SHAMS شمس discussion
کوتاه و کارآ
date
newest »

مي دان كه زمانه نقش سوداست
بيرون ز زمانه صورت ماست
..........................
زيرا قفصيست اين زمانه
بيرون همه كوه قاف و عنقاست
..........................
جوييست جهان و ما برونيم
بر جوي فتاده سايه ماست
..........................
اينجا سر نكته ايست مشكل
اينجا نبود وليكن اينجاست
..........................
جز در رخ جان مخند اي دل
بي او همه خنده گريه افزاست
..........................
آن دل نبود كه باشد او تنگ
زان روي كه دل فراخ و پهناست
..........................
دل غم نخورد غذاش غم نيست
طوطيست دل و عجب شكرخاست
..........................
مانند درخت سر قدم ساز
زيرا كه ره تو زير و بالاست
..........................
شاخ ار چه نظر به بيخ دارد
كان قوت مغز او هم از پاست
..........................
مولوي
بيرون ز زمانه صورت ماست
..........................
زيرا قفصيست اين زمانه
بيرون همه كوه قاف و عنقاست
..........................
جوييست جهان و ما برونيم
بر جوي فتاده سايه ماست
..........................
اينجا سر نكته ايست مشكل
اينجا نبود وليكن اينجاست
..........................
جز در رخ جان مخند اي دل
بي او همه خنده گريه افزاست
..........................
آن دل نبود كه باشد او تنگ
زان روي كه دل فراخ و پهناست
..........................
دل غم نخورد غذاش غم نيست
طوطيست دل و عجب شكرخاست
..........................
مانند درخت سر قدم ساز
زيرا كه ره تو زير و بالاست
..........................
شاخ ار چه نظر به بيخ دارد
كان قوت مغز او هم از پاست
..........................
مولوي
ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوي شد غم نردبان نماند
..........................
تو مبين جهان ز بيرون كه جهان درون ديده ست
چو دو ديده را ببستي ز جهان جهان نماند
..........................
دل تو مثال بامست و حواس ناودانها
تو ز بام آب مي خور كه چو ناودان نماند
مولوي
پر عشق چون قوي شد غم نردبان نماند
..........................
تو مبين جهان ز بيرون كه جهان درون ديده ست
چو دو ديده را ببستي ز جهان جهان نماند
..........................
دل تو مثال بامست و حواس ناودانها
تو ز بام آب مي خور كه چو ناودان نماند
مولوي
علم منطق می خواهد ما را از هر گونه خطای در فکر، مصون نگاه دارد. بر این اساس، در پی آن است تا راه صحیح تعریف کردن و صحیح استدلال کردن را بیاموزد. به همین دلیل، به دو مبحث تعریف و حجت میپردازد.
اگر کسی در تعاریف و استدلال هایش خطا نکند(در صورتی که محتوای افکارش صحیح باشد)، نتیجه ای که میگیرد، یقینا درست خواهد بود.
اگر کسی در تعاریف و استدلال هایش خطا نکند(در صورتی که محتوای افکارش صحیح باشد)، نتیجه ای که میگیرد، یقینا درست خواهد بود.
تفكر عبارت است از مربوط كردن چند معلوم به يكديگر براى بدست آوردن معلوم جديد و تبديل كردن يك مجهول به معلوم. در حقيقت تفكر عبارت است از سير و حركت ذهن از يك مطلب مجهول به سوى يك سلسله مقدمات معلوم و سپس حركت از آن مقدمات معلوم به سوى آن مطلوب براى تبديل آن به معلوم.
source:
http://www.al-shia.com/html/far/books...
source:
http://www.al-shia.com/html/far/books...
خطاى ذهن:
ذهن آنگاه كه تفكر مىكند و امورى را مقدمه براى امرى ديگر قرار مىدهد ممكن است صحيح عمل كند و ممكن است دچار خطا گردد. منشا خطا يكى از دو امر ذيل ممكن است بوده باشد:
1- آن مقدماتى كه آنها را پايه قرار داده و معلوم فرض كرده خطا و اشتباه باشد. يعنى مقدماتى كه مصالح استدلال ما را تشكيل مىدهد فاسد باشد.
2- نظم و شكل و صورتى كه به مقدمات داده شده غلط باشد يعنى هر چند مصالح استدلال ما صحيح و درست است ولى شكل استدلال ما غلط است.
يك استدلال در عالم ذهن مانند يك ساختمان است. يك ساختمان آنگاه كامل است كه هم مصالحش بى عيب باشد و هم شكل ساختمان روى اصول صحيح ساختمانى باشد، هر كدام از اينها اگر نباشد آن ساختمان قابل اعتماد نيست. مثلا اگر گفتيم «سقراط انسان است و هر انسانى ستمگر است پس سقرار ستمگر است» اين استدلال ما از نظر شكل و صورت صحيح است اما از نظر ماده و مصالح فاسد است زيرا آنجا كه مىگوديم هر انسانى ستمگر است درست نيست، اما اگر بگوئيم «سقراط انسان است، سقرار عالم است، پس انسان عالم است.» ماده و مصالح استدلال ما صحيح است و شكل و نظام آن منطقى نيست لهذا نتيجه غلط است، اين كه چرا شكل و نظام منطقى نيست، بعدا در باب قياس روشن خواهد شد.
source:
http://www.al-shia.com/html/far/books...
