داستان كوتاه discussion
نوشته هاي كوتاه
>
اولین شعر من
date
newest »


:)) چه بانمک بودي تو
منم کلي از اين شعر معرا داشتم
نمونش:
يک کبوتر اينجا
يک کبوتر آنجا
يک کبوتر تنها
خسه و بي فردا
:دي خلاصه آخر شعرمم خاتم ميشد به کابل برق و مردن کبوتره
هيچکي هم تحويلم نگرفت =))همه هم بهم کلي خنديدند
!!!!!!!!!!!!!!!!!
هي روزگار

منم کلي از اين شعر معرا داشتم
نمونش:
يک کبوتر اينجا
يک کبوتر آنجا
يک کبوتر تنها
خسه و بي فردا
:دي خلاصه آخر شعرمم خاتم ميشد به کابل برق و مردن کبوتره
..."
:))
خوبه که تحویلت نگرفتن
آخه این چیه
افسرده بودی ؟؟؟؟

خیلی زیبا و دوست داشتنی بود
با موضوعش کار ندارم، ولی دست خط بی نظیر و تلاش کودکانه ی ستودنی بود

:)
من یادم میاد اولین شعرمو کلاس اول دبستان گفتم. مامانم کلی خوشش اومد اما گمش کردم. (توی یه شب شعر هم خوندمش که صاحب خونمون تو خونش هر ماه میگرفت)1
یکی از شعرهام رو که 12 سالم بوده و گمش نکردم مینویسم
شبی تاریک
زیر نور ماه
دیدم آب رخشان را
درون آب من دیدم
نگاه روشن او را
نگاهش مثل یک خورشید
نگاهش مثل یک شبتاب
مرا بر شوق آورد او
نگاهش مثل فانوسی
پر از نور طلایی بود
نگاهش مثل شمعی بود
که روی آب می لغزید
سپس در آسمان دیدم
همان شبتاب زیبا را
نگاهش کردم و گفتم
ستاره، زورق دریا
77/6/12
:D :P

Baran wrote: "آقای صالح عزیز
خیلی زیبا و دوست داشتنی بود
"
ممنون باران عزیز
roshanak wrote: "شعر جالبی بود بخصوص که به قول دوستان، خط خیلی خوبیه برای کلاس اول
:)
من یادم میاد اولین شعرمو کلاس اول دبستان گفتم. مامانم کلی خوشش اومد اما گمش کردم. (توی یه شب شعر هم خوندمش که صاحب خونمون تو..."
شعر جالب و رمانتیکی بود دوست من
;)
وقتی مامانت داره ظرف میشوره که نمیرن شعر بخونن براش
حتما در اون زمان فکرشون هزار جا بوده الا به شعر تو
اما خوبه باز به شعر گفتنت ادامه دادی