This is an alternate cover edition for 9789644870170
سیمین دانشور به عنوان یکی از شاخصترین چهرههای داستانپردازی که با خلق اثر فناناپذیر «سووشون» در بلندای ادبیات معاصر فارسی چون آفتابی درخشید، باری دیگر خاطرهی بلندای حضورش را در آغازین سالهای دههی هفتاد با داستان بلند «جزیرهی سرگردانی» تجدید میکند. جزیرهی سرگردانی روشنگر زوایایی از زندگی اجتماعی ماست که با تاریخ سرزمینمان عجین شده و در قالبی کلاسیک شکل گرفته است. وی در جزیرهی سرگردانی واقعیات اجتماعی سیاسی سالهای ملتهب انقلاب را از دید یک زن به تصویر میکشد؛
جزیرهی سرگردانی با گریزی به دنیای واقعیتها که تمام قوانین آن موضعی است و اعتبارش محدود در زمان و مکان و یکی میگوید جزیرهی ثبات و دیگری میگوید جزیرهی سرگردانی، چنان شخصیتهای ملموس و تیپیکی را میآفریند که بانثری شیرین و پرکشش ، ذوق و تاریخ و هنر را باهم درمیآمیزد. در نهایت باید افزود که «جزیرهی سرگردانی» حکایت سرگشتگی آدمی است در راه دور و درازی که با همهی حیرانی باید رفت؛
خلاصهی داستان
مادر بزرگ «هستی» خانم نوریان است که عمریست با یاد تنها پسر کشته شدهاش زندگی میکند. پسری که در جریانهای سیاسی دههی سی، ققنوسوار خویشتن را در آتش میافکند تا نهالی پا بگیرد. خانم نوریان اندی است که نوههایش، «هستی» و «شاهین» را زیر بال و پر خود گرفته است. او که زمانی پیشهی آموزگاری داشته، هنوز هم خاطرهی دیروزها و پریروزها رهایش نکرده، برای پیر احمدآباد و پسرش اشک میریزد. «عشرت» یا «مامان عشی» مادر «هستی» است که اکنون زن مرد پولداری است، پیوسته با دستگاه دولت و آمریکاییهاست و با ولنگاریهای خویش در فکر شکستن سد جنسیت است تا به خیال خود آدم شود و با نترسی، با مردان دله و هیزی میآمیزد که با بوی عطرهای جور واجور و «ال. اس. دی» و «گراس» شبهای خود را پر میکنند. او پیوند هستی است با دنیایی که از نداری مادربزرگ، فرسنگها دور است و این روزها به دنبال همسر خوبی برای «هستی» میگردد. عشرت گونهای است از آدمهایی با فرهنگ زورگویی و بهرهکشی زمانه، پاک بودن را از آنها میگیرد و زمانی هم که به خویشتن خود بازمیگردند، خود را هراسان و پشیمان مییابند... ؛
سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی، نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای به زبان فارسی داستان و رمان نوشت. مهمترین اثر او رمان سووشون، به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی ایران محسوب میشود. سیمین دانشور در هشتم ارديبهشت ماه سال ۱۳۰۰ در شیراز به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسی «مهر آیین» به پایان برد. سپس برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۹ با دفاع از رساله خود در مورد زیباییشناسی موفق به كسب درجه دكترا از این دانشگاه شد. او در همین سال با جلال آل احمد ازدواج کرد. سیمین دانشور دو سال بعد برای تحصیل در رشته زیباییشناسی به دانشگاه استنفورد رفت و در بازگشت در هنرستان هنرهای زیبا و دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد و در سال ۱۳۵۸ بازنشسته شد.
