پیشانینوشتها مجموعهداستانی است که علیرضا جوانمرد نوشته است و اگرچه این کتاب مجموعهداستان است، اما توالی داستانها بیسبب و علتی نبوده است و نویسنده به عمد نشانهها و عناصر مشترکی میان داستانهای مختلف قرار داده. فضای کتاب پستمدرنیستی است و ویژگیهای داستانهای پستمدرنیستی از جمله جریان سیال ذهن، پرش ذهنی و... را دارد و از نمادهای مختلف و ایدههای بدیعی نیز بهره برده؛ موضوعات اصلی جوانمرد در داستانها در وهلۀ اول مرگ است و سپس عشق و سرکردن آدمها با نداری و فقر. شخصیتهای مختلف کتاب از پیرمرد افغانی گرفته، تا مهاجر ایرانی در خارج از کشور، نویسندۀ قاتل، غیبگو و... ؛ نویسنده در این کتاب از لحنهای مختلف نیز استفاده کرده و گاهی داستانی را روزنامهوار نوشته و وقتی دیگر داستان را از درون دادگاه و میان مکالمۀ مجرم و قاضی روایت کرده و باز وقتی دیگر لحنی عاشقانه به داستان داده است. تنوع ایده، موضوع، شخصیت و لحن باعث شده است که پیشانینوشتها در هر صفحه نکتهای و جذابیتی جدید برای خواننده داشته باشد؛
هدف نویسنده رو از نوشتن این کتاب حقیقتا متوجه نشدم. میخواست روایتهای متفاوتی از مرگ و روبهرو شدن با اون رو بنویسه؟ دنبال ارائه نگاه متفاوتی به مرگ بود؟ موضوع تعدادی از روایتها درمورد خودکشی بود. اینکه افراد با چه نیت و چه روشی به دنبال خودکشی میرن. که بنظرم خیلی از چارچوب یه روایت خوب زده بود بیرون و توی ذوق میزد. شروع کتاب، اولین روایتی که اورده بود و اسم کتاب هم از همین روایت انتخاب شده، بنظرم خیلی انتخاب بدی بود برای شروع. اصلا نتونستم درکش کنم موضوع داستانش رو. بنظرم از خط قرمز رد شدنش توی ذوق میزد. و همینطور روایت آخر! حوصلهی آدم باهاش سر میرفت. اون روایتی که درمورد حضرت زینب و امامحسین نوشته بود هم بیش از اندازه ضعیف بود و حتی نوع برقراری دیالوگها هم توی ذوق میزد. به جز چندتا روایتش، در مجموع بنظرم کتاب ضعیفی بود. از لحاظ محتوا.
داستانهایی از مرگ از نحوه روبهرو شدن انسانها با مرگ و زندگی انسانها که به مرگ ختم میشود در این کتاب قصه میخوانید نگاه توحیدی نویسنده در کتاب آشکار است ولی با این حال مرگ مسئله است و کاری به زندگی پس از مرگ ندارد
واقعا حیرت انگیز بود این نگاه و زاویه ورود به داستان او حتی باورهایش از موضوعات مختلف را با مرگ روایت کرده بود