What do you think?
Rate this book
384 pages, Paperback
First published November 8, 1994
من تلك البقعة البعيدة الممتازة قد لا تبدو لكوكب الأرض أي أهمية خاصة ولكن بالنسبة لنا يختلف الأمر. انظر مرة أخرى إلى هذه النقطة. إنه هناك: الوطن. ها نحن. عليها يوجد كل من تحبه، كل من تعرفه، كل من سمعت عنه، كل إنسان كان موجودا في أي وقت. إن جميع أفراحنا ومعاناتنا، وآلاف الأديان والأيديولوچيات والمذاهب الاقتصادية الواثقة، كل قناص أو مغير، كل بطل أو جبان، كل مبدع أو مدمر للحضارة، كل ملك أو فلاح، كل شاب وفتاة متحابين، كل أم وكل أب، كل طفل واعد، كل سياسي فاسد، كل "نجم لامع" من نجوم الفن، كل "قائد أعلى"، كل قديس أو آثم في تاريخ نوعنا... قد عاش هنا - على هذه الذرة من الغبار المعلقة في شعاع شمس...
وربما لا يوجد توضيح لحماقة تصورات الإنسان أفضل من هذه الصورة المأخوذة عن بعد لعالمنا الصغير. وبالنسبة لي، فإن هذه الصورة تؤكد مسؤوليتنا في التعامل مع بعضنا البعض بمزيد من الرعاية والعطف،ومسؤوليتنا في حماية هذه النقطة الزرقاء الباهتة والاعتزاز بها، فهي الوطن الوحيد الذي عرفناه
ما الأرض سوى بقعة صغيرة للغاية، في مسرحٍ كوني عظيم
تأمل لوهلةٍ ﻛﻞ أﻧﻬﺎر اﻟﺪم اﻟﺘﻲ أراﻗﻬﺎ جنرالات الحرب واﻷﺑﺎﻃﺮة من أجل أن يصبحوا أسياداً لحظيين ﻋﻠﻰ ﻛﺴﺮة ﺿﺌﻴﻠﺔ ﻣﻦ ﻫﺬه اﻟﻨﻘﻄﺔ..
تأمل لوهلةٍ الوحشية التي ملأت قلوب شعب عاش على إحدى زوايا هذه النقطة، ليغور ويتغلب على شعب آخر، عاش على زاوية أخرى منها... إﻧﻨﺎ بالكاد نستطيع تمييز ﺑﻌﻀﻬﻢ البعض
ﺗﺮى، ﻣﺎ ﻣﺪى سوء الفهم ﺑﻴﻨﻬﻢ؟
ما ﻣﺪى توقهم لقتل أحدهم الآخر؟
كم كانت كراهيتهم الشديدة وبغضهم لبعضهم البعض؟
ــــــــــــــــ
دوباره به آن نقطه نگاه کن. آن نقطه همینجاست. آن نقطه خانه است. آن نقطه ماییم. بر روی آن هر که را دوست داری، هر که را که میشناسی، هر آن که تابهحال نامش را شنیدهای، هر انسانی که تاکنون بوده است، زندگیشان را سپری نمودهاند. جمعِ تمامی خوشیها و رنجهایمان، هزاران دین مطمئن، ایدئولوژیها و دکترینهای اقتصادی، هر شکارچی و گردآورندهای، هر قهرمان و بُزدلی، هر خالق و نابودکنندهی تمدنی، هر شاه و رعیتی، هر زوج جوان عاشقی، هر مادر و پدری، هر بچه امیدواری، هر مخترع و کاشفی، هر معلمِ اخلاقی، هر سیاستمدار فاسدی، هر «فوق ستارهای»، هر «رهبر کبیری»، هر قدّیس و گنهکاری در تاریخ گونهی ما آنجا زندگی کرده است، بر روی ذرّهی گردی معلّق در یک شعاع نور
زمین صحنه بسیار کوچکی در عرصهی وسیع گیتی است. به رودهای خونی که توسط ژنرالها و امپراتورها ریخته شده تا باافتخار و پیروزمند، بتوانند اربابان زودگذر جزئی از یک نقطه شوند، به بیرحمیهای بیشماری که از ساکنان یکگوشهی این نقطه علیه ساکنان مشابه گوشهای دیگر سرزده بیندیش، چه مکرّر است عدم تفاهمهایشان، چه مشتاقاند به کشتن یکدیگر، چه پُرحرارت است نفرتهایشان
رفتارهایمان، خودبزرگبینی خیالیمان، توّهم این که یک جایگاه ویژه در عالم داریم، توسط این نقطه کمنور به چالش کشیده شده است. سیاره ما یک ذرّهی تنهای احاطهشده در تاریکی عظیم کیهانی است. در گمنامیمان، در تمامی این وسعت، هیچ نشانی از این نیست که کمکی از جایی برای نجات از دست خودمان برسد
زمین تنها دنیای شناختهشدهای است که تاکنون زندگی را پناه داده است. هیچ کجای دیگری نیست، حداقل در آینده نزدیک که گونهی ما بتواند به آن مهاجرت کند. سر زدن، شاید اقامت هنوز خیر. چه خوشتان بیاید چه نه، در حال حاضر آخرین و تنها سنگر ما زمین است
گفته شده است که نجوم تجربهی متواضعکننده و شخصیتساز است. شاید هیچ اثباتی برای حماقتِ غرور بشری بهتر از این تصویرِ دور، از دنیای کوچکمان نباشد. برای من، این تأکیدی بر مسئولیتمان است که با یکدیگر مهربانتر رفتار کنیم و نقطه آبی کمرنگ، تنها خانهای که تاکنون شناختهایم را گرامی داشته، محافظت نماییم