نفرین زمین رمانی اجتماعی و سیاسی از زندگی مردم روستایی است که معلم این روستا در طول ۹ ماه از زندگی خود در این روستا را به صورت شبه خاطرات روایت میکند.مرحوم آل احمد در این رمان به مساله ارباب رعیتی میپردازد و مشکلاتی که مردم روستاها در روزگار خود او با آن دست به گریبانند را نقد میکند.
معلمی وارد ده میشود و با مدیر مدرسه و مباشر ارباب آشنا می شود. او در هنگام گشتوگذار در ده، به درویشی بر می خورد و با او وارد گفتگویی در مورد کَنده شدن روستاییان از روستا و مهاجرت آنها به شهر میشود. این گفتگو، اولین گفتگو از سلسله گفتگوهایی است که در خلال داستان رخ میدهد و بهنوعی بر سایر حوادث داستان سایه میافکند.
آموزگار، در شب ورود به ده، به مهمانی خانه مدیر میرود؛ جایی که ریشسفیدان ده، در مورد ورود تراکتور به روستاهای مجاور و برخوردهای پیشآمده در بین روستاییان صحبت میکنند. مالک، قطعهای از زمینهای ده را برای احداث مرغداری و حفر چاه عمیق به غریبهای در شهر فروختهاست. نویسنده جابهجا با نقل اخبار رادیو به وقایعی که در آبادی میگذرد، بُعدِ مملکتی میدهد. روستاییان با وجود راهیابی ماشین و روابط بورژوایی به ده، همچنان خرافاتیاند.
اختلافات بین مدیر و مالک آرامآرام اوج میگیرد و افراد خانواده مدیر، آسیاب موتوری مباشر را از کار میاندازند. به تلافی، افراد مباشر نیز قلمستان مدیر را تخریب میکنند. مردم میکوشند ساختمان مرغداری را تخریب کنند، اما ژاندارمها مانع می شوند. وقتی آموزگار برای ساخت مدرسه به دهی دیگر رفته بود، از مرگ مالک مطلع میشود و همچنین درمییابد که روستاییان به مرغداری حمله کرده و در طی درگیریها، مباشر کشته شده و بسیاری بازداشت شدهاند. آموزگار بدون هیچ تأثیری در سیر وقایع، ده را ترک میکند.
در این رمان جلال هم یک معلم (سپاه دانش؟!) را میبینیم که به روستایی آمده و ورودش همزمان با اصلاحات ارضی فرمایشی شاه است. معلم به همه این تحولات مشکوک است و گاه تند و گاه با کنایه آنها را نقد میکند. در عین حال به وضعیت عقب مانده فرهنگ وسبک زندگی مردم هم تسخر میزند و اگرچه اهالی روستا یک بیوه را بهش میبندند و به عقدش درمیآورند اما معلم دل به این فضا نمیدهد و در پایان داستان زن را طلاق میدهد و پی کار خودش میرود. طبق معمول آدمهای جلال خیلی واقعی نیستند و تقریبا نزدیک به تیپ هستند. قطعا در ساخت شخصیت های داستانی سیمین دانشور چند قدم از جلال پیش تر بود و آدمهایش واقعی و گرم و ملموس بودند. اما آدمهای جلال این طور نیستند و خیلی ها دقیقا مثل خود جلال نطق میکنند و نظریه میدهند. بارزترین فراز رمان که این شکل را دارد فرازی است که دارند موتور آب کار میگذارند به هر حال رمان خواندنی از آب درآمده و از جهت تحلیل اوضاع دهه 40 قابل ملاحظه است.
