نمیدانم چرا مفقود شدن به یکی از خصلتهای خانوادگی ما تبدیل شده. بی آنکه خودمان بدانیم گم و گور میشویم. مثل خال هاشمی بر پشت لب یا پوست سر که ارثی است، بی شک مفقودی یک ژن فعال در خانوادهی ماست.
مجید قیصری در گور سفید داستان دو برادر را روایت میکند: یکی خشکهمقدس و رهبر گروهی افراطی که میخواهند به هر وسیلهای فساد را از روی زمین محو کنند؛ دیگری برادری که دل به کسی باخته است و سودایی دیگر در سر دارد.
مجید قیصری نویسندهای که با داستانهای جنگیاش شناخته شده است. وی در سال ۱۳۴۵ در تهران متولد شد اما اصالتاً اصفهانی است و در رشته روانشناسی تحصیل کرده است. قیصری در اوایل دهه ۷۰ به طور جدی به نوشتن داستان کوتاه پرداخت. مجموعه داستان «صلح»، رمان «جنگی بود، جنگی نبود»، مجموعه داستان «طعم باروت» و مجموعه داستان «نفر سوم از سمت چپ» محصول تلاشهای او در زمینه داستاننویسی در دهه گذشته است. در سال ۱۳۸۰ رمان «ضیافت به صرف گلوله» و در سال ۸۴ مجموعه داستان «سه دختر گلفروش» از وی به چاپ رسیده و رمان «باغ تلو» و مجموعه داستان «گوساله سرگردان» نیز از جمله کتابهای وی است. داستانهای کوتاه قیصری در حقیقت کولهبار زخمها، یادها و شهود هنرمندی است که سالهای نوجوانی خود را پشت خاکریزها و زیر آتشباران روزهای جنگ گذرانده است. وی سعی کرده است تا از خاطرات جنگ تنها به روایتی ساده بسنده نکند بلکه خواسته است داستانهای ماندگاری بسازد که به روایت عواطف انسانی و موقعیتهای مختلف در پسزمینهای به نام جنگ بپردازد. همچنین کتاب «سه دختر گل فروش» برنده جایزه قلم زرین سال ۸۵ شد.
در سومین خوانشی که از این رمان داشتم باز هم کشفهای تازهای را شاهد بودم و این یعنی این کتاب ظرفیت زیادی دارد و اثر مهمی است. نویسنده به جای اینکه نبیند، چشمهای خودش و ما را باز کرده تا علی رغم برخی تاریکی ها و سیاهی ها تماشا کنیم!
***
یک رمان روان، جذاب و پرکشش مجید قیصری در آخرین اثری که به تازگی منتشر کرده با زبانی متفاوت خواننده خود را غافلگیر میکند حیرتانگیز و باورنکردنی روایتی از سالهای ابتدایی دهه هفتاد با چاشنی عشق و مذهب و سیاست شخصیتهایی که مابهازای بیرونی دارند و روایتی از افراط و تفریط را نشان میدهد
****
در دومین مرتبهای که این کتاب را خواندم هم نظرم عوض نشد و همچنان معتقدم یک کتاب جذاب و پرکشش است با این وصف که در مرتبه دوم رمز و رازهای بیتشری برایم خودنمایی کرد!
