داستان كوتاه discussion
داستان كوتاه
>
من که هستم؟
date
newest »


وقتي كه احساس خفگي مي كرد
رفيق همه چيز خوبه
يعني يه خواننده معمولي كه من باشم و مي خونم خوشم مياد تا ته اش برم
ولي انگار ناقصه اول و آخر ماجرا رو كم داره
و فقط اواسطه داستان رو داره
در هر صورت به ما كه خوش آيند بود
مخصوصا با اون حالاتي كه توصيف كردي
داستان شمارا خواندم.شما هم مثل من از داستانهاي فلسفي و حالات انساني خيلي خوشتون مياد اينو ميدونم. حالات اين بيمار را خوب توصيف كرديد .صداي چكش و اتاقي سرتاسر سفيد ..بيماران ديگر را هم خوب توصيف كرديد ..يعني اگر نام داستان كوتاه بر روي نوشته شما گذاشته نشود يك نوشته قوي با فضا سازي عالي ست
و استعاره هاي درخشان
اما كمي با اصول داستان كوتاه فاصله دارد
شخصيت اصلي هيچ واقعه اصلي ارائه نمي دهد .از همين اتاق سپيد فراتر نمي رود ديالوگي صورت نمي گيرد ..
شايد بشود گفت اپيزودي ست كه مي توان در يك داستان بكار برد
يا قصه اي كه روايت ساده اي دارد بدون طرح و نقشه اي كه به پيچيدگي خاص و غافلگيري و اوج و فرود مشخصي بر نمي خورد ...
وپيامي خاص را هم نمي رساند
ولي مطمنم با ويرايشي دوباره اصول داستان كوتاه را دارا خواهد بود
از انتخاب موضوع لذت بردم
همينطور خواندش
موفق باشيد