تقابل سنت ومدرنیته از کتابهای خوب جلال که با چند اثر دیگر از این نویسنده ارزش خوندن داره در این کتاب به باورها وسنت های کهن و بعضا اشتباه ولی ارزشمند برای مردم روستا که نمونه ای از جامعه آن روزگاران ایران بوده اشاره شده
به نظرم یکی از بهترین کارهای جلاله. رمان نفرین زمین تصویری واقعگرایانه و نه رمانتیک از زندگی در روستا ارائه میده. کتاب نقدی ست بر اصلاحات ارضی. اما این نقد به غر زدن به جان برنامه توسعه شاه محدود نمیشه. جلال تصویری قوی از نظام قدرتی در روستا ارائه می ده. تصویری از نیازهای روستا در حوزه آموزش ارائه میده. از اینکه روستایی چطور جهان اطرافش رو میبینه و این نگاه چطور با طبیعتی که او با آن و در آن تنیده شده حرف میزنه و بعد این سوال رو جلوی روی مخاطب میگذاره که توسعه چه جایگزینی برای نظام قدیم قدرتی برای نظام آموزش قدیمی داره و چه بر سر باورهای قدیمی میاره. در نگاه جلال روستا وامانده، ابله و کور و کر و لال نیست. زنده ست. مناسبات خودش رو داره و همین مسئله دست درازی به روستا رو با عنوان اصلاحات ارضی یا هر اسم دیگری به یک مسئله اخلاقی تبدیل می کنه
اولا اینکه میتونست کوتاه تر باشه داستان کتاب. بعدش اینکه کتاب فراز فرود زیاد داره و اولاش خیلی خوبه و رفته رفته جذابیتشو از دست میده و دوباره آخرا یکم اوج میگیره. در کل گفتگوی بین شخصیت ها رو بیشتر از احوالات درونی خود راوی یا معلم دوست داشتم. کلا اگه زیاد بین خوندنش فاصله نندازید شاید بیشتر بچسبه خوندنش....
از طاقچه شروع کردم به خواندنش، هرچه جلوتر رفتم بیشتر باهاش ارتباط برقرار نمیکردم و از انتخابش ناامید میشدم ولی کما فی الهمیشه😕 نمیتونستم نصفه رهاش کنم این بود که باز کتاب صوتی نجاتم داد... نیمه دوم کتاب رو صوتی گوش دادم و اونجا بود که فهمیدم نسخه طاقچه خلاصه بوده🤦🏻♀️ ینی فکر کن این جملهبندیِ رو اعصاب و بی سروته کتاب رو بازم سر و تهش رو زده بودن🤦🏻♀️ ولی راوی خوب میخواند انصافا و یه خدا قوت ویژه داره به خاطره اینهمه با اُ جملاتو وصله زدن و نفس کم نیاوردن... نان خوردیمُ بلندشدیمُ خداحافظیایُ مرحمت زیادیُ پاشنهی کفش رو بالا کشیدنیُ سوار دوچرخه شدنیُ در راه مباشر را دیدنیُ چاق سلامتیایُ احوال بیبی را پرسیدنیُ.... همین اندازه رو مخ🤦🏻♀️ خلاصه که اصـــلا دوستش نداشتم و حالا حالاها نمیخوام دیگه از جلال بخونم
مثل سایر کتابهای جلال آل احمد یک کتاب ساده و روان و پرمغز داستان از این قرار است که نویسنده به یک روستا برای معلمی اعزام شده است پس از آنکه در یکی از شهرهای مازندران مدیر مدرسه بوده. در آن ده اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است، از اینکه دیگر به رعیت باید دهقان بگویند تا آمدن تراکتور و موتور و ایجاد تعاون روستایی. تغییرات فرهنگی برای تبدیل شدن به یک کشور مترقی در داستان جلال به وضوح مشهود است و بارها به مطایبه و طعنه به اینکه بدون فکر برخی از تغییرات را ایجاد میکنیم پرداخته شده است
جملات نصفه و نیمه و بی سر و ته. تکیهکلامهایی که به شکلی اغراقآمیز دائم تکرار میشن و واقعاً روی اعصاب میرن. و حرفهای غلنبه سلنبهای که هیچ باورپذیر نبودن. داستان هم که برای من جذابیت خاصی نداشت. اما در مقابلِ نثر افتضاحش، باز قصۀ بدی نداشت..
