بقیه متوجه متفاوت بودن بشن
یا لا اقل اینطور مینمایی
چه دلیلی داره که گیر بدی کی آهنگران گوش میده یا کسی که آهنگران گوش میده چه طور آدمیه
این گروه جای این بحثا نیست
چترووم های زیادی برای این بحث ها هست
مهتابی خانوم جوش نیار
چی کار به آی کی یوی بقیه داری
بابت لحن تمسخر آمیزت از کورش معذرت بخواه و بحث رو تمومش کن

احترام بگذار به کسی که در پی حقیقت است و شک کن به کسی که به حقیقت رسیده است
اصلا قصد نصیحت ندارم ولی دوست دارم بهت بگم که در مورد هیچ کس قضاوت نکن از کجا فهمیدی که دم از خدا و عشق و زیبایی میزنند و از کجا فهمیدی که تند میروند
چرا اینطور فکر نمیکنی که بدون هیچ ریایی خودشونو میگن
حالا بگذریم ولی با نظراتی که در مورد حیوانات داری موافقم باید بهت بگم من از بد شانسی انسان به دنیا اوومدم
همیشه به اسب ها حسودیم میشه و همین طور سگ ها
این گروه مخصوص داستان کوتاست و کاملا ادبیه جرو بحث های من درست میگم
یا اونو نیگاه کن چقدر دروغگوه
کمتر با این گروه میخونه

حسرت یک تنفس ِ راحت را به دل می کشد
با سینه ائی مسدود
و اینجا با شما جنگ واژه هاست
با عُقده های بسته
تا همه به پایان برسیم
!!!!!و این همان "عدالت مطلق" است؟

ممنون
اما
من از شما معذرت می خوام.
گویا من تاپیک رو اشتباهآ گذاشتم.
!
خوبه که ختم به خیر شد
با پیشنهاد حذف این تاپیک چطورید؟
از نظر من اشکال نداره
اینجوری راحتتر می تونیم همه چی رو فراموش کنیم
و من این تاپیک رو از نو می ذارم.
نظرتون چیه؟

البته هرکار که فک میکنین درسته انجام بدید

هر کسی می تونه کامنتهای اضافه خودش رو حذف کنه.
یا اینکه حمید بیاد و خودش اضافه ها رو حذف کنه.

من تازه به این گروه اومدم و از این بابت هم خیلی خوشحالم
ولی یه چیزی نظرم رو جلب کرد که شاید گفتنش بد نباشه
من برای اینکه نوشته های خوب رو بخونم به تعداد کامنت ها نگاه میکنم
نمی دونم چرا
ولی اگه نگم همه،تقریبآ 90% موارد تعداد زیاد کامنت ها به خاطر بحث های حاشیه ای بوده
در عین اینکه مطلب اصلی هم خیلی خوب بوده
بگذریم
محمد صالح من کلآ خیلی با مستور موافقم
به نظر من رک گویی خیلی جاها لازمه
اگر چه که این بیشتر ظاهر نوشته های اونه

فکر پشت نوشته خوبه که نقد بشه ولی به شرطیکه نوشته تو قسمت بحث و گفتگو به این منظور گذاشته شده باشه
البته این رو خیلی سفت و سخت نمیگم
و زیاد هم تعصب بهش ندارم
خود من هم خیلی از وقتها درونمایه ی نوشته هارو نقد کردم
ولی خیلی پیش میاد که این طور نقدها به بحث های بیخود بکشه که به نظرم درست نیست

اين خود تبديل به يك مشكل ميشود , مشكلي عميق . شما از طرز فكر , خواستهاي عميق , و محدوديت هاي عميق خود اگاه نيستيد , اما بقيه از ان با خبر ميشوند . در نتيجه بياموزيد كه در مورد اتفاقات , بر خورد تحليلي داشته باشيد . اگر كسي از دست شما عصباني شد , وضعيت را تحليل كنيد ; شايد حق با او باشد . ان وقت شما از بخشي از ضمير ناخود آگاهتان مطلع ميشويد , بخشي كه از ان اطلاع نداشتيد . چه بسا ممكن است تا حدي حق با او باشد و يا نه – اين راه سوم است . اگر تا حدي حق با او بود , شما هم از او ممنون باشيد و از قسمت اشتباهش ناراحت نشويد . اگر كاملا بر خطا بود , پس اظهارات او ربطي به شما پيدا نميكند . اين مشكل خود اوست
----------------------------------------------------------
امروز كشف مهمي كردم. اين كشف محصول سه ماه تفكر تامل و
مراقبه است. من به طرز غريبي كه اين كلمات هرزه نمي توانند بگويند چه قدر از اين كشف هيجان زده ام، آنقدر كه دلم مي خواهد بروم بالاي ساختمان و فرياد بكشم، من امروز دريافتم كه سرانجام همه بي گمان همه و بدون هيچ استثنايي خواهيم مرد.
من امروز اين واقعيت را اين يقين يگانه و يكتا را كه بي ترديد و تا صد سال ديگر هيچ اثري از ما نخواهد بود از عمق جان دريافتم.
من از اين حقيقت از اين عدالت محض از اين تنها عدالت مطلق هستي كه هيچ عدالتي به وضوح و شفافيت و شكوه و قطعيت و معناداري آن نيست از اين كه تنها تا صد سال فقط تا صد سال ديگر حتي يك نفر از ما شش ميليارد آدمي كه حالا مثل كرم روي اين تل خاكي در هم مي لوليم وجود نخواهيم داشت به طرز به شدت شكرآوري خوش حالم..."
مصطفی مستور