قطعا وقتی پشت هم کتابای ترجمه میخونی اون بین یک اثری اینقدر منسجم اونم از سیمین دانشور خیلی میچسبه. من همیشه اولویتام ادبیات ایرانه ولی خب آثار خوب کمه و لذت بهره بردن هم کمتر. حال و هوای نوشتههای سیمین دانشور و دوست دارم یه اصالت و تعلق خاطر دلچسبی از تاریخ تو بطنشون دارن که دوست داشتنیشون میکنه. مخصوصا که بستر مکانی داستان هم شهر تهرانه. از سمت دیگه حضور دانشور و جلال آل احمد با شخصیت عینیشون اون هم از زبان سیمین خیلی خیلی جذاب بود. هستیِ داستان و سردرگرمیهاش فوق العاده ملموسن. حتی انتخابش در پایان داستان هم بنظرم درست و قابل درک بود. دغدغهها هم دغدغههای همیشگی سالهای قبل از انقلابه، همون جنس آدمها با همون دیدگاهها و مسیرها. شاید در حد و اندازهی سووشون احساساتم رو درگیر نکرد اما باهاش کیف کردم و همین بنظرم کافیه.
وقتی کتاب رو شروع کردم واقعا شگفت زده شدم ,تعجبم از این بود که یه رمان ایرانی اینقدر جذاب و قشنگ چرا خیلی معروف نیست و میانگین ۳/۳۶ به نظرم خیلی بی انصافی بود! تا صفحه ۱۰۰ رمان فوق العاده جذابه! خیلی اهل داستان های عاشقانه نیستم اما جنس عاشقانه های دانشور بی نهایت خوبه...! با تمام وجود ارزو کردم جای هستی باشم .. اما به نظرم هر چقدر عاشقانه هاش جذاب هستن سیاسی نوشتن های مستقیم دانشور ضعیفه (اتفاقاتی که واسه مصدق و... می افته از نظر من سیاسی های مستقیمش هستند) وسط داستان نه عشق خوب نشون داده میشه نه سیاست و سطح کتاب افت می کنه , اکثر شخصیت ها جذابیت اولیه رو از دست می دن اما خوشبختانه پایان داستان یکم قوی تر میشه اما نه به اندازه ی شروع! در هر صورت رمان قشنگی ارزش خوندن داشت و به زودی ساربان سرگردان شروع می کنم . اما بازم می گم کاش با همون قدرتی که داستان رو شروع کرد ادامه می داد شاید ما شاهد یک کتاب قشنگ تر از سوشون تو ادبیاتمون بودیم! و در آخر :اینقدر عاشق ادبیات ایران شدم بوسیله ی ساعدی و دانشور و بیضایی و هدایت (به ترتیب) که خوشبختانه فعلا ولشون نمی کنم! در اخر تر :دانشور قصه هایی داره که منظور سیاسیش رو خیلی تو لفافه بیان می کنه و به نظرم خیلی قوی می نویسه ,اونا میشن سیاسی های غیر مستقیم مثل صورتخانه از کتاب شهری چون بهشت ! همین _
پیارسال مجددا رمان را به شکل شتابزده ای خواندم و باز هم دوستش داشتم و پنج ستاره را بهش میدادم. اما متنی که اینجا نوشته بودم مربوط به اسفند 90 بود و دیگر دوستش نداشتم. نگاهم الآن اصلا مثل آن موقع نیست. بنابراین پاکش کردم و به همین اکتفا میکنم که علاقه مندان رمان فارسی را دعوت کنم به خواندن دو رمان ارزشمند جزیره سرگردانی و ساربان سرگردان و چه بهتر که هر دو را پشت سر هم بخوانید و بینشان وقفه ای نیفتد