معلمی تازه از شهر برای مدرسه ده میآید. معلمی که با فضای شهری خو گرفته و رشد کرده و حال در فضایی سنتی قرار دارد در طول داستان به طور کل تقابل سنت و مدرنیته به خوبی بیان شده است. همچنین دغدغههای روستاییان و مشکلاتشان نیز بخش خوبی از داستان را تشکیل میدهد
کتاب راجع به معلمی هست که کمی پس از اصلاحات ارضی و اومدن تراکتور و مکانیزه شده کشاورزی، از شهر به روستا رفته و گزارش نامه ای از اونچه که مشاهده کرده برای ما نوشته. خود کتاب و نثرش رو اصلا دوست نداشتم و تا حد خوبی غیر قابل تحمل بود، انگار اصلا ویرایش نشده (اینکه عمدا اینطور بوده یا نه رو نمیدونم). خلاصه که از خوندنش به خودی خود لذت نبردم اما دید خیلی خوب و کاملی از زندگی روستایی در دهه 40 ایران بهم داد که با مثلا کتابی مثل جای خالی سلوچ هم متفاوت بود. کمتر خیالی بود و بیشتر به واقعیت نزدیک بود. شخصیت های زیادی توی داستان بودن و همین باعث شده بود که دید خوبی نه فقط به کله گنده های روستا (مثل ارباب و کدخدا و ریش سفیدها) پیدا کنی، که اززندگی روزمره قهوه چی و زارع و قالی باف و غیره هم سر در بیاری و کمی هم به روابط پیچیده توی روستا، ساختار قدرت و رابطه خود مردم با هم نزدیک بشه که برای من خیلی مفید بود. اینکه واکنش مردم به اصلاحات ارضی و تغییرات گسترده ای که توی روستاها در حال رخ دادن بوده رو هم خیلی خوب نشون داده بود. بیشتر از همه از اینکه درباره رابطه شهری-روستایی که الان برای ما کمی غریبه است، گفته بود راضی بودم. حس که شهری به روستایی داره، روستایی به شهری و البته شهری به خارج از ایران.
این صدمین کتاب غیر درسی بود تو زندگیم که خوندمش و واقعا جلال من رو با این کتاب سورپرایز کرد. به نظر عقاید و تفکرات جلال موقع نوشتن این کتاب متفاوت بوده نسبت به نوشته های دیگرش. نیمه اول کتاب جملات فلسفی سنگینی رو تو خودش داره که اصلا در نوشته های قبلی که از آل احمد خوندم ردپایی هم نبود ولی این کتاب به نظرم نشان دهنده اوج پختگی و بلوغ جلال در نویسندگی هست. شرح عالی محیط و اشیا برای تصویرسازی خواننده و بیان فرهنگ بومی ایرانی در زمانی که کتاب به اون اشاره داره بسیار دلنشین بود.خوشحالم که نفرین زمین رو خوندم
«نفرین زمین» شاید سلیس ترین اثر جلال ال احمد نباشد اما بی شک یکی ازآثار پخته ی اوست. جلال در این کتاب به تقابل دو فرهنگ «روستا نشینی» و «شهر نشینی» می پردازد، ودر آن به ماجرای آقا معلمی که به اجبار به روستایی فرستاده شده تا تدریس کند می پردازد. معلمی که همچون مصلحی خارجی و ناظری بی طرف شاهد اعمال و تفکرات و اعتقادات مردم ده می باشد و در عین تلاش برای تغییر فرهنگ آن خطه ناگهان خود را میان اختلافات عمیقی که بر سر یک زمین بین روستاییان درگرفته است می بیند و در انتها با وجود اینکه جوانه های تلاش های او (یعنی شاگردان) به همراه محصولات روستا به بار نشستند اما سایه اختلافات و تفکرات مردم ده بی هیچ تغییری در نقطه ی پایانی داستان درامی غمگین را نتیجه می دهد. نگاه بینای تیزبین حلال به محیط اطراف،شخصیت ها،اتفاقات به همراه قلم صریح او باعث واقع گرایانه بودن هرچه بیشتر اثر شده است. و دوباره مفاهیمی همچون«پارتی بازی»،«خرافات»،«تحجر»،«تعصب» و... از تیغ قلم جلال در امان نمانده اند، البته عادت کردن به اصطلاحات محلی و خاص کتاب نیازمند رجوع چندباره به لغت نامه است.
.استکان خالی را گذاشت و گفت: خوب ندارد رئیس_ یعنی ما دست به دهن نفتیم. اندونزی دست به دهن کائوچو. برزیل دست به دهن قهوه و هند و پاکستان دست به دهن کنف مگر روزنامه نمیخوانی رئیس؟ گفتم من از شهر در رفته ام که این پرت وپلاهاشان را نشنوم. اما به هر صورت این چه ربطی دارد به کار آسیاب موتوری؟ گفت : ربطش این است رئیس ، که ما نفت داریم. خیلی هم داریم. میدانی چقدر رئیس؟ رادیو که میشنوی ؟ هفتاد درصد ذخایر نفت دنیا در حوزه خلیج فارس خوابیده که یک پنجمش مال ماست. مال ما که نه یعنی زیر خاک مملکت ما خوابیده و همین بسمان است رئیس ...اینجوری که شد .آسیاب آبی عهد بوقی میشود .دیوار گلی بدترکیب میشود قالی دستباف غیر صحی میشود. می فهمی رئیس؟ باید جنس کمپانی را بخریم تا متمدن بشویم ،نفت را هم که میبرند موتور و ماشین میدهند و بعد که مملکت پرشد از موتور و ماشین آنوقت باز هم نفت را میبرند و گندم و گوشت میدهند حالا فهمیدی رئیس؟
وقتى يك چپول كه شاه متجدد، نان پدر متحجرش را آجر كرده، قلم به دست مى گيرد به مزد نان! نتيجه اش مى شود كتاب نفرين زمين و مابقى! تنها امتياز شامل توصيفات و ايده داستان است كه البته باز چنان اديبانه نيست اما برودت و خشكى خاص دهه هاى قبل از انقلاب را داراست. امتياز دوم شامل خلق جذبه جهت به خورد فكر مخاطب دادن افكار روشنفكرمآبانه عوام زده اش كه به زيركانه ترين شكل ممكن به بارثمر نشسته است!
