Ahmad Sharabiani's Reviews > Memoirs of a Geisha
Memoirs of a Geisha
by
by

Ahmad Sharabiani's review
bookshelves: 1001-book, memories, historical, romance, 20th-century
Oct 04, 2010
bookshelves: 1001-book, memories, historical, romance, 20th-century
93. Memoirs of A Geisha, Arthur Golden
Memoirs of a Geisha is a historical novel by American author Arthur Golden, published in 1997.
The novel, told in first person perspective, tells the story of a fictional geisha working in Kyoto, Japan, before and after World War II.
خاطرات یک گیشا - آرتور گلدن (سخن) ادبیات؛ تاریخ نخستین خوانش: در ماه مارس سال 2003 میلادی
عنوان: خاطرات یک گیشا؛ نوشته: آرتور گلدن؛ مترجم: مریم بیات؛ تهران، سخن، 1380، در 640ص؛ شابک 9646961703؛ موضوع: داستان - ژاپن - تاریخ - سده 20م
نمیدانم، یادم نمانده، کدامیک از سالهای بگذشته بود، که برای نخستین بار، یک پی.دی.اف از همین کتاب، با ترجمه ی بانو «مریم بیات»، برایم رسید، برنامه ای نوشتم، تا متن پی.دی.اف را به فارسی آفیس نسخه 2003میلادی برگردانم، بسیار سخت گذشت، بارها و بارها برنامه را مجبور شدم هوشمندتر کنم، تا اینکه کتاب را پس از تلاش بسیار در 174733کلمه، و در 409صفحه ی 31سطری، و هر سطر میانگین 22واژه، و هر واژه میانگین بیش از 4حرف، برای خویش آراستم، البته باز هم مجبور شدم، بیشتر صفحات را ویراستاری کنم
نقل نمونه متن: یادداشت«آرتور گلدن»: چهارده ساله بودم، که در غروبی در بهار سال 1936میلادی، پدرم مرا به تماشای یک برنامه ی رقص، در «کیوتو» برد.؛ از آن برنامه، تنها دو چیز را به یاد دارم.؛ نخست اینکه من و پدرم، تنها تماشاچی غربی در میان تماشاگران بودیم، تنها دو سه هفته بود که از کشورمان «هلند»، به آنجا سفر کرده بودیم، بنابراین هنوز نتوانسته بودم، خود را با انزوای فرهنگی تطبیق دهم، و تاثیر آن بر من هنوز فوق العاده زیاد بود.؛ دوم اینکه خوشحال بودم، که پس از ماهها فراگیری زبان «ژاپنی»، آنهم به صورت فشرده، میتوانستم از حرفهایی که میشنیدم، جسته گریخته، چیزی سر دربیاورم.؛ از زنهای جوان «ژاپنی»، که روی صحنه میرقصیدند، به جز اشکالی مبهم، از «کیمونو»های الوان درخشانی که، بر تن داشتند، چیزی به یاد ندارم.؛ مسلم است که به هیچ راه، به ذهنم هم خطور نمیکرد، که در زمان و مکانی بسیار دور، یعنی تقریباً پنجاه سال بعد، و در مکانی به دوری «نیویورک»، یکی از همان زنان، نزدیکترین دوستم خواهد شد، و خاطرات استثنایی اش را برایم تقریر خواهد کرد.؛ در جایگاه یک تاریخ نگار، همیشه خاطرات را به چشم منبعی از مواد نگاه میکنم.؛ خاطرات، سوابقی را فراهم میآورد، که بیشتر به دنیای خاطره نویس مربوط است، تا خود او؛ خاطرات با «بیوگرافی» فرق دارد، چون در «بیوگرافی»، خاطره نویس نمیتواند، جنبه هایی را ببیند، که برای «بیوگراف» نویس، امری عادی و منطقی است.؛ «اتوبیوگرافی»، البته اگر واقعاً چنین چیزی وجود داشته باشد، به این میماند، که از خرگوش بخواهیم برایمان بگوید: وقتی توی علفزار، بالا و پایین میپرد، به چه شکل درمیآید؟ از کجا بداند؟ از طرفی، اگر بخواهیم چیزی در مورد علفزار بدانیم، هیچ کس بهتر از او، نمیتواند برای ما آنرا توصیف کند، مگر آنکه در نظرمان باشد، که در جستجوی چیزهایی هستیم، که خرگوش، قادر به مشاهده ی آنها نیست ....؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 28/05/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Memoirs of a Geisha is a historical novel by American author Arthur Golden, published in 1997.
The novel, told in first person perspective, tells the story of a fictional geisha working in Kyoto, Japan, before and after World War II.
