Jump to ratings and reviews
Rate this book

چهار صندوق

Rate this book
سرخ، سبز، زرد و سیاه، با هم مترسکی برای محافظت از خود در برابر خطرهای محتمل علم می‌کنند. مترسک که به دست خودشان به سلاح مجهز شده بود، کنترل همه چیز را به دست می‌گیرد و حتی بر سازندگان خود مسلط می‌شود و آن‌ها را مجبور می‌کند چهار صندوق برای خود بسازند و در آن زندانی شوند. اما مگر چقدر می‌توان در زندان زیست و دم بر نیاورد؟ سرخ، سبز، زرد و سیاه، خسته از زندان تصمیم می‌گیرند صندوق‌ها را بشکنند، اما آیا شهامت این کار ر ادارند؟

96 pages, Paperback

First published January 1, 1967

8 people are currently reading
690 people want to read

About the author

بهرام بیضائی

70 books23 followers
بهرام بیضایی: مروری بر زندگی و آثار یک اسطوره زنده

بهرام بیضایی، نویسنده، کارگردان، پژوهشگر و اسطوره‌شناس برجسته ایرانی، در ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران چشم به جهان گشود. او به عنوان یکی از پیشگامان موج نوی سینما و تئاتر ایران و از تأثیرگذارترین چهره‌های فرهنگی معاصر شناخته می‌شود که با خلق آثاری عمیق و چندلایه، نقشی بی‌بدیل در غنای هنر و اندیشه ایرانی ایفا کرده است.


آغاز راه و شکل‌گیری اندیشه

بیضایی در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب در تهران زاده شد. پدرش، ذکایی بیضایی، شاعر بود و این پیشینه، او را از همان ابتدا با ادبیات و هنر مأنوس کرد. علاقه‌ی وافر او به سینما و نمایش از دوران نوجوانی آغاز شد و همین علاقه او را به سمت پژوهش‌های گسترده در تاریخ نمایش ایران و جهان سوق داد. بیضایی تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران آغاز کرد، اما آن را ناتمام گذاشت تا به صورت مستقل به تحقیق و آفرینش هنری بپردازد.


حاصل پژوهش‌های ژرف او در همان دوران جوانی، کتاب مرجع و ماندگار "نمایش در ایران" بود که به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع در زمینه تاریخ نمایش ایرانی شناخته می‌شود و تسلط عمیق او بر ریشه‌های فرهنگی و نمایشی ایران را به نمایش می‌گذارد.


کارنامه هنری: از صحنه تئاتر تا پرده سینما

فعالیت‌های هنری بیضایی در دو حوزه اصلی تئاتر و سینما متمرکز است، هرچند قلم او در قالب فیلمنامه، نمایشنامه، پژوهش و داستان‌نویسی نیز آثاری درخشان خلق کرده است.


در عرصه تئاتر، بیضایی با نگارش نمایشنامه‌هایی چون "پهلوان اکبر می‌میرد"، "مرگ یزدگرد"، "چهار صندوق" و "افرا، یا روز می‌گذرد"، جانی تازه به تئاتر ایران بخشید. آثار نمایشی او با بهره‌گیری هوشمندانه از اساطیر، تاریخ و فرم‌های نمایش ایرانی (همچون تعزیه و نقالی) و ترکیب آن با تکنیک‌های مدرن تئاتری، به کاوش در مفاهیمی چون هویت، تاریخ، زن، مرگ و حقیقت می‌پردازند. زبان فاخر، ساختار پیچیده و شخصیت‌پردازی عمیق از ویژگی‌های بارز نمایشنامه‌های اوست.


در حوزه سینما، بیضایی کار خود را با ساخت فیلم کوتاه "عمو سیبیلو" در سال ۱۳۴۹ آغاز کرد و با اولین فیلم بلندش، "رگبار" (۱۳۵۱)، نام خود را به عنوان یک فیلمساز صاحب‌سبک و اندیشمند مطرح کرد. "رگبار" با نگاهی دقیق و شاعرانه به تحولات اجتماعی و تقابل سنت و مدرنیته، آغازگر مسیری بود که با شاهکارهایی چون "باشو، غریبه کوچک" (۱۳۶۴)، "شاید وقتی دیگر" (۱۳۶۶) و "مساف" (۱۳۷۰) ادامه یافت.


فیلم "مرگ یزدگرد" (۱۳۶۰)، که اقتباسی از نمایشنامه خود او بود، نقطه عطفی در کارنامه سینمایی او و سینمای ایران به شمار می‌رود. این فیلم با ساختاری مبتنی بر روایت‌های متناقض و تمرکز بر مفهوم نسبیت حقیقت، نمونه‌ای درخشان از سینمای فلسفی و تاریخ‌نگر است. "سگ‌کشی (۱۳۷۹) نیز پس از سال‌ها دوری از فیلمسازی، بازگشتی قدرتمندانه برای او بود که با استقبال منتقدان و تماشاگران روبرو شد.


سبک و مضامین کلیدی

آثار بیضایی، چه در سینما و چه در تئاتر، از ویژگی‌های منحصر به فردی برخوردارند:


زبان و دیالوگ: استفاده از زبانی فاخر، ادیبانه و در عین حال دقیق و حساب‌شده که به آثار او عمقی چندبعدی می‌بخشد.
اسطوره و تاریخ: بهره‌گیری از اساطیر ایرانی و بازخوانی رویدادهای تاریخی برای طرح مسائل جهان معاصر.
هویت زنانه: توجه ویژه به شخصیت زن و جایگاه او در تاریخ و اجتماع. زنان در آثار بیضایی اغلب شخصیت‌هایی قدرتمند، کنش‌گر و پیچیده هستند.
ساختار روایی: استفاده از ساختارهای روایی غیرخطی، روایت‌های تودرتو و شکستن مرز میان واقعیت و خیال.
پژوهش و دقت: تمامی آثار او بر پایه تحقیقات گسترده و دقیق در زمینه‌های تاریخی، اسطوره‌شناسی و فرهنگی بنا شده‌اند.


مهاجرت و تداوم فعالیت

بهرام بیضایی در سال ۱۳۸۹ به دعوت دانشگاه استنفورد به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد و به عنوان استاد مدعو در این دانشگاه به تدریس و پژوهش در زمینه ادبیات و هنرهای نمایشی ایران پرداخت. او در طول اقامت خود در آمریکا نیز از فعالیت هنری باز نایستاد و چندین نمایشنامه از جمله "طرب‌نامه" و "چهارراه" را با حضور بازیگران ایرانی در کالیفرنیا به روی صحنه برد و کارگاه‌های آموزشی متعددی برگزار کرد.


