894 books
—
708 voters
Goodreads helps you keep track of books you want to read.
Start by marking “هوای تازه” as Want to Read:
هوای تازه
by
Get A Copy
Paperback, 344 pages
Published
1996
by مؤسّسۀ انتشاراتِ نگاه
(first published 1956)
Friend Reviews
To see what your friends thought of this book,
please sign up.
Reader Q&A
To ask other readers questions about
هوای تازه,
please sign up.
Be the first to ask a question about هوای تازه
Community Reviews
Showing 1-30

Start your review of هوای تازه

هوای تازه = Havaye Taze = Fresh Air: a Collection of Poems, Ahmad Shamlu
Fresh Air published in 1957.
Ahmad Shamlou (December 12, 1925 – July 23, 2000) was an Iranian poet, writer, and journalist. Shamlou was arguably the most influential poet of modern Iran. Shamlou was one of the pioneers of modern Persian poetry and has had the greatest influence, after Nima, on Iranian poets of his era. Shamlou's poetry is complex, yet his imagery, which contributes significantly to the intensity of his poems ...more
Fresh Air published in 1957.
Ahmad Shamlou (December 12, 1925 – July 23, 2000) was an Iranian poet, writer, and journalist. Shamlou was arguably the most influential poet of modern Iran. Shamlou was one of the pioneers of modern Persian poetry and has had the greatest influence, after Nima, on Iranian poets of his era. Shamlou's poetry is complex, yet his imagery, which contributes significantly to the intensity of his poems ...more

سالِ بد
سالِ باد
سالِ اشک
سالِ شک.
سالِ روزهای دراز و استقامتهای کم
،سالی که غرور گدایی کرد
سالِ پست
سالِ درد
سالِ عزا
سالِ اشکِ پوری
سالِ خونِ مرتضا
...سالِ کبیسه
...
دوشنبه، نوزده اسفند نود و هشت
دخترکی با مادرش کفش عید خریده اند،جعبه های بزرگ و پلاستیک کوچک
ما، تک و توک، رهگذرانِ خیابان خلوت
با بهت نگاهشان می کنیم
جشن؟، روز نو؟
،شوری نیست، نوروزی نیست
درد فراگیر است امسال
گرد مرگ پاشیده اند همه جا، نمی بینیم، ولی هست
.همه جاگیر
مادر خودش را حایل کفشها می کند
چشم می دزدم از زن
از زندگی
.از دخترک زیبا
،از زمین
.از ناه ...more
سالِ باد
سالِ اشک
سالِ شک.
سالِ روزهای دراز و استقامتهای کم
،سالی که غرور گدایی کرد
سالِ پست
سالِ درد
سالِ عزا
سالِ اشکِ پوری
سالِ خونِ مرتضا
...سالِ کبیسه
...
دوشنبه، نوزده اسفند نود و هشت
دخترکی با مادرش کفش عید خریده اند،جعبه های بزرگ و پلاستیک کوچک
ما، تک و توک، رهگذرانِ خیابان خلوت
با بهت نگاهشان می کنیم
جشن؟، روز نو؟
،شوری نیست، نوروزی نیست
درد فراگیر است امسال
گرد مرگ پاشیده اند همه جا، نمی بینیم، ولی هست
.همه جاگیر
مادر خودش را حایل کفشها می کند
چشم می دزدم از زن
از زندگی
.از دخترک زیبا
،از زمین
.از ناه ...more

دیگر جا نیست
قلبت پُراز اندوه است
خدایانِ همه آسمانهایت
بر خاک افتادهاند
چون کودکی
بیپناه و تنها ماندهای
از وحشت میخندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد.
این است انسانی که از خود ساختهای
از انسانی که من دوست میداشتم
که من دوست میدارم.
دوشادوشِ زندگی
در همه نبردها جنگیده بودی
نفرینِ خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان و سرد
مرا در برابرِ تنهایی
به زانو در میآوری.
قلبت پُراز اندوه است
خدایانِ همه آسمانهایت
بر خاک افتادهاند
چون کودکی
بیپناه و تنها ماندهای
از وحشت میخندی
و غروری کودن از گریستن پرهیزت میدهد.
این است انسانی که از خود ساختهای
از انسانی که من دوست میداشتم
که من دوست میدارم.
دوشادوشِ زندگی
در همه نبردها جنگیده بودی
نفرینِ خدایان در تو کارگر نبود
و اکنون ناتوان و سرد
مرا در برابرِ تنهایی
به زانو در میآوری.