--
باز خوانی 1404
در این بازخوانی متوجه شدم که: 1. اگرچه رمان کم قصه تر از سووشونه اما کم گفتگو تر نیست 2. توران زنیه که سیمین دانشور دوست داشته باشه ولی نمیتونسته 3. جای استعمار وحشی انگلیس در سووشون با استعمارگری نرم فرهنگی آمریکایی ها عوض شده 4. سیمین مطمئنه که نهاد ازدواج سنتی از هم پاشیده ولی به نظرم دلائل کافی اقامه نمیکنه 5. عکس امام خمینی روی دیوارهای حلبی آبادهای اطراف تهرانه. ته خیابون شهباز، 20 متری منصور، همینجایی که ما الآن زندگی میکنیم و خیلی چیزای دیگه که بعدا انشاالله خواهم نوشت
جزیرهی سرگردانی یک داستان با تم سیاسی-عاشقانه ست. شخصیت اصلی داستان دختری تحصیلکرده و اهل هنر و نقاشی و شعر به نام هستی، عاشق یکی از همدانشگاهی ها به نام مراد و تأثیر گرفته از اون. هستی و برادرش بعد از کشته شدن پدر در جریانات مصدق پیش مادربزرگ خودشون زندگی میکنند چون مادرشون دوباره ازدواج کرده. مادر هستی مقدمات آشنایی یک پسر تازه از فرنگ برگشته به نام سلیم رو با هستی فراهم میکنه و هستی هم از اون بدش نمیاد اما اعتقادات سلیم خیلی به هستی نزدیک نیست. خلاصه که هستی در دریای عشق و اعتقادات همچون جزیرهای سرگردانه تا ببینیم در انتها چه تصمیمی میگیره. داستان پیچیدگی و جذابیت آنچنانی نداره و شخصیت ها خیلی شعار زده و اغراق شده به نظر میان. در حالی که همهی اتفاقات عادی به نظر میان اما آدمها به نظر من عادی نیستن. نکتهی جالب حضور سیمین دانشور و جلال آلاحمد به عنوان شخصیتهای کتابه. دو ستاره هم میشد داد اما چه کنم که خیلی دلرحم هستم.ه
کتاب داستان سرگردانیهاست، سرگردانیهای دختری به نام هستی که در خانوادهای است با عقاید مذهبی و دینی و سیاسی-اجتماعی متفاوت و او را که در استانهی ازدواج و اشنایی است دچار چالش کرده. خوندن این کتاب برای هر دختری میتونه مفید باشه، ولی بعضی جاها یکم ریتم کتاب کند میشد ولی در کل ارزش خواندن داره. با این وجود برای من هنوز سووشون خانم دانشور چیز دیگریست!
(جزیره سرگردانی) و (ساربان سرگردان) دوگانه ای از سیمین دانشور و مرتبط با یکدیگر هستند، البته می شودجزیره سرگردانی را به عنوان یک رمان مستقل و کامل خواند و ادامه اش نداد، اما پیشنهاد میدهم یا در کل از این دوگانه صرفنظر کنید که از حیث جلوگیری از سرخوردگی برایتان بهتر است،یا اگر مثل من تن به این تباهی دادید که جزیره را بخوانید، پس ساربان را هم بخوانید که لا اقل تمام ماجرا را بدانید...هرچند خود من بعد از پایان کتاب اول، ترجیح دادم خلاصه ی کتاب دوم را از منابع دیگر بخوانم و به همین حد اکتفا کنم...