بهرام بیضایی، با بیش از نیم قرن فعالیت هنری و پژوهشی، نه تنها به عنوان یک هنرمند بزرگ، بلکه به مثابه یک اندیشمند و روشنفکر تأثیرگذار، جایگاهی رفیع در تاریخ فرهنگ و هنر ایران دارد. آثار او گنجینه‌ای گران‌بها از درام، شعر و اندیشه

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
488 (40%)
4 stars
416 (34%)
3 stars
234 (19%)
2 stars
51 (4%)
1 star
9 (<1%)
Displaying 1 - 30 of 172 reviews
Profile Image for Agir(آگِر).
437 reviews700 followers
August 31, 2019
description
بر پایه‌ی افسانه‌های یونانی، "پروکرست" راهزنی بود که اسیران را بر روی تخت ویژه‌ای می‌خوابانید، اگر قدشان کوتاهتر از آن تخت بود، آن‌قدر دست و پای آنها را می‌کشیدند تا اندازه‌ی تخت باشد، و اگر بلندتر از تخت بود، دست و پایشان را آن‌قدر می‌بریدند تا متناسب با ابعاد تخت گردد

ترس از اینجا آغاز شد...بریدن چند دست و پا...ما هم سرشار از ترسی تحمیلی...رویاهایی که آنقدرها هم بزرگ نبود...ولی رو تختِ پروکرست‌ها جا نمی‌شد... را اَره کردیم...اَره...اَره...اَره...و دیگر پایمان را در گلیم‌مان هم دراز نکردیم...در صندوق‌های مرگ‌مان چمباتمه زده‌ایم... و آری گفتیم به خفقان...تا همانی باشیم که آن‌ها می‌خواهند....تا ابد در صندوق زیستن...بدون لحظه ای آزاد زیستن...بدون لحظه‌ای قامت راست کردن در تمام ابعادمان
Profile Image for Dream.M.
1,037 reviews647 followers
November 23, 2021
این نمایشنامه سیاسی ترین اثر بیضایی عه، لحن ساده و پیام خیلی گل درشت و رویی داره. اما همین پیام گل درشت رو با شکل سمبلیک جذابی ارائه کرده. بیضایی در استفاده از صندوق برای بازیگرها، ظاهرا از نمایش های تخت حوضی و رقاصی قدیمی وام گرفته. به خوبی مشخصه که ایشون از وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه خودش آگاه بوده و توانایی آسیب شناسی داشته. بهرحال کار باارزشی عه. درسته که لحن شورانگیز و زبان باستانی نمایشنامه های دیگه رو نداره و احتمالا رو بودن پیام سیاسی توی ذوق بزنه، ولی بازم جذابیت داره و باید خونده بشه. در مقایسه با نمایشنامه های متعهد دیگه از دهه چهل که خوندیم، بیضایی خلاق تر و باهوش تر نوشته .
Profile Image for Sahra.
54 reviews50 followers
May 18, 2021
از هم نشینی قرنطینه و تکنولوژی و سر رفتن حوصله ها، نمایش نامه خوانی های شبانه با دوستام حاصل شده که امشب نوبت چهار صندوق بود. جدای از کیف و لذتی که این هم خوانی داشت باید بگم چه داستان قوی و جالبی جناب بیضایی روایت میکنند و چه پایان معقولی. ماجرایی نمادین از اسبداد و ترس و تفرقه و محافظه کاری...
Profile Image for Amir .
592 reviews38 followers
October 4, 2016
هم‌نشین سفر یک‌روزه‌م به رشت بود. یه نمایش‌نامه سر پا و خوش‌خون که جز بخش‌های آغازین مجلس دوم خواننده رو دنبال خودش می‌کشه. قصه‌ی چهار نفرپوش رنگارنگ که مترسکی برای خودشون می‌تراشن و آخر سر اسیر میشن و دچار خودکرده‌های بی‌تدبیر. با این حجم از تاویل‌پذیری توقیفش دور از ذهن نبود

بیضایی دنیای نمایش جذاب‌تر از بیضایی دنیای سینماست
Profile Image for Sara Alaee.
206 reviews202 followers
January 30, 2015
چهار شخصیت ("نفرپوش" به تعبیر بیضایی) با رنگ های زرد، سبز، سرخ و سیاه برای نجات خود از خطرهای احتمالی مترسکی می سازند و او را به سلاح های جنگی مجهز می کنند. غافل از این که این مترسک سرانجام به تهدیدی علیه آنان بدل می شود. مترسک جان می گیرد و بر آن ها مسلط می شود و در نهایت هریک را وادار می کند که برای خود صندوقی بسازد و در آن زندانی شود. پس از مدتی این 4 نفر از صندوق هایشان خسته می شوند. آن ها با هم قرار می گذارند تا صندوق هایشان را بشکنند و به کمک هم پیش از خروس خوان مترسک را که به خواب رفته غافلگیر کنند و سلاح ها را از او پس بگیرند. آن ها سیاه را وادار می کنند که پیش از همه صندوقش را بشکند و او این کار را بی درنگ انجام می دهد اما ترس و دودلی به جان بقیه می افتد و آن ها از این کار سرباز می زنند. صبح می شود و مترسک بیدار می شود و این سیاه است که بی پناه مانده و باید به تنهایی به جنگ مترسک برود.

"چهار صندوق" نمایشنامه ای زیبا و یک اثر سیاسی است. همان گونه که انتظار می رود و در انتهای کتاب هم اشاره شده:
".اجرای چهار صندوق هر بار از صحنه پایین کشیده شد"

جدا از جذابیت های نمایشی این اثر، آن چه بیش از هر چیز آن را جذاب و خواندنی می کند شخصیت شناسی والگوبرداری بیضایی از کردار گروه ها و طبقات اجتماعی و سیاسی مختلف است. زرد، سبز، سرخ و سیاه به ترتیب نمادهایی از قشرهای متفکر، مذهبی، بازاری و توده مردم هستند. زرد معترض است و در اندیشه تغییر، سناریو می نویسد و تحریک می کند. سبز خود را داعیه دار علم، معرفت و رسالت دینی می داند اما به وقت ضرورت از آن ها در جهت منافعش استفاده می کند. سرخ جلوه ای از قدرت اقتصادی است و جز به سود و سرمایه نمی اندیشد. سیاه اما در پی عصیان است و چیزی برای از دست دادن ندارد. او نماد عامه مردمی است که همیشه واسطه تغییر بوده اما قربانی سستی و بی ثباتی های خواص شده و هرجا چشم امیدی بسته ناامید گشته است. "سیاه" جز سیاه بختی تقدیری نداشته است.