این کتاب رو تابستان ۹۸ و توی فرجهی امتحان بخش اطفال خوندم، خواستم اینجا بنویسم که یادم بمونه شاملو تونست در اون شرایط بد استرس و تنهایی، هرشب چند دقیقه بهم این حس رو بده که؛ "چون مرهمی، صدای تو، با درد من یکیست."
...more

روزي ما دوباره كبوتر هايمان را پيدا خواهيم كرد
و مهرباني دست زيبايي را خواهد گرفت.
روزي كه كمترين سرود
بوسه است
و هر انسان
براي هر انسان
برادري ست.
روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند
قفل افسانه ايست
و قلب
براي زندگي بس است.
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرين حرف، دنبال سخن نگردي
روزي كه آهنگ هر حرف زندگي ست
تا من به خاطر اخرين شعر ،رنج جستوجوي قافيه نبرم
روزي كه هر لب ترانه ايست
تا كمترين سرود، بوسه باشد
روزي كه تو بيايي، براي هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود
روزي كه ما دوباره ...more
و مهرباني دست زيبايي را خواهد گرفت.
روزي كه كمترين سرود
بوسه است
و هر انسان
براي هر انسان
برادري ست.
روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند
قفل افسانه ايست
و قلب
براي زندگي بس است.
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرين حرف، دنبال سخن نگردي
روزي كه آهنگ هر حرف زندگي ست
تا من به خاطر اخرين شعر ،رنج جستوجوي قافيه نبرم
روزي كه هر لب ترانه ايست
تا كمترين سرود، بوسه باشد
روزي كه تو بيايي، براي هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود
روزي كه ما دوباره ...more

روزي ما دوباره كبوترهايمان را پيدا خواهيم كرد
و مهرباني دست زيبائي را خواهد گرفت.
روزي كه كمترين سرود
بوسه است
و هر انسان
براي هر انسان
برادري ست.
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي.
روزي كه آهنگ هر حرف، زندگي ست
تا من به خاطر آخرين شعر رنج جست و جوي قافيه
نبرم
روزي كه هر لب ترانه ئيست
تا كمترين سرود، بوسه باشد.
روزي كه تو بيائي، براي هميشه بيائي
و مهرباني با زيبائي يكسان شود.
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايمان دانه بريزيم . . .
روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند
قفل ...more
و مهرباني دست زيبائي را خواهد گرفت.
روزي كه كمترين سرود
بوسه است
و هر انسان
براي هر انسان
برادري ست.
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي.
روزي كه آهنگ هر حرف، زندگي ست
تا من به خاطر آخرين شعر رنج جست و جوي قافيه
نبرم
روزي كه هر لب ترانه ئيست
تا كمترين سرود، بوسه باشد.
روزي كه تو بيائي، براي هميشه بيائي
و مهرباني با زيبائي يكسان شود.
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايمان دانه بريزيم . . .
روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند
قفل ...more

خُرد و خراب و خسته جوانیِ خود را پُشتِ سر نهادهام
با عصای پیران و
وحشت از فردا و
نفرت از شما
□
اکنون من در نیمشبانِ عمرِ خویشم
آنجا که ستارهیی نگاهِ مشتاقِ مرا انتظار میکشد…
در نیمشبانِ عمرِ خویشام، سخنی بگو با من
ــ زودآشنایِ دیر یافته! ــ
تا آن ستاره اگر تویی،
سپیدهدمان را من
به دوری و دیری
نفرین کنم.
□
با تو
آفتاب
در واپسین لحظاتِ روزِ یگانه
به ابدیت
لبخند میزند.
با تو یک علف و
همه جنگلها
با تو یک گام و
راهی به ابدیت.
ای آفریدهی دستانِ واپسین!
با تو یک سکوت و
هزاران فریاد.
دستانِ من از نگاهِ تو سرشار ...more
با عصای پیران و
وحشت از فردا و
نفرت از شما
□
اکنون من در نیمشبانِ عمرِ خویشم
آنجا که ستارهیی نگاهِ مشتاقِ مرا انتظار میکشد…
در نیمشبانِ عمرِ خویشام، سخنی بگو با من
ــ زودآشنایِ دیر یافته! ــ
تا آن ستاره اگر تویی،
سپیدهدمان را من
به دوری و دیری
نفرین کنم.
□
با تو
آفتاب
در واپسین لحظاتِ روزِ یگانه
به ابدیت
لبخند میزند.
با تو یک علف و
همه جنگلها
با تو یک گام و
راهی به ابدیت.
ای آفریدهی دستانِ واپسین!
با تو یک سکوت و
هزاران فریاد.
دستانِ من از نگاهِ تو سرشار ...more

" انسان... این سلطانِ بزرگترین عشق و عظیمترین انزوا! "
از رنج تا لذت و از جهنم تا دختران دستناخورده و از عشق تا نفرت،
همگی مضامینِ این دفتر تکرارنشدنی
" گوش کنید ای شمایان که درمنظر نشستهاید
به تماشای قربانی بیگانهیی که منم_
با شما مرا هرگز پیوندی نبوده است. " ...more
از رنج تا لذت و از جهنم تا دختران دستناخورده و از عشق تا نفرت،
همگی مضامینِ این دفتر تکرارنشدنی
" گوش کنید ای شمایان که درمنظر نشستهاید
به تماشای قربانی بیگانهیی که منم_
با شما مرا هرگز پیوندی نبوده است. " ...more

این کتاب در شعر ایران همونقدر اهمیت داره که تولدی دیگر فرخزاد . یک انقلاب اساسی در همه ابعاد . به نظرم اوج شاملو رو باید در همین اثر دید .
اون این اوج رو تا حدی در آثار بعدیش هم حفظ می کنه تا می رسه به اشعاری که بعد از انقلاب داره که کمی از اون قه پایین میاد و دلیلش رو هم میشه در انقلاب و سایر شکست ها و کهولت سن او دید.
اون این اوج رو تا حدی در آثار بعدیش هم حفظ می کنه تا می رسه به اشعاری که بعد از انقلاب داره که کمی از اون قه پایین میاد و دلیلش رو هم میشه در انقلاب و سایر شکست ها و کهولت سن او دید.

همه ي شعرها زيبا بودن اما با "از زخم قلب آبائي" به صورت خيلي عجيب و خاصي ارتباط برقرار كردم.
اين شعر همه چيز داشت!
قهرمان، دلاوري، نبرد،انتقام، آرزو، دفن شدن آرزو ها، ترس، شجاعت، اندوه ، عشق، خيال و ...
يه دنيا و داستان زندگي يه جمعيت رو تو اين شعر ديدم.
آبائي: قهرمان شهيدي در قصه هاي تركمني.
.
.
دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران اميد تنگ
در دشت بي كران،
و آرزوهاي بيكران
در خلق هاي تنگ!
دختران خيالِِ آلاچيق نو
در آلاچيق هائي كه صد سال!-
از زره جامه تان اگر بشكوفيد
ياد ديوانه
يال بلند اسب تمنا را
آشفته خواهد كرد. ...more
اين شعر همه چيز داشت!
قهرمان، دلاوري، نبرد،انتقام، آرزو، دفن شدن آرزو ها، ترس، شجاعت، اندوه ، عشق، خيال و ...
يه دنيا و داستان زندگي يه جمعيت رو تو اين شعر ديدم.
آبائي: قهرمان شهيدي در قصه هاي تركمني.
.
.
دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران اميد تنگ
در دشت بي كران،
و آرزوهاي بيكران
در خلق هاي تنگ!
دختران خيالِِ آلاچيق نو
در آلاچيق هائي كه صد سال!-
از زره جامه تان اگر بشكوفيد
ياد ديوانه
يال بلند اسب تمنا را
آشفته خواهد كرد. ...more

