داستان كوتاه discussion
جوانه می زنیم / مهدی بهروزی
date
newest »

شما در ینگه دنیا می شینی و می گویی لنگش کن؟
در ضمن هنوز فعلا در محدوده زمانی سابق هستم و هنوز به اسبق نرسیده ام.
در ضمن هنوز فعلا در محدوده زمانی سابق هستم و هنوز به اسبق نرسیده ام.
فریاد هم
باید غرش کرد
از سراسیمگی خیابان
تا قلههای سفید شده ناموس
همچون رویمان
که اگر نیاییم
نگوییم
ننویسیم
فریاد نکنیم
سیاه می شود
زغال
هیمه آتش بندیانمان می شود.
تو را برده اند
اما از یاد ما نمی روی
تو را به زنجیر کشیده اند
دستت اما سر سلسله دستانمان است
بی بند
از بقعه الشهدای اصفهان
تا محسنی
یعنی از رهجو تا رهنورد
سبز
عاشقانه
بلند و رفیع
دماوند
مگر می شود دماوند را در دماوند به بند کشید؟
طوفان که بشود
خاک ها
خارها
خس ها
خاشاک
چشم ها را کور میکنند
چشم های نا نجیب
چشم های هرزه را.
من دستانم را در گلدانی کاشتهام
همراه سبزههای عید
منتظر جوانهام
جوانه میزنم
جوانه میزنی
جوانه میزنیم
سبز میشوم
سبز میشوی
سبز میشویم
قد میکشم
قد میکشی
قد میکشیم
تا دوباره از کوچه اختر سوسو بزنیم.
اصفهان
9/12/89