Profile Image for Saman.
337 reviews158 followers
November 23, 2024
قلم بیضایی رو خیلی دوست دارم و چندتا اثری که ازش خوندم رو خیلی پسندیدم...اما این اثر، نه راستش...خیلی گل درشت، به قول معروف رو داره بازی می‌کنه...خبری هم از اون زبان تیز و برنده و دیالوگ های محشر بیضایی در این کار نیست....هر چند فکر می‌کنم اگر نمایشش رو ببینم بیشتر دوست داشته باشم...پیش به سوی آثار دیگر بیضایی بزرگ.
Profile Image for Aroosha Dehghan.
Author 3 books95 followers
April 6, 2023
خوانندگان محترم!
سلام. خوش آمدید به یادداشت من درباره‌ی روشن‌ترین نمایشنامه‌ی بهرام بیضایی.
بعضی‌ها گفته بودند که «چهار صندوق» سیاسی‌ترین نمایشنامه‌ی بیضاییه. من با این حرف موافق نیستم. همه‌ی آثار بیضایی سیاسیه؛ از مرگ یزدگرد و عیار تنها گرفته تا ماهی و چریکه تارا. فرق این کتاب با اون‌های دیگه، رک بودنشه. بیضایی دیگه نیازی ندیده پیام سیاسی-اجتماعی خودش رو در حریر تاریخ و اسطوره بپیچه و به قلم بیاره. خیلی شفاف گفته که وقتی یکی رو بسازید و بیش از اندازه بهش قدرت بدید، وقتی هست‌ و نیستتون رو بدید دست یک مترسک، روزی می‌رسه که اون مترسک جان می‌گیره و قدرتی که بهش دادید رو علیه خودتون به کار می‌بره؛ شلاق، شکنجه، زندان و البته تفرقه افکنی که سلاح تمام دیکتاتورهای تاریخه. با این حساب هیچ تعجبی نداره که این نمایشنامه هر بار خواسته به روی صحنه بره توقیف شده!
بریم سراغ نمادهای نمایشنامه:
وقتی تصویر جلد رو نگاه کنید احتمالا پیش خودتون میگید «اااا چهار رنگ شخصیتی!» ولی اشتباه می‌کنید چون طراح جلد اشتباه کرده. اون آبی نیست. سیاهه. در نمایشنامه ما اسم نداریم. کلا پنج‌تا شخصیت داریم که هر کدوم نماد یک بخش از جامعه هستند.
سبز: نماد دانشمندان و مذهبیونی که همیشه پشت نقابی از علم و دین پنهان شدند.
زرد: روشنفکرانی که قدرت تجزیه و تحلیل دارند و مبارزه و سرکشی و نابودی سرلوحه‌ی کارشونه. با توجه به این که ساخت مترسک و قدرت دادن بهش پیشنهاد زرد بود میشه نتیجه گرفت که بیضایی این گروه رو عامل بدبختی جامعه می‌دونه.
سرخ: نماد جامعه‌ی بازاری و نان به نرخ روز خوره که در هر شرایطی فقط به سود و زیان خودشون فکر می‌کنند.
سیاه: توده‌ی مردم و طبقه‌ی کارگر در این دسته هستند که مبارزه رو پیش می‌برند اما در لحظه‌ی نهایی از سوی دیگران تنها گذاشته میشن و بار شکست و سرکوب رو یک تنه به دوش می‌کشند.
مترسک: موجودی برساخته‌ی همه‌ی گروه‌های اجتماعی که قدرتش رو از اون‌ها گرفته. نماد دیکتاتورها که پاسخشون به مردم زندان و شکنجه است و با دستگاه پروپاگاندا سعی در خوب نشان دادن اوضاع دارند.

این نمایشنامه در سال 46 نوشته شده و نکته‌ی مثبتش اینه که بیضایی به هیچ عنوان در دام حزب‌بازی‌های اون سال‌ها نیافتاده که بخواد یک دسته‌ی اجتماعی یا گروه سیاسی رو تبرئه کنه و گناه رو به گردن دیگران بیاندازه. اون خیلی صادقانه از معایب اندیشه و رفتار تمام گروه‌ها حرف زده و همه‌شون رو در شرایط جامعه گناهکار دونسته. نمایشنامه منصفانه است. با وجود نمادین بودنش، واضح و خوشخوانه و حوصله‌تون رو سر نمی‌بره. پیامش کاملا روشنه، نیاز به کنکاش نداره و برای ما که داریم تو ایران زندگی می‌کنیم، «چهار صندوق» استعاره‌ایه از زندگی و روزگارمون (متاسفانه)!
ترس که بر ما چیره میشه، متوسل میشیم به هیولایی که خودمون ساختیم و انقدر بزرگش می‌کنیم که در برابرش کوچک میشیم. هیولا دیگه ما رو در حدی نمی‌بینه که به حرفمون گوش کنه. ما رو در اندازه‌ای نمی‌دونه که بهمون اجازه‌ی اظهار نظر بده. ما رو در صندوق‌های تنگ و دور از هم جا میده و برامون افکار و غم و شادی قالبی می‌سازه. مترسک کابوس جدید ما میشه که از دستش رهایی نداریم مگر این که همگی صندوقمون رو بشکنیم و تا آخرین نفس در کنار هم بمونیم.

برش‌هایی از نمایشنامه:
***
- ... به لطف الطاف شما درآمدمون سه برابر شده
- باعث افتخاره! قبلا چقدر درآمد داشتی؟
- هیچی قربان!
- [خوشحال] می‌بینید؟ قبلا هیچی نمی‌گرفته، و حالا درست سه برابرش میگیره. خب دیگه بگو [با سوءظن] چه احساسی میکنی؟
- بنده خیلی خوشوقتم که به من و امثال من، فرصت داده شده که از انواع فرصت‌ها، در هر فرصتی که پیش بیاد، احساس خوشحالی کنیم!

***
مترسک: [شعار می دهد] تو هم انسانی - ما برادریم. تو هم حقوقی داری! من حقوق از دست رفته ی تورو بهت پس می دم.
سیاه: یعنی چیکار می کنی؟
مترسک: بهت حق می دم اون پیرهنی که تنت هست مال خودت باشه.
سیاه: ذکی، این که مال خودم هست.
مترسک: بهت آزادی می دم. تو می دونی آزادی چیه؟ نه، نمی دونی. از این به بعد تو آزادی.
سیاه: که چی؟
مترسک: آزادی که از وضعت راضی باشی. آزادی که بیشتر کار کنی و در حق نجات دهنده ی خودت دعا کنی.

