دو تا ماهی داشتند با هم شنا میکردند که سر راهشان خوردند به یک ماهی پیرتر که داشت از آنور میامدو برایشان سر تکان میمداد و گفت: «صبح بخیر بچهها! آب دو تا ماهی داشتند با هم شنا میکردند که سر راهشان خوردند به یک ماهی پیرتر که داشت از آنور میامدو برایشان سر تکان میمداد و گفت: «صبح بخیر بچهها! آب چطوره؟» بعد دو تا ماهی جوان کمی دیگر شنا کردند تا آخرش یکیشان به آن یکی نگاه کرد و گفت: «آب دیگه چه کوفتیه؟» ا منظور دم دستی داستان ماهیها این است که واقعیتهای بدیهی و در دسترس و مهم معمولا همانهایی هستند که دیدن و حرف زدن دربارهشان از بقیه سختتر است. هیچ کدام این حرفها دربارهی اخلاق یا مذهب یا عقیدهی زندگی پس از مرگ نیست؛ حقیقتِ واقعی دربارهی زندگی قبل از مرگ است. دربارهی اینکه چطور به سی یا شاید پنجاه سالگی برسید، بیآنکه بخواهید تفنگ روی شقیقهتان بگذارید. دربارهی یک آگاهی ساده است: آگاهی از اینکه چه چیزی آنقدر حقیقی و ضروری است، آنقدر از چشمانمان پنهان مانده که باید مدام بارها و بارها به خودمان یادآوری کنیم: «آب این است، آب این است.» چنین کاری بینهایت سخت است: آگاه و زنده ماندن؛ هر روز و هر شب. این کتاب چهار جستار از حقایق زندگی روزمره را شامل میشود که دیوید فاستر والاس، نویسندهی معروف آمریکایی نوشته است. اولین جستار را چند بار خواندم و به قدری کلمه کلمهاش در فکر و ذهنم از قبل نقش بسته بود که هراسانم عاقبت سر از گاراژ درآورم. جستار بعدی در مورد تاثیر واقعهی ۱۱ سپتامبر بر زندگی شهروندان آمریکایی بود، اتفاق هولناکی که نه با گذشت هولناکیاش کمترمیشود و نه از یاد میرود که آسودگی در پی داشته باشد. ما همه در مقابل این اتفاقات وحشتناک تنها و آسیبپذیریم و دنیا پر است از این اتفاقات. جستار بعد در مورد لابستر است. در مورد این حیوانِ خرچنگخزندهمانند. در واقع همه چیز در مورد وحشتی است که انسان برای لذت خود میآفریند. جستار آخر هم در مورد تنیس است. در مورد راجر فدرر نابغهی سوییسی این ورزش. بعد از خواندن این جستار دوباره فهمیدم در این مملکت درست است که از لذت تماشای فوتبال و والیبال و بسکتبال محرومیم اما چه محرومیتهای بزرگتری است که ما حتی یکبار هم تجربهاش نکردیم در حالی که تماشای بازیهای تنیس در دنیا بسیار پر طرفدار است و همین تماشای زندهی مسابقات مردم را به اینو رو آنور دنیا میکشاند.
پنج جستار در مورد نوشتن و خواندن از کسی که هم مشکل نوشتن داشت و هم خواندن. هر پنج جستار را میشود بارها خواند و ساعتها به آن فکر کرد، جستار اول صفحهایپنج جستار در مورد نوشتن و خواندن از کسی که هم مشکل نوشتن داشت و هم خواندن. هر پنج جستار را میشود بارها خواند و ساعتها به آن فکر کرد، جستار اول صفحهای طلایی دارد:
بعضیها تنبل به دنیا میآیند، بعضیها تنبلی را کسب میکنند و بعضی مورد هجوم آن واقع میشوند. اما تنبلی از هر کجا که آمده باشد نامشروع است. از آنجا که ضرورتها را رنگ و لعاب فضیلت میزنیم، مفهوم کار برایمان به فرمان یازدهم میماند، کار کردن جزء ذات و طبیعت انسان است. آدمها بدون کار پژمرده میشوند. اما از آن طرف بعضی آدمها از اساس، پژمرده و افسردهاند. بچههای کوچک را در نظر بگیرید: همهشان مثل کارتونها در زمین بازی ورجه ورجه نمیکنند. همیشه یکی دو تایی هم هستند که برای خودشان مینشینند و در بحر این که ۱۰ تا انگشت دارند نه ۹ تا یا ۱۱ تا، فرو میروند. اینها همان مظنونیناند: تنبلهای نوپایی که اگر به حال خودشان رها شوند بعید است به صاعقهها و زلزلههای نسلشان تبدیل شوند.
چهار جستار بعدی نیز پر از نکات مرتبط با نویسندگی، خوانندگی (منظور کتابخوانیست)، زندگی و ادبیات است و دوست دارم بعدها دوباره به این جستارها برگردم و مرورشان کنم. ...more