داستان كوتاه discussion
مترسک /پروا رستمی
date
newest »


لباس مترسک ها را به تن کرده باشم
.
.
زیبا بود و خواندنی
تغییر در ساختار داشتی
ولی دلنشین بود عزیزکم

ممنونم که خوندی گلم"
اصلا حواسم به زمان گذاشتن شعرت نبود
اسمت و که دیدم خواستم حتما بخونمش
می دونی که خواننده پروپا قرص نوشته هاتم
عزیز دلم

سیاست پیشه مردم حیله سازند
نه مانند من و تو پاکبازند
به هر تغییر شکلی مستعدند
گهی مشروطه گاهی مستبدند
سیاست پیشگان در هر لباسند
به خوبی یکدگر را می شناسند
همه دانند زین فن سودشان چیست
به باطن، مقصد و مقصودشان چیست
چو ما از جنس این مردم سواییم
نشان کین و آماج بلاییم
بزرگانِ وطن را از حماقه
نباشد بر وطن یک جو علاقه
یکی از انگلستان پند گیرد
یکی با روسیان پیوند گیرد...

اما سر م رو مثل کبک زیر برف نمیکنم
ضمنا جمله بالا از "ارسطو" بود
ببخشید خانم پروا که فضای اینجا را خراب کردم

و بی خیال حوادث اطرافمان نیستیم
من خودم را مثال می زنم
من از سیاست خوشم نمیاد
اما از آن سعی می کنم مطلع باشم
اما درگیر آن نمی شوم
چون سیاست می تواند یک شبه تو را بالا ببرد
و می تواند یک شبه به زمین بکوبد
حالا شما قضاوت کنید

راستش رو بخواید من از سیاست متنفرم چون جز دروغ چیزی نیست.
اما در باره سوال شما اشکان جان
اینکه پرسیدم: بگم؟ به این دلیل بود که ترجیح میدادم درباره نوشته ام توضیحی ندم تا ذهن مخاطب آزاد باشه.ولی حالا که پرسیدی باید بگم منظورم دنیای کوچکم بود.دنیایی که برای خودم ساخته ام.واین نوشته مربوط به همان روزی است که چند شعرش را شنیده بودی.واصلن سیاسی نبود.
;D
شادباشی

چرا نوشتی دانه پاشیده ام ؟
خب مترسک برای ترساندن کلاغ ها و پرتدگان است
منظورت اینه که مترسک همیشه در کمینه ؟

فقط بد جوری در فکر فرو رفتم که اینقدر نامفهوم نوشته ام؟
من گفتم:
(یادم نمی آید)
لباس مترسک ها را به تن کرده باشم.
اگر هنوز هم واضح نیست خبرم کنید.
منتظرم
موفق باشی

اشکان درود
و اما بعد
اشکان ایرج میرزایی که یه عالمه شعر راجع شاه و شاهزاده داره و تملق اونارو گفته تا جایی که واسه اسب شاهم شعر گفته نظر دیگه ای نمیتونه راجع سیاست داشته باشه و انتظاری بیشتر از اون نیست تاریخ را بنگرید و ببینید ایرج میرزاها که بودند و چه کردند و عارف ها که بودند و چه کردند
هنر برای هنر به هیچ درد نمی خوره چه برسه هنری که تملق شاهان و خاقانو بکنه
ایرج از چه نظر کم نظیر بود؟ میتونی بگی
جای بهار یا همون عارف کجاست
سیاست در مرحله ای تخصصی میشه و به نظر من مردمی که سیاسی نباشن (منظور از سیاسی یعنی دانستن یه حداقل هایی ) همیشه باید کولی بدن