ذهن آنگاه كه تفكر مىكند و امورى را مقدمه براى امرى ديگر قرار مىدهد ممكن است صحيح عمل كند و ممكن است دچار خطا گردد. منشا خطا يكى از دو امر ذيل ممكن است بوده باشد:
1- آن مقدماتى كه آنها را پايه قرار داده و معلوم فرض كرده خطا و اشتباه باشد. يعنى مقدماتى كه مصالح استدلال ما را تشكيل مىدهد فاسد باشد.
2- نظم و شكل و صورتى كه به مقدمات داده شده غلط باشد يعنى هر چند مصالح استدلال ما صحيح و درست است ولى شكل استدلال ما غلط است.
يك استدلال در عالم ذهن مانند يك ساختمان است. يك ساختمان آنگاه كامل است كه هم مصالحش بى عيب باشد و هم شكل ساختمان روى اصول صحيح ساختمانى باشد، هر كدام از اينها اگر نباشد آن ساختمان قابل اعتماد نيست. مثلا اگر گفتيم «سقراط انسان است و هر انسانى ستمگر است پس سقرار ستمگر است» اين استدلال ما از نظر شكل و صورت صحيح است اما از نظر ماده و مصالح فاسد است زيرا آنجا كه مىگوديم هر انسانى ستمگر است درست نيست، اما اگر بگوئيم «سقراط انسان است، سقرار عالم است، پس انسان عالم است.» ماده و مصالح استدلال ما صحيح است و شكل و نظام آن منطقى نيست لهذا نتيجه غلط است، اين كه چرا شكل و نظام منطقى نيست، بعدا در باب قياس روشن خواهد شد.
source:
http://www.al-shia.com/html/far/books...
انواع سوالها
1- سئوال از چيستى «چيست» ؟ ما هو؟
2- سئوال از هستى «آيا هست» ؟ هل؟
3- سئوال از چگونگى «چگونه» ؟ كيف؟
4- سئوال از چندى «چقدر است؟» «چند تا است؟» كم؟
5- سئوال از كجائى «كجا است» ؟ اين؟
6- سئوال از كى «چه زمانى» ؟ متى؟
سئوال از كسيتى «چه شخصيتى» ؟ من هو؟
8- سئوال از كدامى «كداميك » ؟ اى؟
9- سئوال از چرائى «علت چيست» ؟ يا فائده چيست؟ و يا به چه دليل؟
1- سئوال از چيستى «چيست» ؟ ما هو؟
2- سئوال از هستى «آيا هست» ؟ هل؟
3- سئوال از چگونگى «چگونه» ؟ كيف؟
4- سئوال از چندى «چقدر است؟» «چند تا است؟» كم؟
5- سئوال از كجائى «كجا است» ؟ اين؟
6- سئوال از كى «چه زمانى» ؟ متى؟
سئوال از كسيتى «چه شخصيتى» ؟ من هو؟
8- سئوال از كدامى «كداميك » ؟ اى؟
9- سئوال از چرائى «علت چيست» ؟ يا فائده چيست؟ و يا به چه دليل؟
چرايى منطق
انسان ذاتاً موجودى متفكر است كه به ندرت از انديشه درباره جهان هستى و راه رسيدن به سعادت فارغ مى شود. يافتن پاسخ سؤال هايى نظير چگونگى تفسير گوناگونى و دگرگونى مشهود در جهان؛ داستان آغاز و انجام هستى؛ زنده و با شعور بودن عالَم، يا مرده و بى شعور بودن آن؛ تعريف سعادت و طريق نيل به آن و...؛ از جمله خرد ورزى هايى است كه به لحاظ تاريخى همزاد آدمى است. هر جا كه سخن از تفكر و انديشه است ديدگاه ها و نظرهاى مختلف نيز هست. انسان ها به تناسب توانايى هاى فكرى و پيش فرض هاى قبلى، هر يك پاسخى متفاوت و درخور خويش - هر چند براى زمانى كوتاه - براى
1 . انسان ذاتاً موجودى متفكر است.
2 . انسان در جريان تلاش انديشه اى خود، گاه دچار خطا مى شود.
3 . راز احتياج انسان به منطق، يافتن روشى براى جلوگيرى از خطا در انديشه است.
4 . منطق علمى آلى است در بردارنده مجموعه قواعد كلى كه به كار بردن دقيق و درست آنها، ذهن را از خطاى در انديشه باز مى دارد.
5 . دانش هاى بشرى به ابزارى (مقدّمى) و استقلالى (اَصالى) تقسيم مى شوند.
6 . براى منطقى انديشيدن، دانستن علم منطق كافى نيست، بلكه به كار بستن قوانين آن و ممارست نيز لازم است.