راست میگویی درویش. یک عمر تو کلهی ما کردهاند که فرنگ بهشت روی زمین است. کتاب، معلم، رادیو همه میگویند، بهشت روی زمین است. تو هم یک محصل دانشسرا و بهت میگویند اگر شاگرد اول شدی میروی فرنگ. تو هم کوشش میکنی، اما بابات فراش پست است. دستش هم به هیچ جایی بند نیست. ناچار آن یکی میبرد که باباش رییس بانک است یا رییس پست است یا رییس ژاندارمری. و تو میمانی با یک آرزو که شده یک بغض. کسی هم نمیآید بگوید بابا فرنگ هم چندان تخم دو زردهای نیست. مسافر برمیگردد با چشمهای گرد شده، محصل برمیگردد با جبهی صدارت، تاجر برمیگردد با نمایندگی کمپانی، فیلم میآید پر از سبزپری و زردپری. و ماشین، از همه مهمتر. یک روزی بود که اسکندر به ظلمات میرفت دنبال سرچشمهی آب حیات . اما حالا همه میروند دنبال سرچشمهی ماشین. ظلمات تو هند بود، اما سرچشمهی ماشین اروپاست و امریکا. ماشین برق میدهد، منبع نور است، اما آب حیات توی ظلمات بود.
چقدر حالا از دنیای جلال آل احمد دوریم. من نویسندهایی را دوست ندارم که به جای ساخت قصه و دنیای ذهنیاش مدام برایم از ایدئولوژی و سیاست و تفکرش حرف بزند. انگار حرفهای قلمبه سلمبهای را به زور در دهان بچهایی گذاشته باشند. برای من به شخصه نویسنده یعنی تعریف قصه، تخیل و درگیری احساس من در دنیایی که او ساخته نه شنیدن سخنرانیها و تفکرات آرمانی و نقادانه.
چقدر خوب شخصيت هاي داستان رو خلق كرده بود ، به خصوص آقا معلم و بي بي رو ، واقعي و خاكستري جريان داستان رو هم خيلي دوست داشتم، از اون كتاب هايي بود كه دلم نميخواست تموم بشه ، داستان روح داشت و نفس ميكشيد حتي بعد از اين همه سال
نوع نگارش جلال آل احمد رو همیشه دوست داشتم و این کتاب هم همانند قبلی ها بسیار خوندنش لذت بخش بود بین کتاب ناگهانی راوی عوض شد ( نامه ) که به نظرم جالب بود در کل آخرش یهو زود تموم شد
مثل همه نوشته هاي جلال،كوچه بازاري و دلنشين،و از جنس زندگي ها و دغدغه هايي مه بسيار ديده ام.با طرحي از سياست بي طرف كه همين اساس عامه پسندي كارهاي جلال است.
بر خلاف بقیه کتاب های جلال که خونده بودم، با این اثر نتونستم ارتباط برقرار کنم. حجم اصطلاحات محلی زیاد بود و به خاطر شباهت اسم ها و خرده داستان های متعدد، نتونستم بفهمم اصل حرف داستان چیه و به نظرم روونی همیشگی داستان های جلال تو این کتاب اصلا به نظر نمیومد.
عجب کتابی بود، خیلییی دوستش داشتم و دو شب بیدار موندم تا تموم بشه. عااااشق قلم جلال آل احمد هستم. پرمفهوم، پر مغز، پرکشش. در طاقچه رایگان هست https://taaghche.com/audiobook/97032/...
