What do you think?
Rate this book


185 pages, Paperback
First published October 13, 2017
حس کرد دنیا دارد از کنارش رد می شود و برخورد نمی کند به او.
دستش نمی رسید لحظه ها را بگیرد...
فکر میکرد زنده نمیماند با این غصه ولی مانده بود. زنده ماندن برایش تلخ بود. خیلی تلخ.
زن نباید ببینه بچههاش مردهن، خونهش رمبیده، زمینش پکیده. اگه دید نباید بمونه. باید بمیره. زندگی ئیطور نبوده که بچهها برن مادرا بمونن. که مردا برن زمینا بمونن. ما آدم نیستیم رسول. بردهنمون تهِته سیاهیه نشونمون دادهن و آوردهنمون زمین. ما از جهنم برگشتهیم. نگاهمون کن؛ ما مردهیم. خودمون، زمینمون، گاومیشامون؛ همه مردهیم. فقط راه میریم.