داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
فکرهای خوب ...

دیدن یه فیلم خوب، ساعت پنج صبح
یه زمین چمن مصنوعی با یه توپ و نه تا رفیق فوتبالیست
خوندن آخرین صفحه های یک کتاب قطور
نوشیدن یه لیوان دلستر خنک و بعد جویدن تکه یخ هاش
خوابیدن روبروی کولر/ عصر تابستون / زیر پتو
سر به دبستان قدیمی زدن
چهار نفری نشستن شب تا صبح ورق بازی کردن
از سالن امتحان بیرون اومدن(این یکی از بهترین لحظه های زندگیم بوده)
دنبال یه نفر برای سفر رفتن گشتن
گرفتن حقوق سر برج از خودپرداز
!
پی نوشت:
بچه که بوم
مامانم هر وقت می خواست بگه به چیزی خوب فکر کن، می گفت:
"تصور کن الان تو یه باغ پر از درخت های آلبالو وگیلاس داری قدم می زنی"
با خوندن چند سطر اول از نوشته ت، ناخودآگاه تصویر یه باغ پر از درختای آلبالو گیلاس تو ذهنم نشست

خوردن يه ليوان آب خنك توي گرماي 40 درجه تابستون
پيدا كردن يه دوست بعد از چندسال
احساس رضايت از كاري كه انجام دادي!
خوابيدن زير يه آسمون پرستاره توي يه هواي سرد زير پتو
ساعت 3 نصفه شب گوش دادن به آهنگ دلخواه و نوشتن هرچي دوست داري!
از دستشويي اومدن بيرون وقتي كه خيلي دستپاچه بودي (نميدونم آيا اين يه فكر خوب هست يا نه )
:D
......
آرزو خانم ممنون كه باعث ياآوردي يه سري فكرهاي خوب شديد!

لاغر شدن بعد از کلی گرسنگی
خوردن ماهی با دست
نوشیدن آب سرد با بطری و ندیدن هیچ کس
بعد عذاب وجدان گرفتن -برگشتن -اونو شستن
ندیدن تقلب توسط معلم
جریمه نکردن پلیس راهنمایی رانندگی با دیدن یه چهره پر از معذرت خواهی
.
.
.
.
چقدر جالب بود
فکرهای خوب شما
زینب و صالح
و
m.h.r
خوشحالم که باعث شد
فکرهای خوب به یادتون بیاد
باغ های آلبالو و گیلاس
که بیادم آورد
چه بچه بدی بودم
هرموقع آلبالو گیلاس می خوردم
هسته هاشو با دو انگشت پرت می کردم
داخل موهای این و اون
.
.
.
ديدن قله بعد از يه كوه پيمايي سخت
خوابيدن زير آسمون پر ستاره
گذاشتن رد پاهات روي شن هاي كوير
خوردن آلبالوي ترش كنار آبشار
سوت زدن زير بارون تند
تماشاي پرواز مرغهاي دريايي از توي قايق كوچيك وسط درياي آروم
تماشاي آتيش توي شب كنار ساحل
نشستن كنار گندم زار
درد و دل كردن با مترسك مزرعه
تاختن روي اسب
قرار دادن پاهاي داغت تا ساق تو رودخونه
خيس كردن سرت با آب چشمه بعد از يه پياده وري تويه دشت گرم
زدن چادر كمپ بالاي يه جنگل بزرگ
تماشاي بازي ماهي ها اول صبح توي درياچه
شنيدن آواز چلچله ها توي يه دشت بهاري
رفتن زير كرسي گرم توي چله زمستون
ديدن لبخند آدمها
مست كردن با عطر ياس
آب دادن گلهاي گلدون
شنيدن حرفهاي دلنشين اوني كه دوستش داري تو نيمه هاي شب
خوابيدن زير آسمون پر ستاره
گذاشتن رد پاهات روي شن هاي كوير
خوردن آلبالوي ترش كنار آبشار
سوت زدن زير بارون تند
تماشاي پرواز مرغهاي دريايي از توي قايق كوچيك وسط درياي آروم
تماشاي آتيش توي شب كنار ساحل
نشستن كنار گندم زار
درد و دل كردن با مترسك مزرعه
تاختن روي اسب
قرار دادن پاهاي داغت تا ساق تو رودخونه
خيس كردن سرت با آب چشمه بعد از يه پياده وري تويه دشت گرم
زدن چادر كمپ بالاي يه جنگل بزرگ
تماشاي بازي ماهي ها اول صبح توي درياچه
شنيدن آواز چلچله ها توي يه دشت بهاري
رفتن زير كرسي گرم توي چله زمستون
ديدن لبخند آدمها
مست كردن با عطر ياس
آب دادن گلهاي گلدون
شنيدن حرفهاي دلنشين اوني كه دوستش داري تو نيمه هاي شب
Hamid wrote: "
شيرجه زدن توي يك استخر آب سرد
قدم زدن توي كوچه پس كوچه هاي شانزه ليزه
سفر به جنگل هاي آمازون
پرواز كردن توي آسمون شب
چاي درست كردن روي آتيش وسط جنگل
زير آبشار ايستادن
مهمون چادر عشاير شدن
شباي زمستوني تا گردن زير كرسي خزيدن..."
مرسي واقعا. كامپيوتر من بخاطر رفتن برق قطع شد
وقتي كه با كمي تاخير مطلبم رو وارد كردم ديدم يكي زودتر خيلي از فكرهاي خوب منو نوشته
:)
------
جالب بود كه توي دنيا اين همه فكر خوب هست
مرسي آرزو جان
شيرجه زدن توي يك استخر آب سرد
قدم زدن توي كوچه پس كوچه هاي شانزه ليزه
سفر به جنگل هاي آمازون
پرواز كردن توي آسمون شب
چاي درست كردن روي آتيش وسط جنگل
زير آبشار ايستادن
مهمون چادر عشاير شدن
شباي زمستوني تا گردن زير كرسي خزيدن..."
مرسي واقعا. كامپيوتر من بخاطر رفتن برق قطع شد
وقتي كه با كمي تاخير مطلبم رو وارد كردم ديدم يكي زودتر خيلي از فكرهاي خوب منو نوشته
:)
------
جالب بود كه توي دنيا اين همه فكر خوب هست
مرسي آرزو جان