خاطرات یک گیشا - آرتور گلدن (سخن) ادبیات؛ تاریخ نخستین خوانش: در ماه مارس سال 2003 میلادی
عنوان: خاطرات یک گیشا؛ نوشته: آرتور گلدن؛ مترجم: مریم بیات؛ تهران، سخن، 1380، در 640ص؛ شابک 9646961703؛ موضوع: داستان - ژاپن - تاریخ - سده 20م
نمیدانم، یادم نمانده، کدامیک از سالهای بگذشته بود، که برای نخستین بار، یک پی.دی.اف از همین کتاب، با ترجمه ی بانو «مریم بیات»، برایم رسید، برنامه ای نوشتم، تا متن پی.دی.اف را به فارسی آفیس نسخه 2003میلادی برگردانم، بسیار سخت گذشت، بارها و بارها برنامه را مجبور شدم هوشمندتر کنم، تا اینکه کتاب را پس از تلاش بسیار در 174733کلمه، و در 409صفحه ی 31سطری، و هر سطر میانگین 22واژه، و هر واژه میانگین بیش از 4حرف، برای خویش آراستم، البته باز هم مجبور شدم، بیشتر صفحات را ویراستاری کنم
نقل نمونه متن: یادداشت«آرتور گلدن»: چهارده ساله بودم، که در غروبی در بهار سال 1936میلادی، پدرم مرا به تماشای یک برنامه ی رقص، در «کیوتو» برد.؛ از آن برنامه، تنها دو چیز را به یاد دارم.؛ نخست اینکه من و پدرم، تنها تماشاچی غربی در میان تماشاگران بودیم، تنها دو سه هفته بود که از کشورمان «هلند»، به آنجا سفر کرده بودیم، بنابراین هنوز نتوانسته بودم، خود را با انزوای فرهنگی تطبیق دهم، و تاثیر آن بر من هنوز فوق العاده زیاد بود.؛ دوم اینکه خوشحال بودم، که پس از ماهها فراگیری زبان «ژاپنی»، آنهم به صورت فشرده، میتوانستم از حرفهایی که میشنیدم، جسته گریخته، چیزی سر دربیاورم.؛ از زنهای جوان «ژاپنی»، که روی صحنه میرقصیدند، به جز اشکالی مبهم، از «کیمونو»های الوان درخشانی که، بر تن داشتند، چیزی به یاد ندارم.؛ مسلم است که به هیچ راه، به ذهنم هم خطور نمیکرد، که در زمان و مکانی بسیار دور، یعنی تقریباً پنجاه سال بعد، و در مکانی به دوری «نیویورک»، یکی از همان زنان، نزدیکترین دوستم خواهد شد، و خاطرات استثنایی اش را برایم تقریر خواهد کرد.؛ در جایگاه یک تاریخ نگار، همیشه خاطرات را به چشم منبعی از مواد نگاه میکنم.؛ خاطرات، سوابقی را فراهم میآورد، که بیشتر به دنیای خاطره نویس مربوط است، تا خود او؛ خاطرات با «بیوگرافی» فرق دارد، چون در «بیوگرافی»، خاطره نویس نمیتواند، جنبه هایی را ببیند، که برای «بیوگراف» نویس، امری عادی و منطقی است.؛ «اتوبیوگرافی»، البته اگر واقعاً چنین چیزی وجود داشته باشد، به این میماند، که از خرگوش بخواهیم برایمان بگوید: وقتی توی علفزار، بالا و پایین میپرد، به چه شکل درمیآید؟ از کجا بداند؟ از طرفی، اگر بخواهیم چیزی در مورد علفزار بدانیم، هیچ کس بهتر از او، نمیتواند برای ما آنرا توصیف کند، مگر آنکه در نظرمان باشد، که در جستجوی چیزهایی هستیم، که خرگوش، قادر به مشاهده ی آنها نیست ....؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 28/05/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
Memoirs of a Geisha.
Sign In »
Reading Progress
Started Reading
March 1, 2003
–
Finished Reading
October 4, 2010
– Shelved
October 4, 2010
– Shelved as:
1001-book
October 4, 2010
– Shelved as:
memories
October 4, 2010
– Shelved as:
historical
October 4, 2010
– Shelved as:
romance
September 28, 2015
– Shelved as:
20th-century
Comments Showing 1-9 of 9 (9 new)
date
newest »

message 1:
by
Zajafary
(new)
Mar 24, 2016 09:20AM

reply
|
flag
*

بسیار خوشحال میشوم اگر بتوانم کمکی کنم، خاطراتی بی شیله است

سلام، بسیار هستند
سلام و با سپاس از خوانش شما نازنین؛ اتاق آبی سهراب سپهری روانشاد و فارست گامپ؛ وینستون گروم؛ زودتر از همه به یادم آمدند