داستان كوتاه discussion
هنوز آنگه
date
newest »


فکر می کنم عضو جدید هستین.اگه همینطوره تبریک می گم ورودتون رو.اگه ام که جدید نیستین به خودم تبریک می گم

سپاسگزارم. هوشنگ تيفوری برادرم است که اشعار زيادی دارد و من هرگاه يک بار يکی از غزلهايش را برای همهی دوستان در اين جا درج میکنم..
شاد باش،
فرشته
هنوز آنگه
شعر از هوشنگ تيفوري
به اقتفاي شعري از استاد دکتر مهدي حميدي
هنوز آنگه که ميآيد به صد ناز
طنين پاي او در گوشم از دور
مرا در برگرفته ميفشارند
همان ديوانگیهاي و شر و شور
هنوز آنگه که ميگيرد به بازي
سر زلفش نسيم صبحگاهي
دلم ميلرزد و ميپاشد از هم
به لبخندي، به اخمي يا نگاهي
هنوز آنگه که ميخوابد چو طفلي
درون بستر راحت، شبانگاه
دل بيچارهام با من روان است
ميان کوچهها، اندر خم راه
هنوز آنگه که ميآرد نسيمي
ز راه دور عطر موي او را
چو مرغي در قفس پر ميزند دل
به سر دارد هواي کوي او را
هنوز آنگه که ميلرزد تن او
درون جامه چون مي در دل جام
نگاهم کرده ميگويد به افسون:
رها کي ميتوان گشتن از اين دام
هنوز آنگه که ميپيچد به هامون
نواي مرغي از شاخ درختي
به ياد عمر و عشق رفته بر باد
سرشک از ديده ميريزم به سختي
کنون اين ماجرا پايان گرفتهست
وفاي عهد او آري چنين بود
چو پرسيدم، قسمهايش همين بود
به من گفتا به لبخندي: همين بود