نگاه به آسمون وقتی قطره های بارون سعی دارن چشماتو به زور ببندن
بوی خاک بارون خورده
دراز کشیدن زیر بید مجنون و زل زدن به رقص شاخ و برگش تو آغوش باد
نشستن کنار چشمه و نوازش آب بکری که از دل کوه بیرون میزنه
دویدن به سمت دریا برای به آغوش کشیدن موجهای سرگردونش تا جاییکه سنگینیشون بکشوننت به عمق
گوش دادن به یه موسیقی آروم وقتی تو یه جاده ی سر سبز روستایی داری رانندگی می کنی
دوست شدن با بچه های نانازِ سه/چهار ساله تو مترو یا اتوبوس
گرفتن هدیه وقتی انتظارشو نداشتی
قطرات اشک اونم درست وقتی که خیلی وقت بود دلتنگ بودی و پیِ بهونه میگشتی
.
.
.
آرزوی عزیزم چه زیبا سرآغاز خوبی ها شدی
فکرهای خوب دوستان هم منو به چشیدن شیرینی افکارشون دعوت کرد
م ت ش ک ر

اکثر چیزایی که دوست داشتم و دوستان نوشتن
الان دلم می خواست کوهستان بودم و پامو توی آب ٍ سرد رودخونه می کردم
وزیدن باد خنک به صورتت و به رقص در اومدن موهات و نوازش کردن صورتت
دستاتو باز کنی و سرتو بگیری رو به آسمون و از ته دلت داد بزنی
شنیدن صدای طغیان آب رودخونه وسط جنگل
حرف زدن با کسی که دوستش داری و بهت انرژی میده
زدن یه لاک خوش رنگ و هی بخوایی با ترکیب کردن با یه لاک دیگه ببینی می تونی ترکیب رنگی خوبی به دست بیاری
موهاتو مدل جدید بزنی و حس کنی چقدر بهت میادو هی بهشون ور بری
تصدیق کارات توسط شخصی که برات مهمه
حس مفید بودن.
خوابیدن رو برفای نرم ٍ دست نخورده
گوش دادن به صدای بچه ها وقتی که دارن با خودشون بازی میکنن
پیدا کردن اسم یه آهنگی که برات خیلی خاطره داره
داشتن یه دوست خوب
زدن حرفی که گفتنش برات خیلی سخت بود
تمام شدن تقریبی آثار یه تجربه تلخ
حس کردن نرمی نور طلوع آفتاب
و اینکه بشینی و بخوایی فکر کنی به چیزای خیلی خوبی که دوست داری
و خیلی چیزای دیگه :)
........
Zainab wrote: "حمید وآزاده شما دوتا دیگه خیلی رومانتیکش کردین. آبشار و جنگل هاي آمازون مون کجا بود.
:))"
آقاي سلطان آبادي رو نمي دونم ولي من خيلي رمانتيك نيستم و اينها همه تجربه هام بود از لذتهاي زندگي كه نوشتم
;)
:))"
آقاي سلطان آبادي رو نمي دونم ولي من خيلي رمانتيك نيستم و اينها همه تجربه هام بود از لذتهاي زندگي كه نوشتم
;)
اومدن مامان بزرگ و پدر بزرگ برای یک هفته موندن
