اندوه را مَرکبِ شادی کن! این داستانِ توست. داستانت را بخوان. ورق بزن. در سرآغاز هزارتوی پرافسانه ای، در مسیر عبدالله را ملاقات میکنی. عبدالله تویی، عبدالله همذات توست. به قرنِ چهارم میروی. در این سفر، از غم به شادی، در پیمودنِ جادۀ اندوه، با عبدالله همسفر میشوی، با خودت. این داستانِ ما است. --- تذکره اندوهگینان رمانی رازآلود درباره سفر از غم به اندوه و از اندوه به شادیست. تصور میکنم این رمان برای همۀ کسانی نوشته شده که در پی خود هستند. به هیچ وجه مدعیِ نشان دادنِ یک راه نیستم. خودم را هم در در جایگاهِ یک مصلح یا هدایتگرِ اجتماعی تصور نکرده ام.
تذکره خالی از هرگونه دعوت به آیین، کیش، مذهب و نگرش است.
اما کسانی که به هر دلیل، خود را بیاندازه در این جهان بیگانه میدانند مخاطبانِ اصلی رمان تذکره اندوهگینان محسوب میشوند.
اگر حس میکنید همچنان با «دلیلِ بودن» درگیر هستید، رمان تذکره اندوهگینان داستانِ شماست؛ بدونِ قضاوت، بدونِ سرزنش. ---------------------------------------- فروش آنلاین: http://shahreketabonline.com/products... اطلاعات بیشتر دربارۀ این کتاب: http://hmotahari.com/blog/رمان-تذکره-... نسخۀ دیجیتال در فروشگاه طاقچه: https://taaghche.ir/book/25673/تذکره-...
حسام الدین مطهری داستاننویس ایرانی، متولد دهم آبان ۱۳۶۶ نوشتن برای من جستجویی افتانوخیزان در پی معنا است. در این مسیر، در این تلاشِ تنهایی برای کشفِ هستی، من خودم را شخم میزنم و شرحهشرحه میکنم.
Husamedin Motahari Iranian author, content strategist, copywriter. born 1987
خوندن این کتاب سراسر لذت بود. برای منی که علاقه مندم به کتب و روایات کهن، نسخه های خطی و کتاب های نادر مرموز و کندوکاوشون و زیستن در لابه لای تاریخ، کنار شخصیت های برجسته. کتاب چند پاره داره. پاره ی اول روایت نویسنده ای است که به چنین کتابی برخورده و نتونسته ازش دست بکشه. پاره ی بعد متعلق به مصصح یا یابنده ی نسخه ی اصل کتابه، پاره ی دیگه سفرهای عبدالله و پاره ی انتهایی ماجرای سفر عبدالله در پی عشق. پاره های نویسنده و مصحح بیشتر اول و انتهای کتاب حضور دارن منهای حضور سایه وار در پانویس ها. پاره ی سفر و ماجرای عشق اما درهم تنیده ان. یکی بعد دیگری. پاره ی سفر بیان نمادین و رمزی طی طریق عبدالله است و پاره ی ماجرا بیان داستانی چگونگی این سفر با حضور فاطمه و ابوالحسن خرقانی و مریدان و ابن سینا. علاوه بر نثر باستان گرای کار، وجود خواب ها، حضور دو شخصیت برجسته ی حقیقی و تقابلشون و مقوله ی تردید در ایمان همه و همه باعث شدن تا من بیشتر غرق این کتاب بشم. مدت ها بود چنین چیزی نخونده بودم. ساده است اما نه به معنای سطحی بودن، بلکه درگیر کننده است و شما کاملا اسیر تنش و بی قراری شخصیت و موضوع می شین. البته اون موضوع مستند بودن وقایع یا ارجاع دادن به نسخه ی اصیل کتاب اول برام جذاب بود و حقیقی به نظر می اومد اما کم کم حس کردم که این از اون شگردای داستانیه و واقعیت نداره. همین که یقین نداشتم و ندارم فرض اول درسته یا فرض دوم هم خوشاینده و به نوعی درون مایه ی کار رو توی ذهن من تقویت کرد و می کنه. برای من جذاب ترین فصل ها یکی فصل سرآسیمه در شب بی انتها بود و دیگری فصل های مربوط به جدل شیخ و ابن سینا بود و آخرین رویا بود که خبر از آینده و سرنوشت فاطمه می داد... . اگرچه که رمان کمی ناتمام به پایان می رسه یا بهتره بگم پایان بندی مناسبی نداره و مخاطب رو به جمع بندی خاصی نمی رسونه در صورتی که روند داستان چنین پیشرفتی داره و پایانی از این نوع می طلبه و تعدادی از پاره ها هم وابستگی و غنا ندارن و اگه حذف بشن هم خللی در جریان روایت وارد .نمی شه تصاویر رو هم من خیلی درکش نکردم. یعنی ربطی بین اونا و متن نیافتم در حالی که انتظار داشتم چنین چیزی بینشون باشه یا تصویر حالتی از پیش اگاهی نسبت به بخش بعد از خودش بده.