این کتاب فوق تصور عالی است، داستان هیجان داره، اکشن هست، جا داره از روش یه فیلم ساخته بشه،کاشکی این کتاب فصل دوم هم داشت که بدونیم سرنوشت اون گروه چی می شه؟
یکی از بدترین و بیهویتترین کتابهایی که در سالهای اخیر خواندهام؛ نه شخصیت درست و درمانی دارد و نه روایت منطقی و روانی. فقط نویسنده قصد داشته یه فحش سیاسی بده که به بدترین شکل و بیمنطقترین حالت ممکن داده
حقیقتا ماجرایی وجود نداره که بخوام تعریف کنم؛ معلوم نیست چرا یه آدم اهل نماز و جبهه و اینا، یهو تبدیل میشه به یک قاتل زنجیرهای که بیمنطق آدم میکشه و نهایتا هم خیلی مسخره کشته میشه
حتی اگر فحشهای سیاسی بیدلیلش رو هم درنظر نگیریم، واقعا کتاب ضعیف و اعصاب خردکنی هست
جذاب و خواندنی! من سر و شکل روایت های آقای قیصری را دوست دارم. انگار راوی همین حالا از لای کتاب بلند شده، دشت گذاشته زیر چانه اش و تعدیف می کند. این تویی که باید حوصله کنی و گوش کنی تا همه چیز دستت بیاید. کتاب داستان دو برادر را رو به روی هم روایت می کند. یکی بزرگِ یک گروه تندرو و آن یکی مردم شناس و روشنتر. شخصیت ها برای من لمس شدنی نبودند. نه افراطی بودن صالح را می شد توی کارهایش دید( فقط حرفش بود) نه روشن بودن آن یکی را. اما تصویرها جاندار و فراموش نشدنی! وای از صحنهی دریاچه نمک...
یک داستان ایرانی جذاب به دور از ایرانی بازیای معمول در داستان ها. روایتی از دهه هفتاد و افراطی گری ها و سیاست و قانون سازی و عشق. داستان جذاب دو برادر متفاوت!
مجید قیصری جزو نویسندههاییست که آدم اصطلاحا گیرش میافتد. نه آنقدر خوب است که بگویی طرفدارش هستی نه آنقدر بد که دیگر کتابهایش را نخوانی. زبان نوشتنش را همیشه دوست داشتهام، ایدههایش را هم، ولی پرداخت ایدههایش همیشه توی ذوقم زده. آدم را امیدوار میکند ولی نهایتا ما را به جایی که منتظرش ماندهایم نمیرساند. مثل یک رانندهی تاکسی که بهترین رانندهی دنیاست ولی همیشه یا وسط راه رهایت میکند یا به مقصد اشتباهی میرود. گور سفید کتابیست که به نقطهی تاریکی از تاریخ معاصر اشاره میکند. گروهکهای مذهبی افراطی خودمختار که در دههی شصت مثل قارچ از هر کوچه و خیابانی سردرآورده بودند و تکهپارههای قهر و غضبی انقلاب اسلامی به شمار میآمدند. مثالهای آشنایش میشوند گروهک فرقان و مجاهدین خلق. البته گور سفید گروهکی بسیار کوچک و ساده را روایت میکند اما منظور را میرساند کاملا. گفتم که من آن ترس را حس کردم که وقتی دین دستمایهی بیقانونی و سوءاستفاده انسانهای سگمذهبی دیوانه قرار بگیرد، چه فاجعهای میتواند ایجاد شود. آدمهایی که به خودشان این حق را میدهند که روی جان انسانها قضاوت کنند. در واقع قیصری یک مهارت دیگر هم دارد؛ بلد است چطور با موضوعات حساس ور برود که نتوانند گیر بنیاسرائیلی به کارش بگیرند و از آن طرف حرفش را هم بزند. من این جنبهی کارش را دوست داشتم همیشه. توی کتاب “باغ تلو” هم که بررسیاش را در گودریدز نوشتهام، این ویژگی دیده میشود. نکتهی مثبت دیگر هم وارد کردن بار عاطفی به داستان بود که انصافا خوب هم ساخته شده ولی غیرمنطقی و پرایراد بود. یعنی در یک داستان دیگر این عاشقانهی وسط رمان را میپذیرفتم