***
مترس��: [دوستانه] صندوق دو،اوضاع چطوره؟
زرد:خیلی خوب.در صندوق من همه گونه وسایل امن و آسایش فراهم شده. ما مجهز به حرارت سنج برقی و سرماساز خودکار، بلیط بخت آزمائی و مطبوعات آزاد هستیم.
مترسک: و همه ی این‌ها _
زرد: بله و همه ی این‌ها البته از این حکایت می کند که ما مجهز به حرارت سنج برقی و سرماسنج خودکار و انواع پرده ها برای جلوگیری از نور آفتاب هستیم. یخچال‌های ما سردتر از محیط اطراف نیست. ما صاحب یخ قالبی، کره ی قالبی، افکار قالبی و همه‌ی چیزهای قالبی هستیم و این نشون میده که غمی روی زمین باقی نمونده غیر از غم‌های قالبی.
***
Profile Image for Peiman.
652 reviews201 followers
January 8, 2025
این نمایشنامه سیاسی‌ترین نه، اما واضح‌ترین و رک ترین نمایشنامه‌ی بهرام بیضایی است. پنج شخصیت داره، مترسک و چهار شخصیت به نام رنگ‌ها که هر کدوم نماینده‌ی یک قشر از اجتماعه. این چهار رنگ مترسک رو مسلح میکنند و قدرت رو در اختیارش میذارن و در ادامه مترسک تبدیل میشه به دیکتاتور و ادامه‌ی ماجرا. یکم گل درشته اما همچنان دیالوگ‌های زیبایی داره

مترسک: بهت حق میدم تون پیراهنی که تنت هست مال خودت باشه
سیاه: این که مال خودم هست
مترسک: بهت آزادی میدم، تو می‌دونی آزادی چیه؟ تو از این به بعد آزادی
سیاه: که چی؟
مترسک: آزادی که از وضعیت راضی باشی. آزادی که بیشتر کار کنی و در حق نجات دهنده دعا کنی
Profile Image for Arman.
360 reviews351 followers
March 21, 2022
در نوسان بین 3.5 تا 4

به نظرم برای اینکه بتوان درک درستی از یک نمایشنامه بطور اخص (و ادبیات داستانی بطور اعم) داشته باشیم، ابتدای باید به فرم آن توجه کرد.
بهرام بیضایی نيز نشان داده است که در نمایشنامه های خود به فرم روایی و فرم اجرایی بسیار حساس می باشد، و انتخاب های او کاملا فکر شده و هوشمندانه می باشد.

در نمایشنامه چهار صندوق، با یک نمایش بشدت نمادین طرف هستیم و خبری منطق رئالیستی در آن نیستیم. نمایشنامه خیلی ساده داستانی سیاسی را روایت می کند و با استفاده از شخصیت هایی نمادین که هر کدام، بخشی از جامعه ما را نمايندگي می کنند، داستان چرایی استبدادپذيری تاریخی جامعه ما و پیچیدگی های مبارزه با آن را بطور هوشمندانه ای تصویر می کند (و عجیب اینکه به مانند ادبیات متعهد و سوسیالیستی آن دوران، تلاشی برای تقدس یک دسته و تصفیه حساب های حزبی ندارد).

تم و نحوه ی روایت هم کاملا مناسب یک نمایشنامه عروسکی می باشد؛ با آن نوع اکت ها و حرکات های خاص خودش.

اما به نظرم یک دست نبودن لحن داستان و متمایز نشدن زبان شخصیت ها از یکدیگر مهم ترین ضعف این نمایش بود.



پ ن: این نمایشنامه با همراهی و تلاش دوستان عزیزم بصورت صوتی اجرا شد:
یارا، نوا، حميدرضا، یگانه معینی و سام و خودم

و یک تشکر ویژه از رویا بابت معرفی نمایشنامه
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,167 followers
November 3, 2019
اسم کتاب من را یاد یکی از حکایت‌های هزارویک شب در بخش «مکر زنان» انداخت. زنی برای آزادی معشوق‌اش از زندان دست به دامان قاضی، والی، وزیر و ملک می‌شود. هر کدام از این مردان به او پیشنهاد می‌کنند که زن به خوابگاه‌شان برود تا آن‌ها با پادرمیانی پسر را آزاد کنند. زن به‌جایش از آن‌ها می‌خواهد در یک روز و یک زمان به خانه‌اش بروند. بعد هم به نجار پیشنهاد می‌کند چهار صندوق بسازد و هر کدام را یک رنگ بزند. از آن‌جا که نجار هم پیشنهاد مشابه را مطرح می‌کند، زن می‌گوید یک صندوق هم اضافه‌تر بساز. هر کدام از این مردان در یکی از صندوق‌ها گیر می‌کنند و چون زن قبل از آن، نامه آزادی معشوق‌اش را گرفته، همه مردان را در صندوق می‌گذارد و با معشوق به شهر دیگری می‌گریزد. چهار صندوق در این‌جا کارکرد ساده‌ی خودشان را دارند و راه نجات زن از شهوت مردانه‌اند.

«چهار صندوق»‌ بیضایی اما درباره خفقان و اسارت و نابودی عقایدی است که آدمی قبل از آن‌که در تنگنایی بیفتد بهشان باور داشته اما بعد از قرار گرفتن در چهارچوب تنگی که برایش تعیین کرده‌اند حتی یادش نمی‌آمد که بود و چه می‌خواست؟ آدمی که خودش را فراموش کند، دل بسته‌ی صندوق‌اش بشود و از مترسکی بترسد، دیگر توان نجات دادن خودش را نخواهد داشت.
Profile Image for Mahdi.
223 reviews45 followers
December 12, 2021
داستان درباره‌ی چهار شخصیته که با رنگ‌های زرد، سبز، قرمز و سیاه مشخص شدند که هرکدام‌شان از جریان‌های قدرتمند قبل انقلاب در مقابل شاه بودند: روشنفکر، مذهبی، بازاری و عوام برای من نسبت به بقیه نمایشنامه‌های نخستین بهرام بیضایی جالب‌تر و متفاوت‌تر بود، این‌بار بیضایی جای نشونه گرفتن صرف حاکمیت، به اقشار منفعل جامعه که فقط عوام رو سیبل می‌کنند حمله می‌کنه. و جالبی‌ش اینه خیلی از چیزهایی که در اون زمان می‌گه یا الآن هم مصداق داره و یا انگار سال‌های آینده‌‌ی پس از انقلاب رو پیش‌بینی می‌کنه... مثلاً اینکه اگه پس از شکست مترسک سلاح به دست هر کی بیفته از کجا معلوم اون راه مترسک رو ادامه نده؟
اما حالا انتقاد؛ باز هم مثل دیگر نمایشنامه‌های اولیه‌ی بیضایی داستان به شدت رو تعریف می‌شه و همین باعث می‌شه شما بدون اینکه نیاز به تفکر یا درک درستی از جامعه باشید کل متن رو بفهمید. این روش برای من غیر قابل قبوله به چند دلیل:

