رمانی با جزییات بسیار زیاد. که به نظر من فقط از چشم یک خانم دیده می شود. ساختار روایی تودر توی رمان باعث میشود موضوعش دیریاب باشد و لذت خواندنش را دو چندان کند. هر چند موضوع رمان هم جذابیت زیادی دارد. و بسیار خوب پرداخت شده است.
از آن دست کتابهایی است که تا همان فصلهای ابتدای میفهمی چیزی بیشتر از سریالهای ایرانی در داستانش وجود ندارد. فقط خوبیِ کتاب نسبت به سریالها در این است که بیشتر میشود وارد جزئیات شد و چیزهایی را توصیف کرد که در تلویزیون قابل پخش نیست. ولی خب این اصلاً دلیل نمیشود که آدم بتواند کتاب را به سادگی تمام کند. موضوع این است که کتاب حرفی برای گفتن ندارد. حتا نمیتوانی برای راویِ بیچاره هم دل بسوزانی که زندگیاش در حال تباه شدن است، چقدر از این تیپ شخصیتها (زنی در آستانهی یک زندگیِ رو به ویرانی با همسری که احتمالاً در حال خیانت است) در کتابها زیادند و چندتایشان واقعاً ماندگار شدهاند؟
داستان با اینکه موضوعی تکراری دارد، ولی ارزش یک بار خواندن را دارد. راوی داستان زنی تنها است که با مشکلات زیادی از جمله خیانت شوهرش درگیر است. پرش های زمانی روایت قصه را دوست داشتم و پایان بندی کتاب که از وسط های داستان قابل حدس زدن بود.
نثر" خط تیره آیلین" خانم کهباسی شباهت بسیار زیادی به " چراغها را من خاموش می کنم " زویا پیرزاد دارد. این را نه به عنوان یک مزیت مطرح می کنم و نه به عنوان یک سرزنش. نوشته همان حال و هوای درونی یک زن تنها را دارد و متن به همان روانی است. کتاب خوبی با شخصیت پردازی های بسیار خوب است . راهی برای وارد شدن به دنیای ذهن زنان. ارزش خواندن را دارد. نکاتی که در این داستان مطرح می شوند را زنان شوهر دار ما دوست ندارند بشنوند. اگر نقد منفی در این باره از این زنان می شنوید بیشتر به همین دلیل است.
خط تیره، آیلین. این کتاب سال هشتادوپنج، بهترین رمان سال شده. همین آدمو تشویق میکنه بره سراغش. داستان از زبان زنی روایت میشه که مادرش آلزایمر داره، خواهرش افسردگی شدید، خودش بچهدار نمیشه و شوهرش سروگوشش میجنبه. برادر زن میاد ایران و ماجرای رابطه این خانواده و مشکلاتشون با آیلین، زن همسایه که یاد گرفته نگاهی سرسری و در لحظه شاد بودن به زندگی داشته باشه، به هم گره میخوره. نویسنده زبان یکدستی داره و پرداختن به جزئیات زیباست. اما متاسفانه چیزی که باهاش مواجهیم، همون تکرار مکررات تو ادبیات سالهای اخیر ایرانه. دوباره داستان روزمرگی زنی افسرده و سرخورده رو میخونیم با خط داستانی نازک و کمرنگ. من بارها و بارها این سبک داستان رو تو ادبیات اخیر ایران از نویسندههای زن خوندم و بعد از چراغها را من خاموش میکنم، به نظرم باقی کتابهای این سبکی، ملالآور و تکرار مکرراته. این کتاب هم برام جز همون دسته بود. من واقعا از بیان افسردگی و انفعال زنهای ایرانی تو داستانهای فارسی خسته شدم و دوست دارم داستانهایی با قلم دیگه بخونم، نه این سبک!
من تو این سبک داستان زیاد خوندم. داستان زن متاهلی که تو تنهایی خودش غرق شده. ولی این اولین داستان تو این ژانر بود که من ازش بدم اومد. من با خوندن متن هایی که تا حدی گنگ نوشته شدن اصلا مشکلی ندارم. بعضی هاشون خیلی هم به دل ميشينه ولی به نظرم گنگ نوشتن يه لمی داره که هرکسی اونو بلد نیست. دقیقا مثل نویسنده این کتاب که باعث ميشد من به شخصه در طول خوندن کتاب حس کنم يه عینک آفتابی تیره زدم به صورتم و مجبورم با اون عینک کتاب بخونم!!! شاید تا حدیش خوب میبود برای نشون دادن زندگی افسرده و بی روح شخصیت اصلی داستان ولی تا این حد زیاده روی بود! يه ایراد ديگه ای هم که داشت این بود که اصلا زمان های مختلف رو با هم نتونسته بود خوب ترکیب کنه و کل کتاب و بی نظم و در هم برهم کرده بود! ولی بهش دو ستاره ميدم به خاطر موضوعش و شخصیت فردین که خیلی دوسش داشتم!
نخستین رمان ماه منیر کهباسی (متولد ۱۳۳۹)، «خط تیره، آیلین» نام دارد که در سال ۱۳۸۶برنده اولین دوره جایزه ادبی روزی روزگاری به عنوانِ بهترین رمان سال شد. کتاب، در مورد حس و حال زنی متاهل، اما تنهاست که در مشکلات چنان غرق شده که خودش و زندگی را فراموش کرده است. مهرانگیز شخصیت اول داستان، باید از خواهری نگهداری کند که در سال های جوانی، پدرشان او را مجبور به ازدواج با غریبه ای کرده تا از معشوقه اش دور بماند. درست زمانیکه خواهر به زندگی خو گرفته، همسر و فرزندش را در تصادف از دست می دهد و درگیر افسردگی شدید می شود. از طرفی مادری آلزایمر و بستر خواب هم از مسئولیت های مهرانگیز است و این وسط همسرش هم با دوستش یعنی آیلین که همسایه آن هاست، رفاقتی دارد. در اواسط کتاب، فردین، برادر مهرانگیز مدتی برای دیدار با خانواده به ایران سفر می کند و داستان های خانوادگی جدیدی پیش می آید. نویسنده قلم بسیار زیبایی دارد، جزئیات را چنان جذاب توصیف کرده که حس حضور و علاقه پیدا می کنید و تکنیک چند زمانی را خوب اجرا کرده، اما کتاب مورد علاقه من نبود. قطعا علاقه این نسل به این سناریوهای پوسیده و سیاه نمایی شده بی دلیل نیست و اثرات مسائل اجتماعی زمان آن هاست، اما مردهای چشم چران، زنان قربانی، زن زیبای هوسران، عدم علاقه زنان به لذت از زندگی، عدم اعتماد زنان به خدمات درمانی برای فرد بستر خواب، همه امضای این نسل است که خوشبختانه ادبیات ایران از آن گذر کرده و مطمئنم در این دهه جایزه ای به آن تعلق نمی گرفت.