نفرین زمین از بهترین آثار جلال آل احمد و اواین کتابیست که من خواندم و باعث شد به مطالعه کتابهای بیشتری روی بیاورم . از داستان زیبا و پایان محکم کتاب که بگزریم سبک نویسندگی جبال در این اثر بخوبی خود را نشان میدهد و کمتر کسی میتواند قدرت نویسندگی جلال را در این کتاب نادیده بگیرد
نثر کوبنده، شکسته و شاعرانه، آهنگین و در عین سادگی، گاه پر از واژگان عامیانه ناآشنا (دست کم برای من)، اصطلاحات سخت و گوشه و کنایه های سیاسی. سطح سواد و معلومات نویسنده درخور تحسین است. تحلیل جامعه شناختی تحولات زمانه اش نیز همین طور. اما به باور من چند ایراد بزرگ می توان گرفت: اول آن که نویسنده در جایگاه حاکم بی چون و چرا نشسته و تکلیف همه چیز و همه کس را از پیش روشن کرده است. همان استبدادی که از آن بیزار است، پنهان، در قلم خودش حکمفرمایی می کند. هیچ آدمی در داستانش فرصت «تردید» یا «تغییر» ندارد. سرنوشت همه رقم خورده است، حتی خود معلم. دوم آن که زن همچنان از دید نویسنده و نه فقط مردم قصه اش، جنس دوم است، موجودی دم دستی برای فراهم کردن وسایل آسایش و آرامش مرد، منفعل و پذیرا، فاقد قوه درک و شعور و اراده و تصمیم. البته نویسنده می خواهد روح جامعه مردسالار را نشان دهد، اما علاوه بر این بازنمایی، بر آن مهر تأیید هم می زند. از دید او، زنان خود می خواهند که چنین باشند. سومین مشکل من ایده کلی کار است: این که مدرنیته و مدرنیزاسیون در کشورهای جهان سوم مثل ایران از منفعت طلبی پنهان جوامع پیشرفته برای تصاحب منابع ملی مثل نفت نشأت می گیرد و با همراهی طمع و دروغ گویی حاکمان محلی، به ویرانگری، مرگ و فقر بیشتر مردم پایین دست منجر می شود: بدبختی تمام عیار! نمی خواهم این ایده را نفی یا نقد کنم. می خواهم پنجاه و چند سال پس از انتشار این کتاب از جلال آل احمد بپرسم: وضع مردمان ایران مثلا پیش از کشف نفت در دوره زندیه، افشاریه یا قاجاریه بهتر بوده؟ خوشبخت تر بوده اند با سلامت و رفاه بیشتر؟ یا پس از تحقق ایده ی او و هم نسلان او (بازگشت ایران به حاکمیت سنت و مذهب) مردم خوشبخت تر از همیشه شده اند؟؟ من به عناوین انسان هزاره سوم در کشور جهان سوم به این درک رسیده ام که هیچ قطعیتی در کار نیست؛ چیزی که او و هم فکرانش بدان نرسیدند و به همین خاطر، ابلهانه و ساده باورانه، برای خوشبختی نسل بعدی، نسخه مرگ پیچیدند. نتیجه آن که باید خواند تا لذت برد از زیبایی قلمش، هولناکی فکرش و ترس از تکرارش!
کتاب نفرین زمین نویسنده : جلال آل احمد نفرین زمین از جلال آل احمد ، قصهای است که از زبان یک معلم(سپاه دانش!) که به روستایی آمده نقل می شود؛و ورودش همزمان با اصلاحات ارضی فرمایشی شاه است. معلم به همه این تحولات مشکوک است و گاه تند و گاه با کنایه آنها را نقد میکند. معلم در مدت نُه ماه اقامت در ده آنچه دیده و شنیده و آزموده به صورت یادداشتهای روزانه ثبت کردهاست.در عین حال به وضعیت عقب مانده فرهنگ وسبک زندگی مردم هم نیشخند میزند و اگرچه اهالی روستا یک بیوه را به او می دهند و به عقدش درمیآورند اما معلم دل به این فضا نمیدهد و در پایان داستان زن را طلا�� میدهد و دنبال زندگی خودش میرود.و یادداشتهای او هنگامی که وی به روستای دیگری منتقل می شود پایان مییابد. نویسنده در نفرین زمین، زندگی روستایی و شهری را دائماً مقایسه میکند و فرق اصلی شهر و دِه را به رابطهی ما با زمین میداند. چنانچه در بخشی از کتاب می خوانیم : (شهری، زمین را در یک کف دست خاک گلدانش محصور میکند، یا در عرصۀ باغچهاش که از دو تخته قالیچه پهن تر نیست. یعنی که زمین برای او تفنن است. اما دهاتی زمین را می کارد؛ یعنی زنده نگه میدارد و از عقیم ماندنش جلو میگیرد. بهش کود میدهد؛ باهاش ور می رود؛ بوی خاکش را میشناسد و جنسش را و طاقتش را و لیاقتش را و ازش محصول بر میدارد. این است که زمین برایش شخصیت دارد) . کتاب نفرین زمین بیش از این که یک اثر هنری باشد، سندی اجتماعی محسوب میشود. آل احمد در این اثر ارزشمند کوشیده است تا تحلیلی اجتماعی از عصر خود ارائه و نسبت به وقوع تجدد که از دیدگاه او آفتهایی ویرانگر همراه دارد، هشدار دهد. بدین جهت این کتاب پختهترین اثر داستانی و گلچین افکار اجتماعی او و متضمن یک تئوری اجتماعی است.