یک- اثر به شدت شعاری می‌شه، مخصوصاً اگه به انتقادی سیاسی و اجتماعی بپردازه!
دو- حق خواننده رو از فکر کردن می‌گیره... خواننده موقعی که داره اثر رو می‌خونه (یا می‌بینه، در هر مدیومی مثل فیلم، تئاتر، رمان و...) بخش‌هایی از اثر رو باید خودش کامل کنه! یعنی مخاطب یک آدم منفعل نیست و باید چیزهایی برای به چالش کشیدن و کشف کردن اون در اثر وجود داشته باشه!
سه- اثر رو دارای تاریخ مصرف می‌کنه. درسته چه سال 46 و چه تو زمان امروز می‌شه مصداق‌هایی برای این اثر پیدا کرد اما این به این دلیله که ماهیت نظام سیاسی ما تغییر نکرده و فقط ظاهرش عوض شده. در واقع اگر قرار بود نظام دموکراتیکی با انتخابات منطقی سرکار بیاد، این اثر به یک نوشته‌ی تاریخی تبدیل می‌شد که فقط به درد این می‌خورد از حال و احوال اون روزها باخبر بشیم. مشخصه‌ی اصلی آثار بزرگ (مثل حافظ، مثل شکسپیر و...) اینه که قدرت تأویل متن رو به مخاطب می‌ده و مخاطب می‌تونه تو هر دوره‌ای با طرز تفکر خودش متن رو درک کنه. ما این قضیه رو تو فال گرفتن با دیوان حافظ داریم که احتمالاً هر نیتی کنید از هر غزلش می‌تونید جوابتون رو بیابید چون حافظ با هنرمندی تونسته قدرت تأویل به اثر بده. شکسپیر هم آثارش اینگونه است که گل سرسبدشون هملته که تا الآن بیست و شش تأویل کاملاً متفاوت از اون توسط منتقدان بزرگ ارائه شده.
Profile Image for Kiana.
130 reviews17 followers
July 29, 2025
سرخ (بازاری):
«می دونید که من تاجر ناچیزی بیشتر نیستم.»
‌مترسک: «اجازه می‌دم که همون تاجر ناچیز باقی بمونی.»
‌سرخ: «خدایا چه لطفی! – قربان اجازه بدین افتخار بوسیدن دستتونو…»
Profile Image for amin akbari.
314 reviews163 followers
August 4, 2018
به نام او

description

برای من که بیشتر آثار بیضایی را خوانده‌ام. چهارصندوق بهترین اثر اوست. اثری که بی هیچ تعارفی به بهترین نمایشنامه‌های جهان پهلو می‌زند
این اثر مدرن‌ترین و پیچیده‌ترین اثر بهرام بیضاییِ بزرگ است
Profile Image for Rana Heshmati.
632 reviews881 followers
February 6, 2020
۴ شخصیت، به نام‌های سرخ و زرد و سبز و سیاه، مترسکی می‌سازن که دشمن‌ها رو دور نگه داره؛ اما مترسک زنده می‌شه و اونا رو به بند می‌کشه. فوق‌العاده بود. دیالوگ‌ها. سیر انقلاب و اصلاح و ایده‌ها و بهونه‌ها و واقعی‌ و تلخ بودنش و همه چی.

به طرز گریه‌آوری دلم می‌خواست اجراش رو می‌دیدم و این دیالوگ‌های قافیه‌دار و آهنگین رو واقعاً می‌شنیدم.
Profile Image for Astiazh.
182 reviews40 followers
September 11, 2020
جناب بیضایی این نمایشنامه رو در سال ۴۶ ودر واکنش به تغییرات در ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی آن زمان نوشتند، اما تا سالها درگیر سانسور و توقیف اون بوده تا بالاخره تونست چاپش کنه.
بقیه ی موارد رو هم دوستان نوشتند.
برای من همچنان مرگ یزدگرد بهترین نمایشنامه از ایشون بوده .
Profile Image for Sareh Booyeh.
61 reviews15 followers
September 2, 2022
حالا که رفتم تو فاز نوشتن درموردِ کتابهایی که قبلا خوندم، نمی‌شد که این یکی رو جا بندازم! :))) بیضایی نابغه‌ست! یه جوری نمایشنامه رو نوشته که شاید اولش با خودت بگی: خب که چی؟ اینا کی ان؟ چی میخوان؟ من اصلا چرا دارم این کتاب رو می‌خونم؟
اما وقتی که تموم میشه یهو به خودت میای و میبینی که چی خوندی! از دلِ مسخره ترین و شاید بی ارزش ترین چیزها، بیضایی نمادهایی ساخته و شخصیت هایی کشیده بیرون که میبینی این مرد چقدر از زمانِ خودش جلوتر بوده! هر رنگ تو این نمایشنامه نمادِ یک دسته و طبقه از جامعه ست. و مترسک، در واقع همون حاکمِ ظالم و دیو صفتی هستش که مردم با دست خودشون به قدرت می‌رسونن اما در نهایت همین مردم هستن که چوبش رو می‌خورن. بیخود نبوده که این کتاب هر بار بعد از مدتِ کوتاهی توقیف شده!
Profile Image for Emerson‌●ω●.
160 reviews
June 15, 2023
-اگر تو خودت کاری نکنی،هیچکس دیگه هم به فکرت نیست.اونی که باید تورو نجات بده خود توئی نه کس دیگه.

اگر روزی بهم بگن یک کتابو باید معرفی کنی که همه مردم اونو بخونن و ازش درس بگیرن ..
قطعا پیشنهاد من این کتابه.
روایت داستان؛شخصیت پردازی کاراکترها که هر کردومشون نماینده یک قشری از مردم بودن و در نهایت مترسکی که به دست انسانها قدرت گرفت و با همون قدرت بر انسان ها فرمانروایی کرد(قضیش یکم واسه هممون اشناست:)) فوق العاده بود.
خلاصه که بخونید و از دستش ندید..
Profile Image for Fereshteh.
250 reviews663 followers
July 28, 2015

هرچند گفته شده که هربار اجرای این نمایشنامه ی بیضایی کنسل شده و سیاسی ترین نمایشنامه ی ایشون محسوب میشه ولی من فرم نمادین و رو بودن مضامین رو زیاد دوست نداشتم.کار عالی بود ولی به شخصه میزان سیاسی بودن نمایشنامه ای مثل مرگ یزدگرد رو به این اثر ترجیح میدم چرا که گونه ای از پنهان بودن مضامین و در لفافه سخن گفتن رو در خودش داشت
به هر حال این اثر هم بسیار بسبار درخور توجه و دارای ساختاری به شدت نمادینه.چهار شخصیت سبز و سرخ و زرد وسیاه که هر بک نماد گروه خاصی از اقشار جامعه اند

