شعر سـپـيـد discussion
خانم... امینی
date
newest »

ته مانده اختيارم
به واژه ها گير مي دهد
سايه دستانش خيس
ومن مضطرب ديوار
تا صداي عقربه درنيامده
برگرد
زمين جاي امني نيست
زیر نگاه بتون گرفته ی تو باشم
یا خروار ها خفت
فرقی نمی کند
هر روز به ضیافت یک دار
از نردبان سیمانی سقوط می کنم
سراغ قبر مرا به انگشت نمی دهند
فاتحه خشک می افتد
به حوض فراموشی .
تو که می دانی
من از تاریکی می ترسم
هیچ وقت مشکی نپوش
تا در خاکستری نفسهایت
بغض هایم را نقاشی کنم
اوقات تلخی پایه های تخت
طعم گلهای ملافه را
به باغچه همسایه می کشاند
وتو در انحنای سینه های باران
چترت را می بندی