طعم دلال ماست
طعم باقلا قاتق و سیر ترشی
مسافرت اونم وقتی فکر می کنی قرار نیست بری
خوب شدن مریضی مامان
دوستی با آرزو
اینترنت
شنا کردن اونم تو استخر بدون سقف
گوش کردن سیاوش قمیشی
رقصیدن
و چقدر چیزای خوب دیگه
مثل خوبی خودت آرزو خانومی
مرسی
طعم دلال ماست
طعم باقلا قاتق و سیر ترشی
مسافرت اونم وقتی فکر می کنی قرار نیست بری
خوب شدن مریضی مامان
دوستی با آرزو
اینترنت
شنا کردن اونم تو استخر بدون سقف
گوش کردن سیاوش قمیشی
رقصیدن
و چقدر چیزای خوب دیگه
مثل خوبی خودت آرزو خانومی
مرسی

نيمه شب تک و تنها زير بارون قدم زدن و
خيابون وليعصر تا سر پارک وي رو متر کردن
تو فکرهات مدام فکر کردن
موفق شدن تو کشيدن طرح هاي 3دي مکس و از ته دل هورا کشيدن
گرفتن يه رندر عالي
شب خواب تورو ديدن
بوي قهوه خاچيک رو تا انتها استشمام کردن و
برگردوندن فنجون تو يه کاسه ي قديمي!ا
ديدن مامان بعد از 5ماه
رفتن به سفر وقتي سفري در کار نبود
روي شومينه رو پر شمع کردن و توي نور شمع شعر خوندن و رقصيدن
با چشماي بسته توي رو تصور کردن و خنديدن
به ديگران کمک کردن بدون اينکه مدام بگم : من کمک کردم
کشيدن نقاشي با پاستل هاي گجي و سياه کردن انگشت ها با گچ،
حالا همون انگشت رو تصور کن که از پيشوني تا زير لبت کشيده شده..خوشگل شدي نه؟!ا
يک ليوان بلورِ کشيده رو پر از مکعب هاي يخ
کردن...اينقد پر که وقتي به لبت نزديک کني يخاش ميخوره
به مماخت...حالا روي همون يخا رو با دلستر سيب و انبه پر کردن و زير نور شمع با يه آهنگ فرانسوي (فردريک زيتون) نوشيدن وبياراده حرکات موزون انجام دادن(يه بار امتحان کنين...محشره)ء
گاهي چت کردن...گاهي بالا بودن اي دي و جواب ندادن..گاهي اينويزيبل بودن و جواب دادن...گاهي خيره موندن به ال سي دي تا که خبر ميدهد ز دوست...شايد براي 3 ساعت...گاهي بکل آي دي رو سوزوندن...گاهي اصلا تو مود چت و نت نبودن
خوردن کاکائوي سويسي (شکمو خودتي)ء
حمام آب سرد اونم ساعت 3 شب
با موهاي خيس خوابيدن روي تخت و چک کردن تاپيک ها و کامنت ها
يه تابلوي کولاژ ساختن و کل چيز ميزاي يادگاري رو توش چسبوندن...آخر سر تورو با يه سبيل چخماقي وسط بوم نشوندن =)) فکر کن برات با موهاي خودم سبيل بذارم
خيلي چيزاي ديگه هست ... فکر کنم فعلا اينا بس باشه تا قسمت دوم :)