«نفرین زمین» یکی از خواندنیترین و شاید مهمترین آثار جلال آل احمد است که در قالب رمان به تأثیر تکنولوژی بر جوامع و نزاع سنت و مدرنیته میپردازد. در این رمان معلمی برای تدریس به روستایی دور افتاده فرستاده شده است؛ او ماجرای تحولات و رویدادهای آبادی و هر آنچه در مدت نه ماه اقامت خود در دِه دیده، شنیده و آزموده را به صورت یادداشتهای روزانه ثبت میکند. آقا معلم در یادداشتهای روزانه خود ما را از نزدیک در جریان تأثیر ورود تکنولوژیهایی همچون تراکتور و آسیاب برقی بر سبک زندگی مردم روستا به عنوان جامعهای سنتی میگذارد. بنا بر اعتقاد برخی کتاب نفرین زمین بیش از این که یک اثر هنری باشد، سندی اجتماعی محسوب میشود. آل احمد در این اثر ارزشمند که در سال 1346 نوشته شده، کوشیده است تا تحلیلی اجتماعی از عصر خود ارائه و نسبت به وقوع تجدد که از دیدگاه او آفتهایی ویرانگر همراه خواهد داشت، هشدار دهد. در این کتاب آل احمد نشان میدهد که چگونه ورود تراکتور در جامعهای موجب تغییر باورها و وجه معرفتی و نگاه افراد به مسئله کار میشود و چگونه تراکتور که نمادی از تکنولوژی است میتواند به تغییرات اجتماعی بزرگ بینجامد. هر چند که او در این کتاب نگاهی چپ به تکنولوژی دارد و آن را ابزاری در دست طبقه مرفه برای استعمار طبقه مستضعف و بهرهوری اقتصادی تحلیل میکند و پشت صحنه ورود تکنولوژی به یک جامعه را افزایش بهرهوری و سودآوری طبقه بالا تحلیل میکند، اما همچنان کتاب او از حیث فهم چگونگی تأثیر تکنولوژی بر جوامع مهم و دارای اهمیت است. بر اساس این کتاب تحلیلهایی صورت پذیرفته و مقالاتی دانشگاهی منتشر شده است اما همچنان به نظر میرسد کتاب دارای وجه پژوهشی بسیاری است که مغفول مانده و امید است بدان توجه بیشتری شود. «نفرین زمین» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/23419
کتاب صوتیشو با خوانش آقای کامیار محبی شنیدم که خیلی عالی بود. به نظرم این کتاب مکمل کتاب غربزدگی جلاله. در این کتاب هم جلال ماشین زدگی و تاثیر ماشین بر زندگی عوام و تغییر سبک زندگی مردم رو به خوبی نقد میکنه. داستان رو هم به کسیله یک معلم که برای تدریس به یک روستا رفته نقل میکنه. معلمی که طبق اشارات متعدد از فرهنگ روستایی خیلی تاثیر میپذیره اما خودش تاثیری که میخواد رو ممیتونه بذاره و این در آخر داستان معلوم میشه. این کتاب رو هم مثل اکثر کارهای جلال دوست داشتم
نمیدونم چی بگم. برای من نه خیلی پر کشش بود نه خیلی پرمفهوم... نکات جالبی درباره زندگی مردم قبل انقلاب داشت. من صوتی گوش دادم. و سانسور نشده بود. بعضی از نسخه های صوتی و متنی سانسور شدن. «نفرین زمین» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/audiobook/97032