در این رمان اجتماعی تغییر عقاید یک دختر جوان به نام هستی قبل و در جریان انقلاب روایت میشود. «هستي» نماد نسل دهه پنجاه است كه در عنفوان جواني با اين پرسش روبهرو ست كه كدام ايدئولوژي تعريف دقيقي از هويت او را ارائه ميدهد.... چند نوع «سرگرداني» در داستان مطرح می شود : *سرگرداني فلسفي *سرگرداني سياسي بين روشنفكران و نسل جوان *سرگرداني اعتقادي كه بين ماركسيسم و اسلام در نوسان است *سرگردانی ميان پرداختن به مسائل سياسي و يا چسبیدن به زندگي خانوادگي *سرگرداني گزينش بين دو عشق و *سرگرداني ميان انتخاب مشيآلوده و توام با رفاه و مشي زاهدانه و پاك .... که البته تمام این سرگردانیها در انتهای جلد اول به سبک پایان سریالهای ایرانی به طرز خنده داری رفع و رجوع می شود... حضور سیمین دانشور و جلال آل احمد به عنوان همسر ایشان در قالب شخصیت های رمان و دخالتهای سیمین در پیشبرد قصه هم چنگی به دل نمیزد و به این می مانست که سیمین بیشتر قصد مطرح کردن خود را دارد تا گره گشایی در داستان... شیوه ی روایت سیال ذهن هم با اینکه شیوه محبوب من است، در این اثرخوب از کار درنیامده بود و بیشتر حالت گیج کنندگی و پس و پیش بازگو کردن وقایع را دارد تا افزودن به جذابیت اثر! جزيره سرگرداني ، داستان چندان دشواري نيست. سرگرم کننده هم نيست. به نحوي که حتي در باز خواني هم نمي توان چيزي در آن يافت که در هنگام سطحي خواني ، آشکار نشده باشد... می گویند سیمین دانشور را باید با سووشونش شناخت...باید از این، به آن پناه ببرم تا تلخکامی این خوانش را هرچه زودتر فراموش کنم...
و طول کتاب هی میگفتم که چرا سیمین خانوم دانشور انقدر با احساسات ما بازی میکنه؟ چرا انقدر اون دوره تاریخی ایران دردناک و در عین حال محکم بود؟ چرا آدمای اون دوره زندگیاشون اونقدر معنی داشته؟
خب اون چیزی که من فکر میکردم نبود ؛ یعنی من انتظار یه رمان فلسفی پیچیده رو داشتم که نبود! و من خوشم اومد بااینکه هی اصرار داشتم که خوشم نیاد ازش... اینم یه مدل خوددرگیری ه خب :-"" و فضاسازی و شخصیت پردازی خوبی داشت... تک تک شخصیت هارو میشد فهمید و یه جاهایی بهشون حق داد حتی وقتی کارای احمقانه میکنن... و اینکه از بخشهاییش که راجع به عرفان حرف میزد بی نهایت خوشم میومد و کاش آخرش تو همون دنیایی که هستی غرقش شده بود تموم میشد ... و اینکه چیزای خوبی یاد گرفتم ازش! آهان یه قابلیت خوب دیگه ش این بود که همزمان ذهنتو درگیر چیزای مهمی میکرد... و من واقعا ذهنم درگیر این بود که این مبارزات رو واسه چی میکنن؟ برای نسلهای بعدشون؟ آسایش امروزشون؟ یا جو دوران جوانی و "ما حرف زور نمی پذیریم " و "ما یه نسل رو میخواهیم نجات بدیم " و "ما مثل پدر و مادرامون تو سری خور نیستیم "و این حرفاست؟ چیه واقعا؟ ! پ.ن: ساربان سرگردان رو نمیدونم بخونم یا نه؟! میترسم خوشم نیاد و نظرم راجع به اینم تغییر کنه :/ پ.ن دو:خیلی منسجم ریویو نوشتم مثل همیشه! :))
خیلی سعی کردم تمومش کنم اما نشد. به این نتیجه رسیدم زندگی کوتاه تر از اینه که زجر بکشم چیزی که دوست ندارم رو تموم کنم. باید یه سری چیز ها رو رها کرد نصفه کاره و رفت. اینقدر از سیمین دانشور خوب شنیده بودم که دلم نمیخواست باور کنم اینقدر این کتاب زجرآور و بد نوشته شده... ضربه بعدی رو زمانی خوردم که فهمیدم تازه این کتاب اول از یک سری هست، دیدم اصلا نمیتونم دووم بیارم. همه میگن سووشون خیلی بهترِ و اکثرا دل خوشی از جزیره سرگردانی ندارن. کاراکترها اصلا خوب پرداخته نشدن و داستان خیلی جاها اصلا با منطق خود شخصیت ها همخوانی نداره. کشش این روایت خیلی جاها بساطش رو جمع میکنه و میره، مخاطب می مونه و پلات داستانی که عملا دور باطل میزنه. قصد دارم سووشون رو بخونم چون هنوزم ته دلم دوست دارم باور کنم که این نمیتونه سیمینی باشه که اینقدر نامدار و تقدیر شده است... پ.ن. نمیدونم باید توی قسمت خوانده بزارمش یا نه اما گذاشتم چون به هرحال نزدیک ۷۰درصدش رو خوندم.