می شه با نشوندن لبخند به لب چند تا بچه احساس مفید بودن کرد .
می شه با شنیدن دعای خیر مامان ، به خاطر انجام یه کار کوچولو ، احساس مفید بودن کرد.
می شه با رفتن به یه خیریه و اهدا یه مقدار پول به اونجا ، احساس مفید بودن کرد.
می شه با پرستاری از یه مریض احساس مفید بودن کرد.
می شه به یه بچه گربه بی مادر با سرنگ شیر داد و با دیدن بزرگ شدنش احساس مفید بودن کرد.
می شه با غذا دادن به چند تا گربه ی خیابونی احساس مفید بودن کرد.
می شه هر روز با ریختن یه مشت گندم برای پرنده ها ، حتی برای کلاغ ها ، احساس مفید بودن کرد.
می شه با دیدن رقص ماهی بعد از عوض کردن آب تنگ بلور ، احساس مفید بودن کرد.
می شه به مامان بزرگ سری زد ، بهش کمک کرد و براش غذایی پخت و با دیدن لبخندش احساس مفید بودن کرد.
می شه یه غذای خوشمزه پخت و با شنیدن صدای ملچ ملوچ دیگران احساس مفید بودن کرد.
می شه باغچه ی حیاط رو سیراب کرد و از خنده ی درخت ها احساس مفید بودن کرد.
می شه با باز کردن پنجره برای حشره ای که پشت پرده گیر افتاده و خودش رو به شیشه می زنه ،
احساس مفید بودن کرد.
حتی می شه به سوسکی که برعکس افتاده کف حموم کمک کرد وبا برگردوندن اون، احساس مفید بودن کرد.
می شه خیلی کارها کرد......
کارهای کوچولویی که شاید به چشم خیلی ها نیاد
ولی تو از انجام اونها
احساس مفید بودن کنی

می شه با نشوندن لبخند به لب چند تا بچه احساس مفید بودن کرد .
می شه با شنیدن دعای خیر مامان ، به خاطر انجام یه کار کوچولو ، احساس مفید بودن کرد.
می شه با رفتن به یه خیریه و اهدا یه مقدار پول به اون..."
دقیقا همینطوره

و
شوق نوشتن بدون خواستن
و
نوشتن با خواستن
وزن ذلیل نشدن بعد از جدایی
و
بیاد آوردن اینکه بچه نداری اونم بدبخت بشه
و
شیرجه رفتن تو رودخونه
و
کباب کردن ماهی قزل آلا همون دم رودخونه
و
پیدا کردن کاست های قدیمی گلپایگانی رو از انباری
و
از بانک قبول شدن در قرعه کشی
و
رفتن به چین و خوردن سوپ سبزیجات
و
رفتن به تایلند و دیدن خیلی چیزای خوشگل
و
رفتن به هندوستان و موندن پشت ترافیک گاوها
و
خیلی چیزای دیگه

خوردن یک لیوان تگری دوغ گازدار و گوش دادن به مو سیقی دلنشینی که از دهان خارج می شه
پاشی بری تو یک کشور غریبه هر چی فحش بلدی با لبخند نثارشون کنی و اونها هم به تو در کمال ادب لبخند بزنن
پشت کسی که نشسته یک ترقه کوچولو بندازی اونم شانسش لباسش نو شو تازه پوشیده باشه
با دوستات بری غذا و تو هم کلی گرسنگی کشیدی واسه امروز ولی از شانس بدت پول تو جیبت نباشه رفقا حساب کنن
راه رفتن با دوستان تو رودخونه و ناگهان دوستت با تمام لوازم عکاسی تو اب بیوفته
هر چی بستنی میوهای تو دنیا رو برای تو هم بفرستن
تو صفحه اول کتابهای جنایی از تو تشکر کنن
تو یک فیلم بزرگ دعوت به کار شی ولی تو اون رو با بی میلی رد کنی
قاچاقی سوار هواپیما بشی و هواپیما سقوط کنه و تو تنها زنده بمونی و رهبر یک جزیره خود مختار بشی