سبز سمبل دانشمندان و مذهبیونیست که همیشه پشت نقابی از علم و دین پنهان اند و بیشتر برخلاف ادعاشون به دنبال حرف هستند تا عمل

سرخ نماد جامعه ی بازاری و کسبه است.افرادی نان به نرخ روز خور و پیرو سود و منفعت شخصی

زردها سمبل روشنفکرهای جامعه اند.تنها گروهی که قدرت فکر و تجزیه و تحلیل داره.به دنبال مبارزه است. عصیان و نابودی سرلوحه ی کارهاشه ولی به زعم بیضایی پیشنهاد و جایگزینی برای بعد از نابودی در چنته نداره و حتی وجودش برای مملکت مضره-چرا که زرد بود که اصلن از ابتدا پیشنهاد ساخت مترسک رو مطرح کرد و عامل بدبختی ها شد

در پایان سیاه ،سمبل توده مردم و طبقه ی کارگره. در انتها فقط اوست که صندوق خودش رو از بین می بره واز طرف سایرین علی رغم عهد و پیمانشون تنها گذاشته میشه و بالاجبار با خشم مترسک روبه رو میشه
Profile Image for Cloudy.
72 reviews58 followers
February 15, 2020
چقدر خوب بود. و چقدر می‌بینیمش دورمون.
Profile Image for Atefe Dtr.
113 reviews11 followers
May 22, 2025
بیضایی واقعاً نمایشنامه‌نویس خوبیه (با اینکه موردعلاقه‌ی من نیست:) برای من اینجوریه که موقع خوندن نمایش‌هاش لذتِ چندانی احساس نمی‌کنم، اما وقتی می‌خوام ازش بنویسم اون موقع ازشون لذت می‌برم. برای آوانگارد معرفی چند تا از نمایشنامه‌هاشو نوشتم (چون تأکید داشتن روی بیضایی) و موقع نوشتن و فکر کردن می‌دیدم که واقعاً خوبن. چهار صندوق اما از اون کارهایی بود که موقع خوندنش هم لذت بردم. (در کنار مرگ یزدگرد)
.
.
نمایشنامه‌ای است در دو مجلس با پنچ شخصیت: زرد، سبز، سرخ، سیاه و مترسک. اگه بخوام در یک جمله خلاصه‌اش کنم: درباره‌ی هر حکومت توتالیتر و مردمانش.
یه نکته‌ای که داشت و جالب بود برام اینه که معمولاً این نمایش‌هایی که شخصیت‌هاش اینجورین (مثلاً فکر کنید یه گروهن مثل همسرایان حالا هر کدام از این همسرایان اسم جدا دارن و دیالوگ جدا، اما در نهایت به شکل یه گروه فهمیده می‌شن) من موقع خوندنشون خیلی به اسم کسی که داره دیالوگ رو می‌گه دقت نمی‌کنم چون اغلب شخصیت‌هاشون در چارچوب همون گروه فهمیده و پرداخته می‌شه برای همین با هم تفاوت ندارن آن‌چنان. اما تو «چهار صندوق» با اینکه اون چهار شخصیت اول به نوعی در یک گروهن (حتی اسم همشون اسم رنگه) اما با هم تفاوت دارن. مثلاً سیاه ترسو و کم‌سوادتر از بقیه است یا اینکه زرد شجاع‌تره و حتی رهبر گروه (فکر ساختن متسرک یا شکستن صندوق رو اون می‌ده با اینکه آخرش خراب می‌کنه:) یا سرخ محافظه‌کارتره.
اینکه رنگ رو هم انتخاب کرده خیلی جالبه، به تفاوت‌ها در عین «یک ‌دسته بودن» برمی‌گرده. نکته‌ی دیگه اینکه فرد فرودست اسمش سیاهه، نه آبی مثلاً و اینکه در آخر هم اون می‌ره به مصاف مترسک با کل مضمون و ایده چفت‌وبست داشت.
.
مترسک هم که حاکم جبارِ برآمده از بین همین جماعت رنگ‌هاست. من استفاده از فیگور مترسک رو برای دیکتاتور خیلی دوست داشتم. یاد «معصوم اول» گلشیری افتادم و اینکه یه بار استادم گفت این داستان رو سیاسی می‌خونه و من اینجوری بودم که چطور... بعد با خوندن این فهمیدم چطور :) گلشیری معصوم اول رو سال 49 نوشته، نزدیکن از نظر زمانی و جالبه این پیوند.
.
در واقع، اینکه بخوای به شکلی نمادین برآمدن یک دیکتاتور از بین مردم و به انتخاب اون‌ها رو نشون بدی، کار جدیدی نیست، اما کاری بود دلچسب. (البته شاید در سال 1346 در ادبیات نمایشی ما همچین تصاویری نبوده یا کم بوده، نمی‌دانم.)
در کل، نمایش با وجود کوتاهی خیلی کامل و منسجم بود. به موقع فراز داشت و به موقع فرود. آخرش هم بافرجام و گزنده بود. استعاره‌ی صندوق هم خوب بود و آسان‌یاب :) ارجاعِ سیاسی-اجتماعی هم داشت: برادری-برابری-آزادی، اتحاد مثلث و اتفاق مربع، در انتظار ناجی بودن.
.
.
مایه‌های طنزی هم دیده می‌شد گاه:
«مترسک: باعث افتخاره. قبلاً چقدر درآمد داشتی؟
سیاه: هیچی قربان.
مترسک: [خوشحال] می‌بینید؟ قبلاً هیچی نمی‌گرفته و حالا درست سه ‌برابرش می‌گیره.» =))
Profile Image for Darya Cheloei.
21 reviews
November 24, 2025
ما صاحب یخ قالبی، کره‌ی قالبی، افکار قالبی، و همه‌ی چیزهای قالبی هستیم، و این نشون می‌ده که غمی روی زمین باقی نمونده، غیر از غمهای قالبی.
Profile Image for Yas.
650 reviews70 followers
December 15, 2024
مرتبه: 3 (هر دفعه می‌خونم نکات جدیدی متوجه میشم. این دفعه تمرکزم روی سیاه بود)

*از محبوب‌ترین و خاص‌ترین نمایشنامه‌هایی که خوندم شد.*

اینکه اغراق می‌کنم یا نه، بعد از خوندن این نمایشنامه شما تصمیم بگیرین... اما برای من این نمایشنامه سیاسی در یک کلمه "محشر" بود.
*حتی اگر اهل نمایشنامه نیستین اینو ازدست ندین.