من رو کتابهای دانشور حساسیت خاصی دارم... چون به نظرم یه نویسنده با دانش بالاست. هر چند رمان سووشون رو رمان بهتر و زیباتری میدونستم اوایل رمان اصلاً نمیتونستم با هستی و سلیم و مراد ارتباط برقرار کنم اما کم کم که فصلها پیش رفتند داستان جاافتاده تر شد. داستان درباره یک نسلی هست که نمیدونسته چی میخواد و بین تفکرهای مختلف و گفتمانهای جورواجور درماندند. شخصیت اصلی داستان هستی با نماد عشق دنبال تفکرات متضاده توی داستان. هر چند هیچوقت تحمیل نظر نویسنده رو دوست نداشتم اما اینجا سیمین به صورت نمادین انتخاب درست رو سلیم (نماد گفتمان انقلاب مهدویت) معرفی میکنه مخصوصا تو خوابی که آخر کتاب میبینه. تفکراتی که هستی رو دوره میکنه به نوعی تفکراتی هست که جلال رو دوره میکنه. حتی من هستی رو در دنبال کردن تفکرهای مختلف نماد جلال آلاحمد میدونم. جلال هم اول به تفکرات چپی متمایل بود و در آخر به تدین رو آورد همانطور که هستی ابتدای رمان به عشق مراد پاکدل (نماد گفتمان سوسیالیستی) متعصب است و در آخر با سلیم ازدواج میکند. در کل رمان بدی نبود. دوست دارم زودتر ادامهش رو هم بخونم و صد حیف که رمان «کوه سرگردانی» جلد سوم این سهگانه نیست شده.
در واقع امتیازم دو و نیمه، خیلی لذت نبردم از کتاب، البته شاید اگر نویسنده دیگری بود، اسونتر میگرفتیم ولی از سیمین دانشور بعد از سووشون انتظار بالاتره شخصیت هستی و سلیم به نظر من نمود خود سیمین و جلال بودن کاملا یه سری اتفاقات داستان مثل فرار و جدایی مامان عشی نمیدونم چه تاثیری تو پیشبرد داستان داشت از طرفی سمت سیاسی اجتماعی که در داستان بود با بخش عاطفی انگار خوب بهم پیوند نخورده بود به نظر من، انگار صحبت های قلنبه سلنبه ای به داستان وصله شده بود و به زور قرار بود متجدد به نظر بیاد داستان، بخش ناخوشایند دیگه اش برای من جا دادن خودش و تمجیداتی بود که در پس زمینه داستان از خودش!! میکرد درکل داستان بدی نبود، حتی نسبتا هم خوب بود واقعا ولی من زیاد دوستش نداشتم
جزیره سرگردانی من رو سرگردان کرد؛ یعنی نمیدونم آخر دوستش دارم یا ندارم. اوایل کتاب برام خیلی جذاب بود، دوست داشتم هرچه زودتر پیش برم تا ببینم هستی عاشق سلیم میشه یا با مراد ازدواج میکنه؟ ولی اواسط کتاب از حجم زیاد گفتگوها و تعریف وقایع سیاسی مربوط به دوران مصدق و ملکی و مبارزات مردم و روشنفکران برای خروج از استثمار و ظلم و بیعدالتی خسته شدم. این وسط خود خانم دانشور هم به عنوان یکی از شخصیتهای داستان حضور داشت و برخی از وقایع، و عقاید و نظرات زندگی خودش و جلال رو برای هستی تعریف میکرد. این بخشها برای من خستهکننده بود، به طوری که صد صفحه دوم کتاب رو حدود یک ماهی طول دادم تا بخونم. اما صد صفحه پایانی کتاب داستان جذابتر شد و سیر وقایع من رو وادار کرد که باقی کتاب رو در دو روز تمام کنم. الان هم سرگردانم! بعضی از بخشهای کتاب رو دوست داشتم و بهم حس گرما و زندگی میداد: مثل قسمتهایی که از روح ایران مینوشت، داستان سلیم و هستی و روایتهای زنانه از زنان داستان. اما بخشهای سیاسی داستان انقدر مستقیم بود که یکم خسته شدم. در کل تجربه خوبی بود. به نظرم امتیاز سه و نیم برای کتاب مناسب باشه. به عنوان اولین کتابی که از سیمین دانشور خوندم، نمیتونم بگم که این کتاب در مقایسه با سایر کتابهاش خوبتره یا بدتر، ولی از خوندنش پشیمون نیستم.