قبول شدن تو ازمون استخدامی
دوست داشتن و دوست داشته شدن
نگاه یا زبون کسی که ازت کمک می خواد وقتی از همه بریدی
حلالیت مامان
دل به طبیعت زدن و دیدن و عکس گرفتن از هر چیز جالب و مسخره
اذیت کردن کسانی که دوستشان داری و زدن زیر خنده از نوع اشکی
پرت کردن کتابا یا پاره کردنشون بعد از امتحان دادن
خریدن هدیه برای عزیزی و به وجد اومدنش وقت باز کردن کادو
فکر این دو چیز رو کردن : اسمانی پر ستاره و وجدانی اسوده
دیدن نوزاد چند روزه
دیدم معلم اول دبستان تو یه اتوبوس شلوغ و پرسیدن این چمله : منو یادتون می یاد؟
خر سوار شدن
بوس فرستادن وقت خداحافظی
چسبوندن ادامس زیر جا میزی
اواز خوندن در ساعت های اول صبح حین اماده کردن صبحانه
خندوندن کسی که غم تو دلش زیاده
Maryam wrote: "
خوردن یک لیوان تگری دوغ گازدار و گوش دادن به مو سیقی دلنشینی که از دهان خارج می شه
پاشی بری تو یک کشور غریبه هر چی فحش بلدی با لبخند نثارشون کنی و اونها هم به تو در کمال ادب لبخند بزنن
پشت کسی که..."
مریم جان
من اگه کارگردان بودم
تشخیص می دادم تو سریعا باید هنر پیشه بشی
با این فکرای خوبت
خوردن یک لیوان تگری دوغ گازدار و گوش دادن به مو سیقی دلنشینی که از دهان خارج می شه
پاشی بری تو یک کشور غریبه هر چی فحش بلدی با لبخند نثارشون کنی و اونها هم به تو در کمال ادب لبخند بزنن
پشت کسی که..."
مریم جان
من اگه کارگردان بودم
تشخیص می دادم تو سریعا باید هنر پیشه بشی
با این فکرای خوبت

توی ایوان نشستن و کتاب خوندن
به صدای باد گوش دادن
تا صبح بیدار موندن
فیلم تماشا کردن
شاتوت یخ زده خوردن
پیاده روی توی خیابان ولیعصر
موزه سینما را دیدن
و
.
.
.
.

بوی نون تازه
بوی تمیزیه لباس تازه شسته شده
یه بوس آبدار از لپای پوریا پسر برادرم
یه خواب عمیق و طولانی بعد از شب بیداری های تحویل پروژه
پا برهنه روی چمن خیس دویدن
قدم زدن کنار ساحل تو یه شب پر ستاره
دیدن بناهایی که با کلی دردسر اسم خودشون و معمارشون رو حفظ کردی از نزدیک
دیدن یه عزیز بعد از چند ماه
خوردن یک لیوان بزرگ چای داغ داغ توی اوج خستگی
لحظه هایی که با تمام وجود خدا رو حس می کنی
گرفتن دسته گل از کسی که اصلاً انتظارشو نداری
قدم زدن زیر بارون بدون چتر اونقدر که خیس خیس شی
مرسی آرزو جان که درست موقعی که بهش احتیاج داشتم این همه فکرای خوب رو بیادم آوردی
Baran wrote: "مرسی آرزو جان که درست موقعی که بهش احتیاج داشتم این همه فکرای خوب رو بیادم آوردی"
آره واقعا. من هم از آرزو و هم از همه ممنونم. خيلي قشنگ بود همه چي
آره واقعا. من هم از آرزو و هم از همه ممنونم. خيلي قشنگ بود همه چي