[چهار صندوق سیاسی‌ترین اثر بیضایی محسوب میشه.]
خلاصه: چهار کارکتر که با رنگ‌های سرخ و زرد و سبز و سیاه مشخص شدن، به ترتیب نمادی از طبقات بازاری، روشنفکر، مذهبی و توده مردم هستن و برای جلوگیری از تهدیدهای احتمالی، مترسک مجهز و مسلحی می‌سازن تا از اون‌ها دربرابر خطرات محافظت کنه. و حالا مترسک جون می‌گیره و صحبت می‌کنه و همچنین کم‌کم بر تمام اوضاع مسلط میشه...


نظر: خیلییی زیاد پسندیدمش. نمایشنامه‌ای با ۵ کارکتر و اسامی جالب‌شون. کل روند نمایشنامه سریع و جالب بود. محتواش مخصوصا برام جذاب بود. و چون قبلش مرگ یزدگرد رو از این نویسنده خونده بودم ناخودآگاه خیلی باهم مقایسه‌شون می‌کردم اما از یه‌جایی به بعد ديگه مرگ یزدگرد دربرابر این به چشم نمیومد.
قطعا پیامد و هم کارکترها و دیالوگ‌های چهارصندوق رو بیشتر پسندیدم. روایت، خیلی متفاوت و دوست‌داشتنی‌تر از مرگ یزدگرد بود. تک‌تک دیالوگ‌ها خاص و تاحدی بامزه بودن و حالت شعرگونه داشتن.
تحلیل‌های خیلی خوبی میشه از کل نمایشنامه و روابط و دگرگونی کارکترها در طی نمایشنامه انجام داد. اواخر نمایشنامه به خصوص پیچیدگی‌های خاصی داشتن.
آخرین دیالوگ《سیاه: خورشید، خورشید》


⭕️هشدار کمی اسپویل:(تحلیل کلی)
در ابتدای نمایشنامه ما شاهد تفاهم کارکترها بر سر ساختن مترسکی بودیم که ازشون محافظت کنه...
و در پایان دیدیم که به صندوق‌هاشون دل‌بستن و حتی زمانی که تفاهم بر سر ازبین بردن صندوق‌ها، مقابله علیه مترسک و به‌دست آوردن آزادی دارن ولی بازم نمی‌تونن از صندوق‌ها دل بکنن و از اون فضای امن خودشون بیرون بیان و با مترسک روبرو شن.
به قدری که می‌بینیم هر کدوم در فکر ازبین بردن و رسیدن به چیز دیگه‌ای بوده: مترسک، صندوق‌ها، تبر و خورشيد.
پس بازهم شاهد این هستیم که در طی نمایشنامه اهداف و نیازها و دیدشون به زندگی و اطراف فرق کرده و همین باعث پراکندگی‌شون شده...دیگه اتحاد قبل رو ندارن!
~ سیاه مهم‌ترین کارکتر، تنها کسی که برای آزادی و مقابله با ظلم و زور حاضر به قایم شدن در صندوقش نشد!


*در مجموع بسیار پیشنهاد می‌کنم بخونینش.


|تکه کتاب|

زرد: باید کاملش کنیم.
سبز: کامل کردن از بشر ناقص، بعید است.


زرد: من به مخالفتت ادامه میدم.
مترسک: همون مخالفتی که من رو راضی میکنه. این یعنی دور باطل.


سرخ: من رو بگو که خیال می‌کردم تنهام.
سبز: آدمی با جهل خود تنهاست.


زرد: اگر تو خودت کاری نکنی هیچکس دیگه هم به فکرت نیست. اونی که باید تو را نجات بده، خود تویی، نه کس دیگه.


سبز: و هیچکس بر تو اشکی نخواهد فشاند، اگر بیهوده باشی.


زرد: ببینم تو صندوقت چی داری؟
سیاه: هیچی.
زرد: پس هیچی ازدست نمیدی. در اینصورت میتونی برگردی و باز صبر کنی.
سیاه: صبر؟
زرد: آره منتظر بشی که یکی بیاد نجاتت بده.


زرد: اینقدر به گذشته نچسبین.
سبز: من به آینده فکر می‌کنم. می‌خوام اگر دنيای بهتری در انتظارم نبود، اقلا دنیای قبلی‌ام رو حفظ کرده باشم.


زرد: بعضی افسوس میخورن که چرا عشق یک مرابحه نیست.


زرد: تو هم اگر برگردی راهی نداری جز اینکه همرنگ جماعت شی.


