Rumi دوستداران شمس ,مولوی discussion
بهاريه
date
newest »


خوشحالم كه دوباره به شعر رو آورديد.اشعارتون حرف نداره.خيلي خوب و متناسب بود.واقعا لذت بردم و متشكرم.
اتفاقا من هم يه همچين اتفاقي برام افتاد! من قبلا فقط 1 بار به طور رسمي شعر گفته بودم(شعر نو).البته نمي دونم تا چه حد قواعد رو رعايت كردم!اما حالا دوباره 1 شعر ديگه نوشتم كه مخاطبش خداست.البته هنوز اينجا ننوشتمش. چون در برابر استادان بزرگي مثل شما و جناب مقدم، اجازه جسارت به خودم نميدم.
.......براتون آرزوي موفقيت و سلامت دارم دوست عزيز
سالها پيروي مذهب رندان كردم
تا به فتوي خرد حرص به زندان كردم
دوستان عزیز
قرار گرفتن در مسیر دانستن افکار انسانها نعمتی است که خداوند هدیه می کند
زیبایی هارا آنچنان که خدا عطا کرده بنمایید تا شاید برای دیگران
راهگشا باشد
بنقل از شمس
بگو تا بگویم>>>>>>>
قرار گرفتن در مسیر دانستن افکار انسانها نعمتی است که خداوند هدیه می کند
زیبایی هارا آنچنان که خدا عطا کرده بنمایید تا شاید برای دیگران
راهگشا باشد
بنقل از شمس
بگو تا بگویم>>>>>>>
بهاريه
بهار آمد كه تا بلبل به وصل گل جوان گردد/زمين تشنه را سقاي رحمت آسمان گردد.
زمين بار گران را از دو كتف خويش برگيرد/زمان بهر پذيرايي مهمان ميزبان گردد.
به گلشن گل درآند رخت خود را تا كه بلبل هم/به لحن و پرده اي ديگر برايش نغمه خوان گردد.
زمين فيروزه اي مفرش شدست از فرط سبزيها/بر اين فيروزه مفرش مجمر گل همچو خوان گردد.
صبا چون نافه اي مشكين كه در پي باشدش شيري /به هرجا ميرود شايد كه از دستش نهان گردد.
كه مي داند چرا بعد از زمستان ابر نيساني /چو مجنون از پي ليلي سرشكش بس روان گردد.
تو گويي ابر نيساني به دنبال است چيزي را /كه هم با شستن گردش بسي بهتر عيان گردد.
به روي ساقه اي نازك بود جمعيت شبنم/چنان چون رشتة دري كه بر گردن عيان گردد.
پس از سرماي جانفرسا ، بهار آورد گلشن را/ بيا اي عاشق تنها كه تا قلبت جوان گردد.