کتاب صوتی بهترین روش برای کلاسیکخوانی است، حداقل برای من که اینطور است. نسخه صوتی این کتاب را از ماه آوا شنیدم با اجرای گویندگان حرفهای مثل رضا عمرانیکتاب صوتی بهترین روش برای کلاسیکخوانی است، حداقل برای من که اینطور است. نسخه صوتی این کتاب را از ماه آوا شنیدم با اجرای گویندگان حرفهای مثل رضا عمرانی، بهرام ابراهیمی و بهناز بستاندوست. خوبی ماه آوا این هست که نسخه صوتی کتاب رو با کیفیت دلخواهت میتونی دانلود کنی وهر جا بدون نیاز به اپلیکیشن یا اینترنت گوش بدی. لینک دریافت کتاب: https://goo.gl/sDo58R...more
از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند..از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند.....more
از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند..از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند.....more
از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند..از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند.....more
از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند..از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند.....more
از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند..از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند.....more
از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند..از پروژهی دوبارهخوانی کتابهای دوران کودکیم که همچنان برایم جذاب هستند.....more
داستان ملال انگیز برایِ من برعکس جذاب و نفسگیر بود چرا که از مرگ نشانی داشت و به باور من انسانها در لحظات نزدیک به مرگ فیلسوفترند و نوشتههایشانداستان ملال انگیز برایِ من برعکس جذاب و نفسگیر بود چرا که از مرگ نشانی داشت و به باور من انسانها در لحظات نزدیک به مرگ فیلسوفترند و نوشتههایشان خواندنیتر.. من ۲۷ سال دارم جوان و پر انرژیام اما داستانهایی که مینویسم همگی ملالانگیزند.. حتی برای خودم..
از متن کتاب صفحه ۱۰۴: من مغلوب شدهام. اگر چنین است، پس دیگر دلیلی برای فکر کردن و حرف زدن وجود ندارد. مینشینم و در سکوت منتظر میمانم تا ببینم چه میشود....more
به یاد میآورم که آن روز هم رویاهایم پر از اندوه بود و گرچه پیش از آن وضع بهتر نبود، با وجود این احساس میکردم که زندگی پیش از آن انگاری آسانتر بود وبه یاد میآورم که آن روز هم رویاهایم پر از اندوه بود و گرچه پیش از آن وضع بهتر نبود، با وجود این احساس میکردم که زندگی پیش از آن انگاری آسانتر بود و آرامتر. و این فکر سیاه اینجور به ذهنم بند شده نبود و جانم اینجور در سیاهی غوطهور نبود و این ندامت روحآزار، این غصههای سیاه که شب و روز آرام از من میرباید، نبود وآدم حیران است که پس این رویاها کجا رفتند؟ و آدم از روی بهت سر میجنباند و در دل میگوید که عصر چه زود میگذرد! آدم از خود میپرسد که تو با این سالها که گذشت چه کردی؟ بهترین سالهای عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟ با خود میگویی نگاه کن، ببین دنیا چه سرد میشود. سالها همچنان میگذرد و بعد از آنها تنهایی غمبار است و عصای نا استوار پیری دستت میدهد و بعد حسرت است و نومیدی. دنیای رویاهای رنگین رنگ میبازد، رویاهایت مثل گلهای پژمرده گردن خم میکنند و مثل برگهای زرد از درخت خزانزده میریزند. وای ناستنکا، تنها ماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری، هیچ، هیچ، هیچ، زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک هیچِ احمقانه و بیمعنی٬ همه خواب بودهاست.
مشکلِ همیشگی من با داستانهای کوتاه، همین کوتاه بودنشونه! :)) باید خیلی عالی باشه تا بره جزو داستانهای محبوبم که کم اتفاق میافته. این کتاب مجموعهای ازمشکلِ همیشگی من با داستانهای کوتاه، همین کوتاه بودنشونه! :)) باید خیلی عالی باشه تا بره جزو داستانهای محبوبم که کم اتفاق میافته. این کتاب مجموعهای از ۱۸ داستان کوتاه از چندین نویسندهی معروفه که برای آشنایی با سبک نوشتاریشون میتونه شروع خوبی باشه. با اینکه حجمش زیاده ولی خوندن یا شنیدنش وقتِ کمی رو میطلبه چون خب داستان کوتاهه و تمرکز زیادی هم نمیطلبه چون تا مییایید درگیرش شید تموم میشه! از دومین داستان که از فرانک اوکانر بود خیلی خوشم اومد: عقدهی اُدیپ من. که همین باعث شد تصمیم بگیرم از فرانک اُکانر در آینده بیشتر بخونم. همینطور داستانِ پرتره از نیکولای گوگول که توصیفاتش اونقدری دقیق بود که واقعا ترس بَرَم داشته بود چون نصفه شب داشتم تو تاریکی گوش میکردمش! :)) پ.ن: دو داستان آخرش جا مونده بود موقع نوشتن ریویو و ستاره دادن! کم حجمترین داستان کوتاهِ این مجموعه «قلب افشاگر» از ادگار آلن پو هست... که چقدر عالیه.. من کتاب صوتیش رو شنیدم و راوی خیلی خوب این داستانِ کوتاه ولی پیچیده رو روایت میکنه.. ...more