رفتن توی جنگل بزرگ و خلوت کردن با خدا.
دردو دل کردن با بهترین دوست
پریدن از هواپیما.
شبها روی بام به ستاره ها زل زدن
کلی فکر خوب بود که عملی شد
گفتم بنویسم شما هم بخونید
بلاخره یادگرفتن پختن کاچی
بلاخره قبول شدن از امتحان سرمه دوزی و لحیم کاری
بوسیدن گونه بابا و آشتی کردن او با من
گرفتن ویزای ترکیه
وپیدا کردن عشق داداشم و قرار عقدش
تاب سواری تا به آسمون
ویراژدادن با موتور
گفتم بنویسم شما هم بخونید
بلاخره یادگرفتن پختن کاچی
بلاخره قبول شدن از امتحان سرمه دوزی و لحیم کاری
بوسیدن گونه بابا و آشتی کردن او با من
گرفتن ویزای ترکیه
وپیدا کردن عشق داداشم و قرار عقدش
تاب سواری تا به آسمون
ویراژدادن با موتور

این فکرهای خوب خود شماست که همه چی رو زیبا می کنه
دوستان عزیز من
چقدر دوست داشتنی هستند فکرهای خوبتان
م ت ش ک رم
از تقسیمش با من
يه چمدون كوكائين كه مال يه عالمه قاچاقچي گردن كلفت باشه
اومدن پستچي
از طبقه دهم مورچه هايي كه رو زمين با ماشین یا پیاده راه ميرن رو نيگا كني
با خودت فكر كني كه هه هه اينا فكر مي كنن آدمن
تو مترو بشيني مسابقه نيگا كردن بذاري
يعني زل بزني تو چشاي يكي بعد كه اون روشو بر گردوند يني باخته بري سراغ يكي ديگه
ديدن دعواي قاچاقچيا از نزديك
تو خيابون يه گوشه واستي هركي رد ميشه نيگا كني بعد واسه خودت داستان زندگيشو ترسيم كني
تركوندن مهتابي
كشته شدن همه قاچاقچيا جلو چشت
تنهايي استخر رفتن
اومدن تو داستان كوتاه
ديدن يه چمدون كوكائين بدون صاحب
پرهام از وگاس زنگ بزنه
.....
Censored
مثه هميشه نصف شب برم قبرستون
داشتن يه چمدون كوكائين
داشتن يه دستگاه كه بتونم از خوابم فيلم برداري كنم
يه چمدون كوكائين
همينا ديگه
اومدن پستچي
از طبقه دهم مورچه هايي كه رو زمين با ماشین یا پیاده راه ميرن رو نيگا كني
با خودت فكر كني كه هه هه اينا فكر مي كنن آدمن
تو مترو بشيني مسابقه نيگا كردن بذاري
يعني زل بزني تو چشاي يكي بعد كه اون روشو بر گردوند يني باخته بري سراغ يكي ديگه
ديدن دعواي قاچاقچيا از نزديك
تو خيابون يه گوشه واستي هركي رد ميشه نيگا كني بعد واسه خودت داستان زندگيشو ترسيم كني
تركوندن مهتابي
كشته شدن همه قاچاقچيا جلو چشت
تنهايي استخر رفتن
اومدن تو داستان كوتاه
ديدن يه چمدون كوكائين بدون صاحب
پرهام از وگاس زنگ بزنه
.....
Censored
مثه هميشه نصف شب برم قبرستون
داشتن يه چمدون كوكائين
داشتن يه دستگاه كه بتونم از خوابم فيلم برداري كنم
يه چمدون كوكائين
همينا ديگه

داشتن يه چمدون كاكائو بهتر از داشتن يه چمدون كوكائين نيست ؟
کاکائو که خوردین دیگه مزه نداره با کوکائین موافقم واسه یک بار:))))))))))))

اومدن پستچي
از طبقه دهم مورچه هايي كه رو زمين راه ميرن رو نيگا كني
با خودت فكر كني كه هه هه اينا فكر مي كنن آدمن
تو مترو بشي..."
حتما منظور آقا بهزاد
بیشتر از شیرینی دهن
شیرینی جیب و حساب بانکی بوده
.
.
.
.
.
فکر می کنم همینا دیگه ...تنها نباشند
اما
مرسی که قسمت کردید با ما
چمدون با من
مسافرت هم با من
عوضش
شما عینکتو بردار دیووونه جان
پایه ای ؟
مسافرت هم با من
عوضش
شما عینکتو بردار دیووونه جان
پایه ای ؟

