Rumi دوستداران شمس ,مولوی discussion
raze del
date
newest »

با رخ چون مشعله بر در ما كيست آن
هر طرفي موج خون نيم شبان چيست آن
..........................
در كفن خويشتن رقص كنان مردگان
نفخه صورست يا عيسي ثانيست آن
..........................
سينه خود باز كن روزن دل درنگر
كاتش تو شعله زد ني خبر دي ست آن
..........................
آتش نو را ببين زود درآ چون خليل
گرچه به شكل آتش است باده صافيست آن
..........................
يونس قدسي تويي در تن چون ماهيي
باز شكاف و ببين كين تن ماهيست آن
..........................
دلق تن خويش را بر گرو مي بنه
پاك شوي پاك باز نوبت پاكيست آن
..........................
باده كشيدي و ليك در قدحت باقيست
حمله ديگر كه اصل جرعه باقيست آن
..........................
دشنه تيز ار خليل بنهد بر گردنت
رو بمگردان كه آن شيوه شاهيست آن
..........................
حكم بهم درشكست هست قضا در خطر
فتنه حكمست اين آفت قاضيست آن
..........................
نفس تو امروز اگر وعده فردا دهد
بر دهنش زن از آنك مردك لافيست آن
..........................
باده فروشد وليك باده دهد جمله باد
خم نمايد وليك حق نمك نيست آن
..........................
ما ز زمستان نفس برف تن آورده ايم
بهر تقاضاي لطف نكته كاجيست آن
..........................
مفخر تبريزيان شمس حق اي پيش تو
طاق و طرنب دو كون طفلي و بازيست آن
..........................
مولوی
==================================
هر طرفي موج خون نيم شبان چيست آن
..........................
در كفن خويشتن رقص كنان مردگان
نفخه صورست يا عيسي ثانيست آن
..........................
سينه خود باز كن روزن دل درنگر
كاتش تو شعله زد ني خبر دي ست آن
..........................
آتش نو را ببين زود درآ چون خليل
گرچه به شكل آتش است باده صافيست آن
..........................
يونس قدسي تويي در تن چون ماهيي
باز شكاف و ببين كين تن ماهيست آن
..........................
دلق تن خويش را بر گرو مي بنه
پاك شوي پاك باز نوبت پاكيست آن
..........................
باده كشيدي و ليك در قدحت باقيست
حمله ديگر كه اصل جرعه باقيست آن
..........................
دشنه تيز ار خليل بنهد بر گردنت
رو بمگردان كه آن شيوه شاهيست آن
..........................
حكم بهم درشكست هست قضا در خطر
فتنه حكمست اين آفت قاضيست آن
..........................
نفس تو امروز اگر وعده فردا دهد
بر دهنش زن از آنك مردك لافيست آن
..........................
باده فروشد وليك باده دهد جمله باد
خم نمايد وليك حق نمك نيست آن
..........................
ما ز زمستان نفس برف تن آورده ايم
بهر تقاضاي لطف نكته كاجيست آن
..........................
مفخر تبريزيان شمس حق اي پيش تو
طاق و طرنب دو كون طفلي و بازيست آن
..........................
مولوی
==================================

عشق آفتي از نهاد دريايي ماست
گفتيم به اجل: در اين ميان حكم تو چيست
گفت آنچه كه با سرشت دنيايي ماست

آري، سخن نيك همينش اثر است
با دوست، هنر نيست اگر زيست كني
با دشمن خود زيست چو كردي هنر است.
شمس اين عشق ، عشقي كه از خواب و خوراك باز ميدارد، و نوجوان را به اعتصاب غذائي برميگمارد، و او را به عناد با خود، و لجبازي با ديگران، برميانگزد، ياد ميكند (ش70). ليكن ميبيند كه با اين وصف، در محفل اهل دل، هنوز وي را، به جد نميگيرند. و با وجود درگيري در لهيب اينچنين عشق سوزاني، آواز درميدهند كه
او
ــ «هنوز خام است
ــ بگوشهئياش رها كن، تا برخود… ] به[ سوزد!، ]پخته گردد![»
او
ــ «هنوز خام است
ــ بگوشهئياش رها كن، تا برخود… ] به[ سوزد!، ]پخته گردد![»
«شناخت اين قوم، مشكلتر است از شناخت حق!»
شمس معتقد است كه
ــ«همهكس، دوست شناس، نَبُوَد، و دشمنشناس، نَبُوَد
پس زندگاني، دوبار بايستي ] تا انسان[ … دشمن را شناسد، دوست را شناسد
از سخنان شمس
شمس معتقد است كه
ــ«همهكس، دوست شناس، نَبُوَد، و دشمنشناس، نَبُوَد
پس زندگاني، دوبار بايستي ] تا انسان[ … دشمن را شناسد، دوست را شناسد
از سخنان شمس
ساقی بـه نور باده برافروز جام ما
مـطرب بـگو کـه کار جهان شد به کام ما
ما در پیالـه عـکـس رخ یار دیدهایم
ای بیخـبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشـق
ثـبـت اسـت بر جریده عالـم دوام ما
حافظ
مـطرب بـگو کـه کار جهان شد به کام ما
ما در پیالـه عـکـس رخ یار دیدهایم
ای بیخـبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشـق
ثـبـت اسـت بر جریده عالـم دوام ما
حافظ
عشق هـمه سوز و گداز است و بس
نيستي و عجز و نياز است و بس
عشق به هر سينه كه كاوش كـند
خون دل از ديده تراوش كند
عشق كجا ؟ دامن آ لـود گـي
عشق كجا ؟ راحت و آ سـود گـي
الیاس نظامی
Source:
http://www.sabdullah.net/shamstabreez...
نيستي و عجز و نياز است و بس
عشق به هر سينه كه كاوش كـند
خون دل از ديده تراوش كند
عشق كجا ؟ دامن آ لـود گـي
عشق كجا ؟ راحت و آ سـود گـي
الیاس نظامی
Source:
http://www.sabdullah.net/shamstabreez...
مرا از عاقبت اين دل ساده عجب است
من ندانم كه چرا با همه دانا ييها باز دل ازثمر كردة خويش در عجب است