به خاطر آرزوی یک لحظهی من که پیش تو باشم
به خاطر دستهای کوچکات در دستهایِ بزرگ من
و لبهایِ بزرگ من
بر گونههای بیگناه تو
به خاطر پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله میکنی
به خاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفتهای
به خاطر یک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببینی
به خاطر یک سرود
به خاطر یک قصه در سردترین شبها تاریکترین شبها
به خاطر عروسکهای تو، نه به خاطرِ انسانهای بزرگ
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو میرساند، نه به خاطر شاهراههایِ دوردست
به خاطر ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطر کندوها و زنبورهای ...more
به خاطر دستهای کوچکات در دستهایِ بزرگ من
و لبهایِ بزرگ من
بر گونههای بیگناه تو
به خاطر پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله میکنی
به خاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفتهای
به خاطر یک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببینی
به خاطر یک سرود
به خاطر یک قصه در سردترین شبها تاریکترین شبها
به خاطر عروسکهای تو، نه به خاطرِ انسانهای بزرگ
به خاطر سنگفرشی که مرا به تو میرساند، نه به خاطر شاهراههایِ دوردست
به خاطر ناودان، هنگامی که میبارد
به خاطر کندوها و زنبورهای ...more

ایراد خاصی نداشت فقط با سلیقهی من جور نبود و چندان ارتباط برقرار نکردم.
--------------------
یادگاری از کتاب:
باشد به عمق خاطرهام جایت
...
ای دریغ از پای بیپاپوش من!
درد ِ بسیار و لب ِ خاموش من!
...
من ندارم سر یأس
با امیدی که مرا حوصله داد.
...
از بدی گریختم
و دنیا مرا نفرین کرد
...
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترکام
مرا فریاد کن.
--------------------
یادگاری از کتاب:
باشد به عمق خاطرهام جایت
...
ای دریغ از پای بیپاپوش من!
درد ِ بسیار و لب ِ خاموش من!
...
من ندارم سر یأس
با امیدی که مرا حوصله داد.
...
از بدی گریختم
و دنیا مرا نفرین کرد
...
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...
من درد مشترکام
مرا فریاد کن.

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
و قلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد .
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما ...more
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
و قلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد .
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما ...more

بهار خاموش
بر آن فانوس کهش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رَف بیصدا ماند
بر آن آیینهی زنگار بسته
بر آن گهواره کهش دستی نجنباند
بر آن حلقه که کس بر در نکوبید
بر آن در کهش کسی نگشود دیگر
بر آن پله که بر جا مانده خاموش
کساش ننهاده دیری پای بر سر ــ
بهارِ منتظر بیمصرف افتاد!
به هر بامی درنگی کرد و بگذشت
به هر کویی صدایی کرد و اِستاد
ولی نامد جواب از قریه، نز دشت.
نه دود از کومهیی برخاست در ده
نه چوپانی به صحرا دَم به نی داد
نه گُل رویید، نه زنبور پر زد
نه مرغِ کدخدا برداشت فریاد.
□
به صد امید آمد، رفت نو ...more
بر آن فانوس کهش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رَف بیصدا ماند
بر آن آیینهی زنگار بسته
بر آن گهواره کهش دستی نجنباند
بر آن حلقه که کس بر در نکوبید
بر آن در کهش کسی نگشود دیگر
بر آن پله که بر جا مانده خاموش
کساش ننهاده دیری پای بر سر ــ
بهارِ منتظر بیمصرف افتاد!
به هر بامی درنگی کرد و بگذشت
به هر کویی صدایی کرد و اِستاد
ولی نامد جواب از قریه، نز دشت.
نه دود از کومهیی برخاست در ده
نه چوپانی به صحرا دَم به نی داد
نه گُل رویید، نه زنبور پر زد
نه مرغِ کدخدا برداشت فریاد.
□
به صد امید آمد، رفت نو ...more

بودن💚
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از
ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
گل کو💚
من ندارم سر یاس
با امیدی که مرا حوصله داد
باد بگذار بپیچد با شب
بید بگذار برقصد با باد...
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از
ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
گل کو💚
من ندارم سر یاس
با امیدی که مرا حوصله داد
باد بگذار بپیچد با شب
بید بگذار برقصد با باد...