7 . موضوع منطق عبارت است از:
الف) تعريف و يا به تعبير دقيق تر، روش تعريف؛ ب) استدلال و يا به تعبير دقيق تر، روش استدلال.
source:
http://hozeh.tebyan.net/Html/CrashCou...
انسان ذاتاً موجودى متفكر است كه به ندرت از انديشه درباره جهان هستى و راه رسيدن به سعادت فارغ مى شود. يافتن پاسخ سؤال هايى نظير چگونگى تفسير گوناگونى و دگرگونى مشهود در جهان؛ داستان آغاز و انجام هستى؛ زنده و با شعور بودن عالَم، يا مرده و بى شعور بودن آن؛ تعريف سعادت و طريق نيل به آن و...؛ از جمله خرد ورزى هايى است كه به لحاظ تاريخى همزاد آدمى است. هر جا كه سخن از تفكر و انديشه است ديدگاه ها و نظرهاى مختلف نيز هست. انسان ها به تناسب توانايى هاى فكرى و پيش فرض هاى قبلى، هر يك پاسخى متفاوت و درخور خويش - هر چند براى زمانى كوتاه - براى
1 . انسان ذاتاً موجودى متفكر است.
2 . انسان در جريان تلاش انديشه اى خود، گاه دچار خطا مى شود.
3 . راز احتياج انسان به منطق، يافتن روشى براى جلوگيرى از خطا در انديشه است.
4 . منطق علمى آلى است در بردارنده مجموعه قواعد كلى كه به كار بردن دقيق و درست آنها، ذهن را از خطاى در انديشه باز مى دارد.
5 . دانش هاى بشرى به ابزارى (مقدّمى) و استقلالى (اَصالى) تقسيم مى شوند.
6 . براى منطقى انديشيدن، دانستن علم منطق كافى نيست، بلكه به كار بستن قوانين آن و ممارست نيز لازم است.
7 . موضوع منطق عبارت است از:
الف) تعريف و يا به تعبير دقيق تر، روش تعريف؛ ب) استدلال و يا به تعبير دقيق تر، روش استدلال.
source:
http://hozeh.tebyan.net/Html/CrashCou...
با مدعى مگوئيد اسرار عشق و مستى
تا بى خبر بميرد در درد خود پرستى
عاشق شو ار نه روزى كار جهان سر آيد
ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستى
حافظ
تا بى خبر بميرد در درد خود پرستى
عاشق شو ار نه روزى كار جهان سر آيد
ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستى
حافظ
رسیدن به اشتیاق و خوشبختی و شعف در از دست دادن است، و نه بدست آوردن.
این مثال که یک بچه میمون دست نازکش را وارد یک کوزه با گردن باریک میکند، از تنقلات داخل کوزه برمیدارد و بعد که مشتش پر شد، از دهانه ی تگ کوزه خارج نمیشود و اسیر صیاد میگردد. اگر حرص رسیدن به لذت موقت را نداشت و مشت را باز میکرد، میتوانست آزادی خودرا نگه دارد. حرص، حسد، حسرت، دشمنی، بدخواهی، بی اعتمادی، آزار خو و دیگران هیچکدام با ما تولد نشدند، بلکه لکه هایی هستند که به تدریج شیشه ی شفاف اشتیاق را کدر نمودند.
این مثال که یک بچه میمون دست نازکش را وارد یک کوزه با گردن باریک میکند، از تنقلات داخل کوزه برمیدارد و بعد که مشتش پر شد، از دهانه ی تگ کوزه خارج نمیشود و اسیر صیاد میگردد. اگر حرص رسیدن به لذت موقت را نداشت و مشت را باز میکرد، میتوانست آزادی خودرا نگه دارد. حرص، حسد، حسرت، دشمنی، بدخواهی، بی اعتمادی، آزار خو و دیگران هیچکدام با ما تولد نشدند، بلکه لکه هایی هستند که به تدریج شیشه ی شفاف اشتیاق را کدر نمودند.
The person that you are , is gods gift to you , and the one you will be is your gift to god , so be perfect and excellent .
When you reach to your wish , you understand that wishing some thing is better than having that
Some people are like moan thins , when you get closer to them , you find out their authority
more .
think about living in a glass world , so trying not throw stone to anyone , because the first thing
that will be broken is your world .
life is a road and you are its passengers so , be careful about the value of your times , maybe
you wont be in the road tomorrow
When you reach to your wish , you understand that wishing some thing is better than having that
Some people are like moan thins , when you get closer to them , you find out their authority
more .
think about living in a glass world , so trying not throw stone to anyone , because the first thing
that will be broken is your world .
life is a road and you are its passengers so , be careful about the value of your times , maybe
you wont be in the road tomorrow
عقل اين جهاني...
زبون "طبع "است ...
.
.
عقل ؟
سست پاي است
از او چيزي نيايد
.
.
.
زبون "طبع "است ...
.
.
عقل ؟
سست پاي است
از او چيزي نيايد
.
.
.
کنفسیوس
==============================================
یادم میاید استادی داشتیم که میگفت
اگر برای توجیه یک کار اشتباه هزار دلیل درست بیاید نتیجه هزار و یک کار غلط میشود.