روایت سستی داره و بعضی از اتفاقاتش با شناختی که از شخصیت ها به خواننده میده جور درنمیان. .. در خلال داستان مقدار قابل توجهی هم قربون صدقه خودش و شوهرجون مرتجعش میره
نگاه جامع اجتماعی و سیاسی سیمین به زمان خودش بسیار جالب بود برام. تصویر دقیقی از اون دوره تاریخی ارائه داد. و البته تلخی سرنوشت مرادهایی که هیچوقت به ارزو و ارمانهاشون نرسیدن..
امتیاز من : ۳.۵⭐️ 💛کتاب جزیره سرگردانی نوشته سیمین دانشور ، راجع به مسئله هویت و سردرگمی های مربوط به آن میپردازد، و در قالب استعاره و داستان، تاریخ ایران را از نظر میگذراند. کشوری که با عقاید و جهانبینیهای متفاوتی مواجه است. . 💟هستی دختریست که همراه با مادربزرگ وبرادرش _شاهین_زندگی میکند. هستی پدر خودش را در آشوبهای سیاسی دوران مصدق از دست داده است.
🌼جزیره سرگردانی روایت عشق و تردید هایش است. عشق به مراد و خواستگاری جدید به نام سلیم. . 🌻نقطه قوت این داستان که کتاب را برای من خیلی جالب و خوندنی کرده بود، این بود که خود نویسنده به عنوان یکی از شخصیتهای داستان در لابهلای صفحات و ورقهها حضور داشت و از دوران سوگواری بعد از از دست دادن همسرش یعنی جلال آل احمد مینویسد. برای مثال در بخشی از کتاب آمده است: ..."به قول همسرت ، خودت گل و زندگی ات گل" این عبارت را سیمین شب هفت جلال روی نوار سیاه تاج گلی که بر مزار و جلال گذارده است، واداشه نوشتند. . 🌙و یا در جایی دیگر آمده است : حلقه ازدواج جلال که به انگشت سیمین بود. یعنی سیمین در انگشت دوم دست چپش دو حلقه ازدواج دارد.
سیمین دانشور به جرئت یکی از بهترین نویسندگان داستان در ایران هست. از خیلی های دیگه که معروفترند، مثل همسرش جلال، بهتره. قلم روان و شیرین و جذاب و داستانی که سروته داره، شخصیتهاش زنده هستند و تکلیفش با خودش معلومه. اما این کتاب، به بهترین شکل ممکن سرگردانی سالهای آخر دوران پهلوی رو در جامعه ایران نشون میده. نشون میده چرا مردم تحصبلکرده انقلاب کردند، چیزی که همیشه برای من و هم سن و سالام سوال بود. اگر به سیمین اعتماد داشته باشیم، که من دارم، میفهمی چرا انقلاب کردند و حتی میفهمی چرا نتیجه انقلابشون این شد. چون همه در جزیره سرگردانی بودند.