شماره 1:
تاپيک داره مسيرش عوض ميشه
شماره 2:
من شديدن با کاکائو موافقم...اگر تلخ و سويسي باشه هم که ديگه محشره
شماره 3:
ديوونه بجزاين عکس تو عمرش عکس نگرفته
شماره 4:
اگه عينک رو برداره که دنياش يه رنگ ديگه ميشه...نه بذار باشه...برداري عوض ميشي :| ، ميشي يکي ديگه
شماره 5:
دلارام جون و فرزان خان...من پايه ي سفرم...ولي از الان گفته باشم خرج من خيلي بالاس و خرج نکن و کم بخر و جايي نريم و اينا حاليم نميشه...هنوزم اين مسئوليت رو قبول ميکنين؟ من حرف بزنم جدي ميزنما...يهو ديدين فردا پاشديم اومديم شمال...خب؟
شماره شيش:
ديگه بيش از حد تاپيک رو منحرف کردم :)) من نبودم...يکي ديگه اينارو نوشته

مهم نیست
چون بازم بر می گرده میشه یه فکر خوب
چون راننده اش مهتابیه
.
.
.
و همین قدر هم
دیوونه
او فقط با عینکش
یک فکر خوب است..
همانقدر هم که بی عینک
خوبتر
فلسفه اش بماند
بگذریم ...
من خيلي تلاش كردم اينجا چيزي نگم كه تاپيك به حاشيه نره ولي مثكه نمي شه
دوستان خودشون رو لو دادن از اداره مبارزه با مواد مخدرن
مي خوان منو شناسايي كنن
بابا من كه گفتم به خدا فقط چمدونشو لازم دارم
:))
دوستان خودشون رو لو دادن از اداره مبارزه با مواد مخدرن
مي خوان منو شناسايي كنن
بابا من كه گفتم به خدا فقط چمدونشو لازم دارم
:))

چه منافاتی با هم دارن؟
مگه نمیشه به آرزوها فکر کرد ؟؟

راه رفتن بی هدف
لبخند مادر
پشت وانت سوار شدن بعد از یه روز عملگی سخت
فعالیت مداوم مهدی بهروزی و محمد حسین خوشبیان تو گروه
گریه کردن بی دلیل
خوابیدن وسط کویر لوط
گرفتن کارت پایان خدمت
فکر کردن به پوچی زندگی
دیدن جمله ی آشنای "هی فلانی زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده ی کوچک" بر دیوار زندان
.
.
مردن...

چون اگه گوش بدم حالم بهم میخوره
اما محمد مردن و گرفتن کارت پایان خدمت را خوب اومدی

تجسم یک پارک -یک فرشته کوچولو - یک مهدی بهروزی
فکر کردن به سرباز شجاع، سرزمین های سبز،مهتابی
غرق شدن در بحر شعرهای ماریا
ای بابا ،نوشتن ،زینب
عکس کوه صالح ، با پی نوشت های کوتاه
نام دلارام
داستانک های کوتاهک فرزان
شعرهای فلسفی حاج نبی
مستند های محمد حسین خوش بیان
عاقل نوشت های بهزاد،دکلمه ء گرم
همراهی باران و سحر ،در شب های خلوت داستان کوتاه
خاک زیر پاتیم گفتن المیرا
نقدهای داستانی محمد ایرانی
عجیب نوشت های،جالب خط خطی
درددلهای خدا و آزاده
شعرباران کردن، پروفایل ها،توسط مولود
مشاعره ء ماهور
و
.
.
.
.