عدم آگاهی, خطرِ دشمن و جنگ, اجبار. این ها سه فاکتور برای داشتن یک جامعه و حکومتِ مریض است.. جامعه ای که در آن داشتن کتاب و به عبارت دیگر داشتن تفکر وعدم آگاهی, خطرِ دشمن و جنگ, اجبار. این ها سه فاکتور برای داشتن یک جامعه و حکومتِ مریض است.. جامعه ای که در آن داشتن کتاب و به عبارت دیگر داشتن تفکر و آگاهی جرم محسوب می شود, جامعه ای که در آن حتی در اوج مدرنیته بودن نیز بایدها و نبایدهایی وجود دارد, جامعه ای که گذشته خویش را به یاد ندارد, جامعه ای که همواره درگیر جنگ و دشمن است... این ها همه جامعه ای تهی از انسانیت را به ما نشان می دهد. انسانیت زمانی پایان می یابد که کتابی بسته شود و تفکری در جریان نباشد. از لحاظِ داستانی بابِ میلم نبود. شخصیت پردازی ضعیف و توصیف موقعیت ها گنگ بود. ایده ی خوبی داشت از آینده جوامع بشری اما خوب نتونسته بود روایتش کنه. ده بیست رتبه پایین تر از 1984 می تونه قرار بگیره یا حتی دنیای قشنگ نو. شاید اصلا قابل قیاس نباشه....more
دین، ایمان و آزادی.. چرا هیچ گاه همگی در یک راستا نیستند.. ایمانی قلبی داشتن به دینی خاص تو را از آزادی باز می دارد و ایمانی قلبی به انسان ها تو را ازدین، ایمان و آزادی.. چرا هیچ گاه همگی در یک راستا نیستند.. ایمانی قلبی داشتن به دینی خاص تو را از آزادی باز می دارد و ایمانی قلبی به انسان ها تو را از دین.. گویی تنها ایمان به آزادی است که در اعماق وجود آدمی ریشه دوانده و نیازمند مراقبتی است تا دین آنرا نخشکاند. چرا دین داران برخلاف اعتقاداتشان مفسد هستن و با این همه خود را بر حق نیز می دانند.. اگر دین چراغی روشن است برای هدایت و آزادیِ بشر چرا اینقدر گنگ و سیاه سخن گفته.. چرا آزادی را در قفسی زیبا پیشکش کرده.. آه آزادی.. ای واژه ی محزونِ کلِ تاریخ.. "آزادی.. اگر همه به تو خیانت کنند من تا آخرین نفس به تو مومن خواهم ماند."...more
فقط پنج تا ستاره برا همچین شاهکاری؟ خیلی کمه.. با اینکه بیشتر از سه هفتهاس که تمومش کردم ولی دلم نمیاد که باور کنم تموم شده.. هنوز دارم قسمتهاییش روفقط پنج تا ستاره برا همچین شاهکاری؟ خیلی کمه.. با اینکه بیشتر از سه هفتهاس که تمومش کردم ولی دلم نمیاد که باور کنم تموم شده.. هنوز دارم قسمتهاییش رو برای خودم مرور میکنم و نهایتِ لذت رو می برم ازش.. اگه حافظه م پاک بشه زیاد ناراحت نمیشم چون لذتِ خوندنِ سفر به انتهایِ شب نصیبم میشه.. ...more
مرگ و زندگی دو روی سکه ای در حال چرخش هستند که هیچ کس نمی داند چه زمانی و به چه سویی باز خواهد ایستاد.. چه در بستر بیماری باشی و چه در سلامت.. زمان درمرگ و زندگی دو روی سکه ای در حال چرخش هستند که هیچ کس نمی داند چه زمانی و به چه سویی باز خواهد ایستاد.. چه در بستر بیماری باشی و چه در سلامت.. زمان در گذر است بدون توجه به نحوه زندگی کردنِ ما.. آیا در بستر بیماری در لحظه مرگ به این فکر خواهیم کرد که نکند درست زندگی نکرده ام..؟! اما از کجا بدانیم چطور اصلا باید درست زندگی کرد؟ و اصلا چرا باید بدانیم.. مگر مجبور به زندگی نیستیم..؟!
مشکلِ من با رمان های روسی و اغلب رمان های آمریکای جنوبی بسیار خنده دار است: اسامی شخصیت ها..! بله.. به نظرم خیلی سخت هستند و به همین دلیل به سختی میتوانم با کلِ داستان ارتباط برقرار کنم چون ارتباط اصلی را که بایستی با شخصیت ها داشته باشم ندارم و لذتِ خاصی نمی برم.. ...more
گزارشِ مرگِ سانتاگو ناصر در انتها مرا به سر حد مرگ رساند و حتی ترساند.. تمام جزئیات آن چند ساعت و حتی هنگام مرگِ سانتاگو را به عینه دیدم و نمی دانمگزارشِ مرگِ سانتاگو ناصر در انتها مرا به سر حد مرگ رساند و حتی ترساند.. تمام جزئیات آن چند ساعت و حتی هنگام مرگِ سانتاگو را به عینه دیدم و نمی دانم چگونه هنگام کتاب خواندن تخیل و تجسمِ محیط داستان را اندکی کم کنم که این چنین خواب از سرم نپرد و شب را بیدار نمانم....more