پ.ن: بیخودی حس می کنم کتاب نیمه کاره رها شده یا چاپ شده. احساس می کنم داستان نباید اونجایی که تموم شد، تموم می شد.
به زور تموم شد.اگر نویسنده دانشور نبود نصفه رهاش میکردم. نوع نگارش،فضا،داستان،حرفها،از معمولی هم پایین تر بود. داستان دختری به نام هستی که در اداره فرهنگ و هنر کار میکنه ،تفکرات متجددانه داره و ،عاشق همکلاسیشه که تفکرات چپ داره و فعالیت سیاسی میکنه.بعد یه هو عاشق چشم و ابروی یه خواستگار میشه که مذهبیه و انتظار داره همسرش با حجاب باشه و خانه دار. پرش های بی ربط داستان،مکالمات ،شعار زدگی ،یه معجون سر در گم و کسل کننده درست کرده.فضا نمایشیه و نمیشه با ادمهاش ارتباط برقرار کرد،نه با هستی که خودشم نمیدونه چی میگه و چی میخواد،نه با مراد(عشق اولی)،نه سلیم( عشق دوم),نه توران خانم( مادر بزرگ هستی)،نه مامان عشی(مادر هستی),همه ی آدمها درگیرن ،یه روز عاشقن یه روز فارغ،یه آش شوربایی که نفهمیدم چی شد و به کجا رسید.
این کتاب سه گانه است.با همه این توصیفاتی که دادم،دارم جلد دومش رو میخونم(ساربان سرگردانی), دلم نمیخواد به این زودی از دانشور نا امید شم.
جزیره سرگردانی! سرگردانی در مقابل ثبات. وصف حال دوره ای تاریخی از کشور که همه سرگردانند. یکی به دنبال آرمان سیاسی، یکی به دنبال مفید بودن و عشق، یکی دیگر در پی عرفان، یکی به دنبال احساس ارزش و... همه آدمهای این داستان سرگردانند. هیچ یک آرام ندارند و انگار در این سرگردانی به هم برخورد می کنند و فکر می کنند تقدیر یا تصمیم خودشان بوده . اما واقعا ما آنطور که فکر می کنیم زندگی میکنیم؟ یا آن طور که زندگی می کنیم فکر میکنیم؟
من این کتاب رو در بهترین زمان خوندم ، موقعی که توی جزیره سرگردانی گیر کرده بودم و خیلی خوب احساسات هستی رو درک میکردم. میشه گفت سیر کتاب نه فقط از تخیل بلکه از تجربه نویسنده توانمندی مثل دانشور شکل گرفته.
كلي ترين چيزي كه مي بينم آروم تر شدن و كنار اومدن خيلي بيشتر سيمين دانشور با دنيا و سرگردانيش هست؛ نسبت به سووشون. مذهبي تر، گيج تر و كمتر از سووشون ناسيوناليست. مگر "هستي" هم همين كنار اومدن با سرگرداني و نشستن يه گوشه و ديدن جهان نيست؟ عشق به زندگي مامان عشرت و توران جان نيست؟ راجع به عقايد مذهبي و سياسي مطرح توي كتاب هم نظر نمي دم. گرماي كتاب هاي سيمين دانشور هميشه دل و قفسه م رو از شور زندگي و طمانينه و تفكر گرم كرده. " جزيره اي است كه دورش را درياچه ي نمك احاطه كرده. در جزيره به كلي به دام مي افتي. قطعات نمك به طول بيست اينچ و عرض پانزده اينچ، حتي بيشتر و بعضي جاها خيلي كمتر، دورت را گرفته. روز كه هوا گرم است امكان پا گذاشتن روي آن ها نيست. در لجن و نمك فرو مي روي اما اواخر شب قطعات نمك يخ مي زند. من با شتر از جزيره بيرون آمدم. تعجب است اسم ساربان هم ساربان سرگردان بود. اسم كوه مقابل هم كوه سرگردان بود. هستي لب هايش مي لرزيد. پرسيد: وقتي قطعات نمك يخ مي زند خود آدم نمي تواند از جزيره بيرون بيايد؟ -نه. تا كوره راه كويري فاصله زياد است. "
