داستان كوتاه discussion
داستان كوتاه
>
یه پنج وارونه یا یه قلب وارونه؟ / محسن ص
date
newest »

message 1:
by
افسانه بینشونه
(new)
Feb 19, 2010 10:02PM

reply
|
flag

داستان شتابزده بود,شاید
آن دو برخواستند و علی و زری مستقر شدند
این دو تا فعلی که به کار بردی در کنار افعال دیگه یه جورایی وصله ی ناجورند انگار که اینها خیلی رسمی و آنها عامیانه تر بودند
ذهنت اهورایی باد

پنج وارونه چه معنی دارد؟
خواهر کوچکم از من پرسید.
من به او خندیدم.
کمی آزرده و حیرت زده گفت:
"روی دیوار و درختان دیدم"
بازهم خندیدم.
گفت:"دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه
پنج وارونه به مینو می داد."
آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید.
بغلش کردم و
بوسیدم و
با خود گفتم:
"بعدها
وقتی باریدن بی وقفه ی درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنی دارد."
رفت و سیبی آورد
نصف کردیم.
دمی خیره بر آن نیمه به نجوا می گفت:
"نکند یعنی...یعنی...همین نیمه ی سیب؟"
تن آن نیمه تب خواهش بود.
گاز زد.
خنده ی لب های خدا را چیدم.
خیره بر نیمه ی گندیده ی خود خندیدم.
((آقای علی بداغی))

این داستانت منو یاد یه کاریکاتور عاشقانه با یه عدد 5 تو فکر پسر کاریکاتور میندازه.حس میکنم خیلی مرتبطه به این داستان.