داستان كوتاه discussion
عکس شماره یک
date
newest »



منتظر دوم:دیگه از این زندگی کوفتی راحت شدیم
منتظر سوم:بزارید منم ببینمش


می خواستم با صورت خودم زندگی کنم، ولی دیگه حتا نمی دونستم این منی که داره به اونها نگاه می کنه کدوم طرف شیشه ست. نکنه این طرف هم پر صورتک شده!
پشت پنجره ی زندانی هراس انگیز
،
اگر نیندیشیم
.