ArEzO.... wrote: "مزمزه کردن آلبالو نوشت های حمید سلطان آبادیان
تجسم یک پارک -یک فرشته کوچولو - یک مهدی بهروزی
فکر کردن به سرباز شجاع، سرزمین های سبز،مهتابی
غرق شدن در بحر شعرهای ماریا
ای بابا ،نوشتن ،زینب
عکس کوه ص..."
اومدم بنويسم..الان هيچي به اندازه يه دست خيس و يک پريز برق به آدم نميچسبه....نوشتت رو خوندم...تصميم گرفتم بنويسم...هيچي به اندازه مهربوني يه دوست قديمي نميتونه آدم رو شاد کنه


تجسم یک پارک -یک فرشته کوچولو - یک مهدی بهروزی
فکر کردن به سرباز شجاع، سرزمین های سبز،مهتابی
غرق شدن در بحر شعرهای ماریا
..."
+
به دل نشستن واژه واژه از نوشته های آرزو
انس گرفتن با تصاویر زیبایی که با کلمات خلق می کنه و غوطه ور شدن در احساسی که مهربانانه بهت هدیه میده
با خوب بودن این فکرها بسیار بسیار موافقم
امیدوارم داستان کوتاه همیشه سرشار از این خوبیها باشه

درس خوندن در محوطه ی کاخ سعد آباد
گوش کردن به موسیقی ملل
به پشت خوابیدن روی چمن و به آسمون زل زدن
و شمردن گوسفند در شب برای خواب رفتن
خیلی از فکرهای دوست داشتنی را دوستان نوشتند
ولی تا جایی که من دیدم این یکی از قلم افتاده بود
شنیدن آواز دل نشین شهرام ناظری وقتی آدم با خودش خلوت کرده
البته اینی که من گفتم با گوش دادن به موسیقی فرق داره ها
;)
شهرام ناظری مدنظر بود
ولی تا جایی که من دیدم این یکی از قلم افتاده بود
شنیدن آواز دل نشین شهرام ناظری وقتی آدم با خودش خلوت کرده
البته اینی که من گفتم با گوش دادن به موسیقی فرق داره ها
;)
شهرام ناظری مدنظر بود

یه چایی گرمتر کنارت
بی خیال نحسی 13آهنگ secret garden
آخرین برگ رمان 1000صفحه ای ابله رو ورق می زنی

رسیدن خلوتت با خدا در حالی که دعای توسل را می خوانی
پیدا کردن یک معجزه از طرف یه آدم خوب
خواندن کتاب جویبار لحظه ها
نزدیک شدن وقت افطاری بعد از تمام شدن ظرفیتت
دیدن یک خواب خوب و آمدن یک مسافر از دیار غربت
رسیدن عکس های سفر و مرور خاطره ها
.
.
.
چاپ کتاب الکترونیکی گروه داستان کوتاه
برگشتن به خانه بعد از یک مسافرت طولانی
دیدن پدر بزرگ و مادربزرگ بعد از سه ماه
دیدن خوشحالی تو قیافه دوستت بعد از باز کردن سوغاتی اش
وآمدن به گروه دوست داشتنی خودت
برگشتن به خانه بعد از یک مسافرت طولانی
دیدن پدر بزرگ و مادربزرگ بعد از سه ماه
دیدن خوشحالی تو قیافه دوستت بعد از باز کردن سوغاتی اش
وآمدن به گروه دوست داشتنی خودت

داشتن کسی که همیشه می خواستی داشته باشیش
دیدن اسکارلت در حالی که اتفاقی داری کانال عوض می کنی
فهمیدن اینکه بغل دستیت که از اولین ایستگاه کنارش نشستی یه شاعره
بدونی تا کی زنده ای
دریافت یه اسمس از کسی که ازش بطور کل ناامید شدی
نوشتن یه داستان کوتاه که بعد از خوندش همه لذت ببرن
بدونی کسی عاشقت شده که حداقل 15 سال ازت بزرگتره
قدم زدن بین گلهای آفتابگردان
دریافت یک هدیه اونم روز تولدتت ناغافل
دعوت شدن به یک جشن
پیدا کردن پول از لای کتابی فراموش شده
بوی گل های یاس در شب
صدای امواج دریا
نگاه کردن به بارش برف از پشت پنجره
بیست و نهم اسفند
قبول شدن در امتحان در کمال ناباوری
یک ایمیل از فامیلی در غربت
قارقارکلاغ در پاییز
پیدا کردن صندلی خالی تو اتوبوس
صدای شر شر بارون
رها سازی در یوگا
دیدن یه دوست که هرگز ندیده بودیش
سرزدن به گروه داستان کوتاه
آزمایش خوب مادر
و
.
.
.
.