ولی اینجا نباید به این شکل مطرح میشد چون منطق داستانیام را اذیت میکرد. اگر کتاب را خواندید بیایید در موردش صحبت کنیم. رمان باید طولانیتر میبود. خیلی زود و باعجله تمام شد. قیصری حوصلهاش نکشیده که قضیه را کش بدهد. در صورتی که باید میداد؛ موضوع عالی فراهم، شخصیتها پرداختهشده و فراهم، محیط فراهم، پس چرا داستان اینقدر ضعیف و ساده و قابل پیشبینی؟! من قبل از اینکه کتاب به نیمه برسد تا ته داستان را رفتم و این یعنی ضعف. اصلا بعد تاریخی این موضوع جا داشت خیلی بیشتر در موردش صحبت شود. حیف شد. مردم هنوز به اندازهی کافی نمیشناسند این قماش آدمها را که شاید همچنان اطراف ما در لانهی خودشان چنبره زده باشند. نه لزوما مذهبی بلکه هر چیزی که به افراط نزدیک شود. در پایان کتاب یک الهام که چه عرض کنم، یک کپی ناشیانه و پر از اشکالات منطقی و غیرمنطقی از رمان درخشان “سمفونی مردگان” انجام شده که چندان جالب نبود. مقایسهی این دو خندهدار است ولی اگر خواستید تفاوت یک نویسندهی معمولی و یک استاد نویسندگی را حس کنید شاید بد نباشد. در نهایت اگر این کتاب را بخوانید که ضرر نکردهاید، نخوانید هم چیزی از دست ندادهاید گرچه در کل پیشنهادش میکنم. کوتاه است و چند ساعته هم تمام میشود.
داستان را یکسره خواندم. اگرچه درآغاز روایتی مبهم و درونی دارد اما هر چه جلوتر میرود سرراستتر، جذابتر و پرکششتر میشود. دست روی موضوعی گذاشته که هم تا حدی به خطوط قرمز اجتماعی و هم تا حدی به خطوط قرمز سیاسی تنه میزند، هم جذابیتهای عاشقانه و هم جذابیتهای هیجانی پلیسی دارد. خوشخوان است و آدمهای جالبی را در داستان آفریده است. قطعا در پی خواندن آثار دیگر آقای قیصری خواهم بود
بسم الله ۱۴۰۱/۰۱/۲۱ (نمیدانم، شاید حاوی بیمزهکردن و اسپویل باشد اگر خیلی حساسید، نخوانید.) یکیدو سال پیش رفیقِ حقوقخوندهمون پروندهی حقوقیِ معروفی رو تعریف کرد که طیش چند تا از جوونای فعال توی بسیجِ کرمان، با نقلقول یکی از رفیقاشون از سخنرانی یکی از بزرگان، اقدام به قتل پنج نفر از مردم میکنند. گویا با این استدلال و پیشزمینهی ذهنی از اون نقلقول، که وقتی حکومت کاری برای اصلاح انجام نمیده باید به صورت خودجوش خودمون زمین رو از وجود گناهکارا و مفسدین پاک کنیم. حالا کاری به جزئیات این پروندهی معروف که به اسم قتلهای محفلی شناخته میشه نداریم، برسیم به گور سفید اثر مجید قیصری. همون اوایل، کتاب تصویرِ محوِ این جریانی که یکیدو سال پیش شنیده بودم رو تو ذهن من زنده کرد و ایدهی اصلی کتاب دستم اومد. یه سری جوون که پیش خودشون، تو حلقهی چند نفرهشون اجتهاد میکنن، حکم میدن و مخفیانه اجرا میکنن. از طرفی هم فکر میکنن مُصلح و صالحند و دارن حکم خدا رو اجرا میکنن. این ایدهی اصلی کتابه که خودتون هم صدی به نود تو چهل پنجاه صفحه اول متوجهش میشین و دیگه میدوئین دنبالِ نقاط خالی و تاریک داستان که پُر و روشن بشه. گور سفید ایدهی جالبی داره که نمیدونم نویسنده از همون جریان کرمان وام گرفته یا نه ولی هر چی بود حداقل دوپلهای از سه کاهن، کتاب قبلیای که از مجید قیصری خوندم، بهتر بود. سه و نیم از پنج. چه طراحی جلد خوب و با مسمّایی، باریکلا واقعا.