من زندهام
فریاد من بیجواب نیست، قلب خوب تو جواب فریاد من است
مرغ صداطلایی من در شاخ و برگ خانهی تست
نازنین! جامهی خوبت را بپوش
عشق، ما را دوست میدارد
من با تو رؤیایم را در بیداری دنبال میگیرم
من شعر را از حقیقت پیشانی تو درمییابم
با من از روشنی حرف میزنی و از انسان که خویشاوند همه خداهاست
با تو من دیگر، در سحر رویاهایم تنها نیستم
<3<3<3
فریاد من بیجواب نیست، قلب خوب تو جواب فریاد من است
مرغ صداطلایی من در شاخ و برگ خانهی تست
نازنین! جامهی خوبت را بپوش
عشق، ما را دوست میدارد
من با تو رؤیایم را در بیداری دنبال میگیرم
من شعر را از حقیقت پیشانی تو درمییابم
با من از روشنی حرف میزنی و از انسان که خویشاوند همه خداهاست
با تو من دیگر، در سحر رویاهایم تنها نیستم
<3<3<3

اولین اثری که از استاد احمد شاملو خوندم هوای تازه بود.هوای تازه نه جزو اولین اثرهای استاد محسوب میشه نه جزو آخرین اثرها برای همین بین آثاری که از استاد مطالعه کردم این اثر یک غنای خاص همراه خودش داره.
شعری که زندگی است ویژگی های یک شاعر رو از دید استاد بیان میکنه
خیلی از اشعار شناخته شده ی استاد مثل پریا که دوران کودکیمون رو متبلور میکرد و همین طور یه شب مهتاب که خیلی هامون با صدای فرهاد با اون آشنا شدیم در این اثر گهربار موجودند.
شعرهای سیاسی زیادی هم در این اثر موجوده که با توجه به زمان نگارششون ...more
شعری که زندگی است ویژگی های یک شاعر رو از دید استاد بیان میکنه
خیلی از اشعار شناخته شده ی استاد مثل پریا که دوران کودکیمون رو متبلور میکرد و همین طور یه شب مهتاب که خیلی هامون با صدای فرهاد با اون آشنا شدیم در این اثر گهربار موجودند.
شعرهای سیاسی زیادی هم در این اثر موجوده که با توجه به زمان نگارششون ...more
topics | posts | views | last activity | |
---|---|---|---|---|
هوای واقعا تازه | 3 | 29 | Apr 21, 2007 01:24AM |
از ویکی پدیای فارسی
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس ایرانی و از بنیانگذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شون ...more
احمد شاملو، الف. بامداد یا الف. صبح (۲۱ آذر ۱۳۰۴ - ۲ مرداد ۱۳۷۹)، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس ایرانی و از بنیانگذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شون ...more
Related Articles
Danielle Evans was just 26 when she released her short story collection Before You Suffocate Your Own Fool Self in 2010, a multi-award-winning...
15 likes · 1 comments
No trivia or quizzes yet. Add some now »
“به تو گفتم: «گنجشک ِ کوچک ِ من باش
تا در بهار ِ تو من درختي پُرشکوفه شوم.»
و برف آب شد شکوفه رقصيد آفتاب درآمد
من به خوبيها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبيها نگاه کردم
چرا که تو خوبي و اين همه اقرارهاست، بزرگترين ِ اقرارهاست
من به اقرارهايام نگاه کردم
سال ِ بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدي و من برخاستم
دلام ميخواهد خوب باشم
دلام ميخواهد تو باشم و براي ِ همين راست ميگويم
نگاه کن:
با من بمان!”
—
44 likes
تا در بهار ِ تو من درختي پُرشکوفه شوم.»
و برف آب شد شکوفه رقصيد آفتاب درآمد
من به خوبيها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبيها نگاه کردم
چرا که تو خوبي و اين همه اقرارهاست، بزرگترين ِ اقرارهاست
من به اقرارهايام نگاه کردم
سال ِ بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدي و من برخاستم
دلام ميخواهد خوب باشم
دلام ميخواهد تو باشم و براي ِ همين راست ميگويم
نگاه کن:
با من بمان!”
“گر بدينسان زيست بايد پست
من چه بيشرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم
بر بلند كاج خشك كوچهء بنبست من
گر بدينسان زيست بايد پاك
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه
يادگاري جاودانه، بر تراز بيبقاي خاك.”
—
21 likes
More quotes…
من چه بيشرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم
بر بلند كاج خشك كوچهء بنبست من
گر بدينسان زيست بايد پاك
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه
يادگاري جاودانه، بر تراز بيبقاي خاك.”