بسياري از منتقدين بعد از كتاب زيباي " سووشون " رسماً دنياي داستاننويسي خانم دانشور را قبول ندارند. كاري به اين نظريه ندارم. به شخصه زماني كه 17 يا 18 ساله بودم و اين كتاب را ميخواندم خيلي از آن خوشم آمد. الان را نميدانم. اما كتاب بعدي اين سه گانه كه به نام " ساربان سرگردان " چاپ شد و خواندمش را اصلاً نپسنديدم خانم دانشور در طول عمر پر بركتشان توانستند از خود نامي نيك باقي بگذارند و همان يك كتاب نيز ، نامي بلند براي ايشان به ارمغان آورد
جزيره سرگرداني،رماني اجتماعي است كه تصويري واقع گرايانه از اوضاع اجتماعي پيش از انقلاب،در اوايل دهه پنجاه ايران را روايت مي كند.دانشور،به خوبي تقابل فقير(حلبي آباد)و غني(احمد گنجور)،سنت و مدرنتيه و مذهب و روشنفكري را بيان مي كند. هستي،دختري كه خط مشي فكري اش را از سيمين دانشور،جلال آل احمد و استاد ماني نقاش الگوبرداري ميكند،ميان سنت و مدرنيته سرگردان است؛از يك طرف دلش مي خواهد ازدواج كند و فرزند داشته باشد،از طرف ديگر نمي خواهد به استثمار همسرش دربيايد و نهايتا به يك انسجام فكري نمي رسد و حوادث به شكلي رقم ميخورد و اورا به پيش ميبرد.او دلباخته ي مرادي كه چپ گراست و در حال مبارزه با رژيم.مراد در عقايد خود بسيار راسخ است و با قاطعيت از آنها دفاع مي كند و تنها كسي است كه دراين سرگرداني جايي ندارد. "هستي به سليم مي گويد:من نه بيمار روانيم،نه بي رحم.فقط نميدانم چه ميخواهم و چه نميخواهم؟"
صد صفحه پایانی جزیره سرگردانی، واقعا عالی بود. گویی زنده یاد دانشور بر رمان سوار شده و فهمیده چگونه باید تمامش کند. با این که انتهای رمان کمی سانتی مانتال بود ولی توانسته بود عشق فاخر را نشان دهد.
برای من به اندازه سووشون جذابیت نداشت و اینکه حس کردم تو این کتاب سعی شده نویسنده تفکر خودش رو به خواننده دیکته کنه البته شاید من اشتباه برداشت میکنم اما حس خوبی نگرفتم ازش
خوب به طرز عجیبی بیشتر از سووشون دوستش داشتم... ولی داستان یک جوری بود....انگار یک چیز هایی کم داشت...مبهم بود خیلی مسائل....مثلا احساس هستی نسبت به سلیم و مراد خیلی گنگ بود...اصلا انگار نویسنده خودش در این کتاب سرگردان است...سرگردان بین سلیم و مراد...بین راست و چپ...
به طور کلی از داستان خوشم آمد به غیر از جاهایی که عقاید نویسنده دل را می زد. (مثل عقاید شدیدا فمنیستی اش)
پی نوشت: صحنه های حضور جلال را خیلی دوست داشتم....
دغدغه هایی که مطرح می کرد رو دوست داشتم. و گریزهایی که به هنر و عرفان برای حل شون می زد. اما با منطق داستانی مشکل داشتم. همون قدر که هستی آدمیه که کارها رو ناگهانی و از روی غریزه ممکنه انجام بده، ترسو هم هست. چندتا از اتفاق های داستان از این شخصیت بعید بود. (البته به جز اون ها که فردی مثل مراد بهش می گه انجام بده.)