«گور سفید» یکفرصت سوخته است. فرصتی که میتوانست به یکی از مهمترین مفاهیم کل دورۀ معاصر ما بپردازد؛ قانون. مفهومی که لاأقل از مشروطه به این طرف، همۀ هستی ما را درگیر خودش کرده است. گور سفید، فرصتی استثنایی بود برای این که نویسنده به «قانون» بپردازد و برگ برندهای را در آخرین رمانش برای ادبیات رو کند، اما متأسفانه قیصری این کار را نکرده و تنها به لحظۀ اعمال آن فکر کرده و درگیر ظاهری شده که هیچلایهای برای پیشبرد قصه و جهان داستانی ندارد. آن صحنۀ بینظیر دریاچۀ نمک، حیف شده؛ چون هیچرابطۀ علی و معلولی درستی در رمان ننشسته است. اگر نویسنده میتوانست در طول رمان به خود «قانون» خیره شود، صحنۀ «گور سفید» میتوانست به یکی از ماندگارترین نقطههای گرهگشایی در رمان فارسی تبدیل شود. یکی از مقاطع حساس در مواجهۀ ایرانیان با قانون، مشروطه بود. هرچند مشروطه با شعار عدالت شروع شد، ولی خیلیزود به بحث از قانون کشید و فرآیند پیچیدۀ نوشتن قانون اساسی در ایران آغاز گشت، اما کار با نوشتن آن تمام نشد؛ چراکه قاجاریه دولتی نبود که بیش از آن ظرفیت نزدیکشدن به شکل جدید از قانون را داشته باشد. هرجومرج، ایران را فراگرفت تا جنگ جهانی اول و بعد هم کودتای اسفند 99. آنجا نقطهای بود که ایران، کامل با چنین مفهومی درگیر شد و صورت نوینی از خود ارائه داد. هرچند نقش انگلستان در این فرآیند، بسیار اساسی و اثرگذار بود. مهمترین مفهوم تثبیتشده در دورۀ رضاخان، قانون به معنای حقوقی و سیاسی آن با پشتوانۀ نظامی بود. قانون، شاکلۀ دولتـملت مدرن و مفهوم میانجی رتقوفتق تمام امور دنیای جدید است. قانون، معیار و فصلالخطاب حوزههای اقتصادی، اجتماعی، قضایی، فرهنگی و سیاسی دنیای مدرن است و بدون آن امکان استقرار دولت مدرن وجود ندارد. علیرغم احساسات مردد ایرانیان نسبت به سکولاریسم مستبدانۀ رضاشاه، او موفق شد با تأمین بیشترین تعلقات تجدد، صورتبندی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور را دگرگون سازد. با شکلگیری دولت مدرن، شعارهای عصر مشروطه، نمودی عینی یافت و پیامدها، نتایج و الزامات حاصل از آن فراتر از اقلیتی روشنفکر در جامعه، خود را نشان داد. خرد ایرانی با پذیرش قانون، وارد دورۀ حکومت و جامعۀ اعتباری شد و قرارداد اجتماعی را بهعنوان زیربنای تأسیس تمدن و حرکت بهسوی آینده قبول کرد. با همۀ آبوتابی که در تغییر مسیر روشنفکری ایران پدید آمد، تلقی خواص و عوام از قانون و دولت، همان شکل بنیادین ابتدای پهلوی را حفظ کرد. این تلقی از دهۀ سی تا امروز مورد پذیرش همه (مگر انگشتشماری از نخبگان) قرار گرفته و مبنای عمل ما ایرانیان را (همچون تمام مردم دنیا) تشکیل داده است. تا اینجا هنوز حرفی از مهمترین گام مردم ایران زده نشده است. انقلاب اسلامی در حلوفصل دشواریهای قانون در دنیای جدید، بسی مهمتر از مشروطه و حکومت پهلوی است. انقلاب اسلامی گره کور رابطۀ سنت ایرانی را با قانون جدید گشود و افقی برای حرکت ما در دهههای پایانی قرن بیستم باز کرد. درست در زمانی که جنگ سرد روبهپایان بود و زمینههای شکلگیری نظام تکقطبی در دنیا آماده میشد، قرائتی کاملاً نو از قانون به مردم دنیا بهویژه شرقیان ارائه شد تا راهی پیش پای ملتهایی بگذارد که در چرخۀ اقتصادی سرمایهداری جهانی، هنوز هویت خویش را کاملاً از دست ندادهاند. از این روست که از آغازین روزهای پیروزی انقلاب در سال 57 تا امروز، همواره قانون یکی از چالشهای اصلی حکومت و جامعۀ ایران بوده است. از جمله چالشی که در دهۀ هفتاد پیش آمد و در نقاطی خود را بهصورت تقابل واقعگرایی دولت با آرمانگرایی نیروهای پشتیبان گفتمان انقلاب، نشان داد. پس پرداختن به این گروه آرمانخواه که ایدۀ اصلی قانون دینی را پیگیری میکردند و نمیخواستند به مناسبات دولت جدید تن بدهند، فرصتی بینظیر برای پرداختن به یکی از مهمترین چالشهای ایران معاصر است. فرصتی که فرم رمان، چه در نزدیکشدن به شخصیتها و چه از منظر روایتی قاطع یا نسبی، میتوانست نصیب رمان «گور سفید بکند. اصولاً شخصیت تخت صالح و برادرش چنان تنک است که اجازۀ واکاوی هیچمفهومی را نمیدهد، چه رسد به مفهوم عمیق و ذوابعاد قانون. تکلیف همهچیز از صفحههای اولیه معلوم است و نویسنده هیچتلاشی برای کوچکترین آشناییزدایی انجام نمیدهد. حتی شاید با کمی سختگیری بشود گفت که اصلاً ما با شخصیت مواجه نیستیم و فقط چندتیپ در داستان حضور دارند. بههمیندلیل چارهای برای نویسنده نمیماند جز این که ماجرا را در نحوۀ عملیکردن مجازات، پیگیری کند و اصلاً بر خود «قانون» متمرکز نشود. خیرهشدن به چنین مفهوم ژرفی، نیاز به عمقی دارد که شخصیتهایی پیچیده میتوانند چنین زمینهای را بهوجود بیاورند، اما نه صالح چنین ظرفیتی دارد و نه برادرش. رمان، تنها صحنۀ دو روساخت است که باهم نمیسازند و کشمکش در لایۀ درونی شخصیتها منتقل نمیشود. میتوان گفت که این دو برادر هیچ «عمل»ی انجام نمیدهند و تنها براساس یکبرنامهریزی کلی، رفتارهایی کلیشهای را انجام میدهند. کلیشه اجازه نداده که شخصیتها از پوستۀ تیپها بیرون بیایند و کنشی انجام دهند. در کنار این تختی شخصیتها، روایت هم کاملاً ساده و بهدور از روزنههایی برای فهم ابعاد مختلف چنین موضوع مهمی است. روایت، فرم خاصی ندارد که بتواند چیزی را در برابر نگاه ما برجسته کند و زاویهای مخفی را به ما بنمایاند. اگر روایت میتوانست سر و شکلی بیابد، امید بود تا شخصیت راوی هم بعدی پیدا کند و اعمالش لایهمند بشود، اما اینطور نشده و کار همینطور مستقیم پیش رفته، بدون این که بهانهای برای تأویل به دست مخاطب جدی بدهد. و اما اسطورۀ هابیل و قابیل. اگر کسی خیال کند که اسطورۀ هابیل و قابل همان موضوع برادرکشی است، قصۀ اصلی این اسطوره را درک نکرده است. ماجرای اصلی این قتل، تقابل خیر و شر است که یکی از فروعات اصلی آن، بحث