زرد: از همینجا اعلام میکنم ما برای حداقل زندگی میجنگیم!
سیاه: [آهسته]حداقل زندگی چیه؟
زرد: تنفس!
Profile Image for Leila.
29 reviews26 followers
January 10, 2021
مترسک: [شعار می دهد] تو هم انسانی - ما برادریم. تو هم حقوقی داری! من حقوق از دست رفته ی تورو بهت پس می دم.
سیاه: یعنی چیکار می کنی؟
مترسک: بهت حق می دم اون پیرهنی که تنت هست مال خودت باشه.
سیاه: ذکی، این که مال خودم هست.
مترسک: بهت آزادی می دم. تو می دونی آزادی چیه؟ نه، نمی دونی. از این به بعد تو آزادی.
سیاه: که چی؟
مترسک: آزادی که از وضعت راضی باشی. آزادی که بیشتر کار کنی و در حق نجات دهنده ی خودت دعا کنی.
سیاه: آره، دعا- خوب گفتی. خدایا لطفی کن و به این موجود وحشتناک یه جو عقل بده.
2.5
Profile Image for E8RaH!M.
243 reviews63 followers
January 19, 2020
در طول پرواز و در راه برگشت کتاب را به صورت صوتی گوش دادم. به نمایشنامه چندان انس ندارم.
مضامین در عین زیبایی بیش از حد سیاسی، واضح و رو بود. جای تاویل و تفسیر باقی نگذاشت.
همین
Profile Image for آوانگارد| معرفی و بررسی کتاب.
275 reviews66 followers
Read
April 11, 2020
چهار صندوق، مضحکه‌ای در دو مجلس است. چهار رنگ نشان داده‌شده هرکدام نمادی از یک طبقه‌ی اجتماعی هستند. زرد، نماینده‌ی قشر روشنفکر؛ قرمز، نماینده‌ی قشر بازاری؛ سبز، نماینده‌ی قشر سنتی-مذهبی و سیاه، نماینده‌ی توده‌ی مردم و خصوصاً طبقه‌ی کارگر است. رنگ‌ها هرکدام با دل‌مشغولی‌ها و نگرانی‌های مختلفی باهم متحد می‌شوند تا در برابر خطرات احتمالی کاری کنند. درواقع این اتحاد و هم‌آمیزی رنگ‌های مختلف است که مترسک را خلق می‌کند؛ اما ورق‌ها برمی‌گردد و مترسک آن‌ها را زیر سلطه‌ی خود می‌آورد. مهم‌ترین ابزار مترسک برای کنترل آن‌ها تفرقه‌اندازی است. این اتحاد رنگ‌ها بود که مترسک‌ را نتیجه داد و اتحاد دوباره‌ی آن‌ها می‌تواند مترسک را از پای درآورد. به همین دلیل مهم است که مترسک اجازه‌ی اتحاد دوباره به آن‌ها ندهد. ابزارش برای هرکدام از رنگ‌ها خاص خود اوست؛‌ مثلاً قرمز(بازاری) را با تهدید مصادره‌ی اموالش خاموش می‌کند. ظریف‌ترین حیله‌ی مترسک برای زرد کاربرد دارد جایی که به او آزادی بیان می‌دهد و به او می‌گوید که می‌تواند مخالفت خود را آزادانه بیان کند.
***
بخشی از مرور کتاب «چهار صندوق» در سایت آوانگارد که به قلم «حجت سلیمی» منتشر شده است.
برای خواندن کامل مطلب به لینک زیر مراجعه فرمایید:
https://avangard.ir/article/473
Profile Image for Reza.
82 reviews9 followers
August 10, 2024
اینکه این نمایشنامه چاپ و حتی اجرا شده حکایت «زرد» عه که مترسک بهش اجازه داد مخالفت کنه. نمایش آینه‌ای در برابر خودشه و ما این وسط به شکل نامتناهی منعکس می‌شیم.
Profile Image for Hossein Bayat.
171 reviews32 followers
July 25, 2024
بیضایی چهار صندوق را در ۱۳۴۶ نوشت. چهار صندوق را شاید بتوان راحت‌الحلقوم‌ترین اثر او دانست. دیگر خبری از آن کلام غامض، پیچیده و فاخر نیست. شاید چون بیضایی می‌خواسته پیام خود را به ساده‌ترین شکل ممکن برای دست یافتن به حداکثر مخاطب خود بنویسد. وگرنه دشوار نیست برای اویی که حدود ده سال قبل آرش را نوشته اثر دیگری بنویسد.
حتی با توضیح این مهم، نمی‌توانم پا روی دلم بگذارم و نگویم که این باعث شد کمتر لذت ببرم. گرچه پایان‌بندی نمایش به نظرم تا حد ممکن از کلیشه فاصله گرفته بود، اما باز این میزان از وضوح ایده نمایش را کمتر دوست داشتم.
هر کس با هر حد و اندازه‌ای از فهم تاریخ، مقداری از نمادشناسی چهار صندوق را متوجه می‌شود (حتی من که یک خواننده معمولی هستم) مترسک، دیکتاتوری ساخته دسته پیروانش که از نامش پیداست که عامل ترساندن است و نه بیش از آن و چهار رنگ که نماینده چهار طیف از جامعه هستند. این تقسیم بندی شاید انطباق خیلی خوبی با دهه چهل شمسی داشته باشد. سبز، نماینده علما و فضلای دینی، زرد، نماینده قشر تحصیلکرده و روشنفکر جامعه، سرخ نماینده قشر متمول و بازاری و سیاه نماینده مردم. نماینده توده مردم که گه‌گاه حتی توسط دیگر رنگ‌ها مسخره می‌شود.
در ادامه ریویو ممکن است بخشی از داستان برای شما اسپویل شود،
دیکتاتور ابتدا هوشمندانه میان چهار طیف جامعه یعنی چهار رنگ تفرقه می‌اندازد. با کاشتن تخم بد‌دلی و بدگمانی میان‌شان و جدا کردن‌شان از یکدیگر. عالم و کاسب و منورالفکر هر یک دیگری را متهم می‌کنند، کسی که چوب می‌خورد اما سیاه است. همان آدم معمولی.‌ همان کارگر معمولی. همان که مقاومت می‌کند.
کار مترسک اما جواب می‌دهد. یک خواب طولانی، توسعه‌ای پوشالی و از درون پوسیده و چهار صندوق و انزوای اقشار جامعه. سپس سرمست از پیروزی خود، به خواب فرو می‌رود به این خیال که جیک کسی در سکوت و خفقان شب در نمی‌آید، بی‌ آن که بداند، ناله مردم، یک به یک عالم و کاسب و منورالفکرِ تحصیل‌کرده را بیدار خواهد کرد. کارگری که ترسیده دست روی دست گذاشته که یک دیگری از راه برسد و او را نجات بدهد. اما کدام دیگری؟ دیگران او را مطمئن می‌کنند که تو نجات دهنده خودی و کسی جز تو نیست... زمان می‌گذرد و می‌گذرد اما باز کاسب و عالم و فاضل دانشگاه رفته پشت مردم را خالی می‌کنند. او می‌ماند و دیکتاتور بی‌رحم و باز تکرار تاریخ هم‌قافیه.


پ.ن: حرف‌های سبز و زرد در انتهای نمایش که از اصلاح از درون صحبت می‌کردند، شما را به یاد حرف های اصلاح طلبان در انتخابات اخیر نیانداخت؟
Profile Image for Nazanin.
104 reviews4 followers
March 4, 2018

خیلی خوب بود
یکی از بهترین آثاری که اخیرا خواندم


یک نمایشنامه تمثیلی با یک متن بسیار ساده و در عین حال هنرمندانه

"...با کمال مسرت، اکنون وقت آن رسیده است [به ساعتش نگاه می کند] بله درست وقت آن رسیده است که به عرضتان برسانم حرفی برای گفتن ندارم یعنی در واقع شدت احساسات اجازه نمی دهد. از طرفی شاعر علیه الرحمه گفته است و چه خوب گفته است البته کمی پُر گفته است ولی مثل دُر گفته است، که-ببخشید، یادم رفت اصلا چه گفته است[ابراز احساسات بقیه] ، خواهش میکنم، نوبت شماست!...."

حتما ارزش خواندن دارد
Profile Image for Hasti Amirian .
31 reviews1 follower
March 19, 2025
در عجبم از قلم استاد بیضائی. شاهکار!
کل نظام سیاسی ما و خیلی از جوامع توتالیتر رو به زیبایی به تصویر کشیده. صدامون در نمیاد و منفعل‌تر از دیروز میشیم، چون می‌ترسیم زندان‌مون رو از دست بدیم!


مترسک
« اونا به صندوقهاشون عادت کرده بودن و حالا حتی میشه گفت که علاقه مند شدن. دلیلش هم اینکه سالهاست بیرون نیومدن شایدم دیگه یادشون رفته که میشه بیرون اومد. [لبخند میزند] »
Displaying 1 - 30 of 172 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.