او یک انسان بود،مانند من و شما. درکش نباید خیلی سخت باشد. عارف قزوینی هم یک انسان بود. همگان اشتباهاتی می کنند. من نگفتم ایرج میرزا یک اسطوره میهن پرستی است، ولی من باور دارم که یک میهن پرست بود.
عارف در سفرش به مشهد، بر میرزا توهینی روا داشت و پاسخ دندان شکنی هم از او گرفت. از او نقل کرده اند (منبعش را به خاطر ندارم) که ایرج و عارفنامه اش مرا خانه نشین کرد. من کاری به میهن پرستی عارف قزوینی و یا ایرج میرزا ندارم. باید دانست که عارف قزوینی هم چون میرزاده عشقی یک قربانی بود. چون هیچ یک از آنان در چرخه سیاست نبودند. این زنهار ایرج میرزا، بارها و بارها در تاریخ تکرار شده است. حالا تو بگو بدترین انسان روی زمین و از اوچاپلوس تر نبوده است. (که من مخالف این سخنم) بازهم این کلامش برایم دلنشین است که اگر از جنس سیاست نیستی، واردش نشو که نخست آلت دست هستی و بعد از آن قربانی. من این سخن را می پسندم و آنرا باور دارم. چه نقلی زیباتر از سخن خود میرزا.
من اینجا نمی خواهم درباره ایرج میرزا بنویسم و یا بگویم که بوده است و یا چه پایه ادبی بالایی داشته چون در چند جمله خلاصه نخواهد شد، تنها می خواهم بگویم که این کلام دلنشین بود و آن را باور دارم.
و در آخر، این پرسش را مطرح می کنم. آیا شما خودتان دستگاه آب میوه گیری را می سازید یا آنرا خریداری می کنید؟ اگر دستگاه آب میوه گیری را خریداری کنی مفهومش این است که به کارخانه سازنده کولی داده ای؟ زمانی که جامعه پیشرفت می کند و به سوی تقسیم کار می رود. مدیریت اجتماع که بخشی از آن سیاست است هم چنین است. در جامعه ای که سندیکا وجود ندارد یا آنقدر ضعیف است که بودن و نبودنش تفاوتی نمی کند، کسانی که جانشان را کف دستشان می گیرند و برای آرمان هایی می جنگند تنها آلت دست اربابان قدرت خواهند شد و میزان دخالتشان تفاوتی ندارد. من بی خیال نیستم. هر روز با اخبار بر می خیزم و با آن می خوابم اما روش مبارزه برای رسیدن به آرمان هایم را گونه ای دیگر انتخاب کرده ام.
فکر می کنی در جوامع غربی چه میزان از مردم در سیاست دخالت می کنند؟ چه کسانی هستند؟ همه آنها سیاست مدارند؛ خرد یا کلان. هیچ جای دنیا حکومت به دست مردم نیست. این که کسی آرمانی داشته باشد بسیار خوب است، من هم دارم ولی باور دارم که آرمانی دیدن مخرب است.

راستش رو بخواید من از سیاست متنفرم چون جز دروغ چیزی نیست.
اما در باره سوال شما اشکان جان
اینکه پرسیدم: بگم؟ به این دلیل بود که ترجیح میدادم درباره نوشته ام توضیحی..."
متوجه شدم و سپاسگزارم

من اگر در نکوهش نیای خویش شعر نگویم حتما هم در تملق بی مورد از آنها شعر نمیگویم آنهم آن نیا
راجع میهن پرستی من فکر میکنم من و تو اول باید به تعریف مشخصی که مورد قبول جفتمان است از این واژه برسیم و بعد بحث کنیم
تو راه بهار را میپسندی یا میرزا را؟البته که من صد در صد بهار را
نیازی نیست همه سیاست مدار باشند ولی به این نیاز است که همه حداقل آنقدر از سیاست بدانند که کلاه سرشان نرود که در جوامع غربی اینگونه است و مردم به یک بینش نسبی از سیاست رسیده اند
بینش سیاسی داشتن با مرد سیاست بودن فرق دارد اشکان جان و من در کجا حرف از حکومت در دست مردم زدم این آرمان من است ولی همانگونه که گفتی رارمانی دیدن خطرناک است من هم آرمانی نگاه نمیکنم
در مورد آب میوه گیری باید بگویم که این چه ربطی دارد آدمی میتواند مصرف کند ولی نباید مصرف گرا باشد زیرا در این صورت حتما به استعمار و استحمار و استثمار میرود سیاست هم اینگونه است
مبارز سیاسی بودن بدون اینکه راه را بدانی و بدون اینکه بدانی برای که و برای چه مبارزه میکنی آفت است
اسد آبادی و امیر کبیر هم مبارز بودند البته با دو شیوه متفاوت اما با یک هدف ما به این مردم احتیاج داریم
بازهم میگویم همه ی مردم باید بینش سیاسی داشته باشند و وجود سندیکا و حزب یکی از این راهها است جوامعی که سندیکا و حزب البته فعال نه منفعل و آلت دست حکومت در آنها نیست بلاشک به دیکتاتوری میرسند

دست کم در مورد جامعه امریکا می توانم بگویم که مردمانش هیچ بینش سیاسی ندارد، حتا یک ذره و تحت تاثیر پروپاگاندا و مسخ شده زندگی می کنند و سیاست را به سیاستمداران واگذاشته اند
به دلیل کمی زمان ناچار ادامه سخن را به بعد موکول می کنم. امیدوارم پوزش مرا بپذیری
صاف شده است
ودانه پاشیده ام
برای پرنده ای
که هی می آید
دور می زند مربع چهار گوشم را
و دوباره می رود
یادم نمی آید
لباس مترسک ها را به تن کرده باشم.
8/4/89