قانون است. برای این که کسی خوب بفهمد که چطور موضعگیری در برابر موضوع «خیر و شر»، همۀ شاکلۀ اسطورۀ هابیل و قابیل را میسازد، رمان «دمیان» را بخواند. کسی مثل هرمان هسه میتواند ادعا کند که توانسته یکبار ساختار اسطورۀ هابیل و قابیل را فرو بریزاند و بار دیگر در ساختاری مدرن، آن را بنا کند. هسه، هابیل و قابیل را در «دمیان» دوباره میسازد؛ چون اساس رمان بر موضعگیری نسبت به خیر و شر قرار گرفته است. اتفاقاً آنجا هم به مسألۀ قانون پرداخته میشود؛ چرا که اصلاً اسطورۀ هابیل و قابیل دربارۀ داوری است. اگر نویسندۀ «گور سفید» به خود قانون خیره میشد، میتوانست اسطورۀ هابیل و قابیل را دوباره در قالب شخصیت صالح و برادرش بسازد، اما اتفاقی که حالا در رمان افتاده تنها به روساختی از بازسازی اسطوره اکتفا شده و اصل ماجرا، یعنی یکتلقی از خود «قانون» در مضمون داستان به کمک فرم، احضار نشده است.
چقدر این کتاب بد بود. هر چقدر بگم واقعا حق مطلب را ادا نمی کند واقعا مشخص نیست چه بلایی سر قیصری اومده کتاب نه فرم درستی داشت نه محتوای قابل تاملی عجیب و اعصاب خورد کن بود حیف وقتی که برای خوندن این کتاب صرف شد
گور سفید زندگی دو برادر در اوایل دهه هفتاد را روایت میکند. برادر بزرگتر از جنگ برگشته و تحمل فساد درون شهر را ندارد و خودش #جوکر وار گروهی افراطی را برای #پاکسازی و اصلاح مردم راه میاندازد. اما برادر دوم شخصیتی عاشقپیشه و کاملاً متفاوت نسبت به برادر اول دارد. رمان یک تعریف از صحنه مواجهه دو برادر در دریاچه نمک دارد که فوقالعاده تأثیرگذار و قوی توصیف شدهاست و خواننده را میخکوب میکند. ارجاعات و کنایههای سیاسی #مجید_قیصری به حوادث دهه هفتاد مانند ترور سعید حجاریان، جنگ #بوسنی، فضای بسته سیاسی و اجتماعی در آن دوران، نشان میدهد نویسنده تلاش دارد ما بهازای بیرونی برای شخصیتهای کتابش به نویسنده معرفی کند. اما با همه اینها این کتاب را نمیتوان در دسته کتابهای سیاسی قرارداد زیرا نویسنده عمیقاً وارد شخصیت هیچکدام از شخصیتهای کتاب نمیشود.
«قانون یعنی امید، به شرطی که بهش باور داشته باشی؛ مثل دعا گاهی اجابت میشود گاهی نمیشود.ولی باز هم به آن متوسل میشوی.»
چقدر خوبه کسانی هستند که بلدند به جای بیانیهنویسی و پشتهم ردیفکردن شعار، درست و درمون انتقاد کنند؛ حتا تیز و برنده و نیشدار. از آن کتابهایی است که بعداً سراغش خواهم آمد. ماجرای دو برادر در اوایل دهه هفتاد و سازندگی. یک روایت سر و شکلدارِ تلخ. و شور... به شوری صحنهٔ گور سفیدِ دریاچه نمک! کاش پشتمیزنشینها اهل رمان خوندن بودن. کاش!
روایت اول شخص این کتاب به شدت جذاب و در خدمت فرم روایی کتاب است. این کتاب بدون ادعا و شعار و جملات پرطمطراق بسیاری از رفتارها و خصلتهای جامعه را نقد میکند. گور سفید از بخشهای کوچکی تشکیل شده است و در هر بخش با تعلیقی قوی شما را وارد بخش بعدی کتاب میکند.