پ.ن: اگه تجربه ی تلخ و سختی در زندگی داشتین، اگه تغییر بزرگی توی باوراتون رخ داده و اگه مشکلی در گرفتن ارتباط با نثر ادبی و کهن ندارین، بخونینش اما اگه اینطور نیستین، شاید این جنس تردید، اندوه و بی قراری رو درک نکنین و خوندن نثر هم سختتون باشه و نه تنها لذت نبرین، بلکه پشیمون هم بشین. انتخاب با شما و سلیقه تونه.
دیشب بازنگری در رمان پیش از چاپ دوم به آخر رسید. برای بازنگری، یک دورِ دیگر رمان را خواندم، با فاصلهای یک ساله از نخستین چاپش. با وسواس خواندم و مثلِ یک مخاطب. در برخی صفحات هیجانزده میشدم و برخی جاها هم بهنظرم میرسید جای بهتر شدن دارد. حالا میتوانم مثلِ یک مخاطب به کتابِ خودم نمره بدهم.
"تذکره ی اندوهگینان"رمانی رمزآلود درباره ی معنای زندگیست;داستانی که به ظاهر در قرن پنجم روایت میشود اما به شدت امروزیست! تذکره ی اندوهگینان روایت زندگی مردیست به غایت خسته در قرن چهارم!که در سفرست و به دنبال معنای حیات میگردد.... اگر با عبدالله همراه شوید و وادی به وادی و منزل به منزل با او سفر کنید،در نهایت چیزی رو پیدا خواهید کرد که دغدغه ی انسان امروزیست!"خود" معتقدم 'ما گمشدگانیم در این بحر تفکر' و همواره در پی "خود"... مدتهاست درگیر"خود"ام،درگیر دلیل حیات،فلسفه ی زندگی،دلیل"اندوه"در عین شادی! تذکره ی اندوهگینان بهم آرامش داد،لحظاتی که کتاب رو در دست داشتم تنها نبودم،درگیر فلسفه ی حیات نبودم،بلکه جوینده ای بودم در سفر!از این وادی به آن وادی.. از غم به شادی..! گمان نمیکردم میان انبوه کتابهای دور و برم،کتابی بیابم که بخوام بارها بخوانمش... اما این کتاب باورهای چندین ساله ام را واژگون ساخت! جناب مطهری گرانقدر قلمتان چه کرد با باورهایمان جوانمرد؟! و بگویم از نثر کتاب!به غایت شیرین و دلنشین،به زبان پارسی قرن هفتم هجری! مقدمه و موخره ی کتاب،تصاویر کتاب،تیترها،حاشیه نویسی ها،افتادگی های متن،نثر کتاب و... همه و همه حکایت از زیرکی و هوش سرشار نویسنده دارد... پس از خواندن کتاب،مجدد به ابتدای کتاب بازگشتم و با خواندن مجدد بخش ابتدایی ناخودآگاه این جمله بر زبانم جاری شد"فتبارک الله احسن الخالقین" و اما این کتاب مناسب چه کسانیست؟!بگذاریم خود جناب مطهری پاسخ بگویند! (به هر اندوهگین و به "او" که اندوه را تاب آورْد.) پ.ن۱:دوستان نثر این کتاب اندکی ثقیل هست و با کتاب راحت خوانی مواجه نیستید! پ.ن۲:معمولا الکترونیک میخونم اما نسخه ی فیریکی این کتاب به شدت منو جذب کرد،تک تک اجزا،از جلد و صفحات کاهی گرفته(که عاشقشم!)تا قطع و جرم کتاب! پس نسخه ی چاپی این کتاب رو پیشنهاد میکنم تا هرچه بیشتر از ظرافت های این کتاب لذت ببرید. و در آخر:سپاس از حسام الدین مطهری عزیز بابت نگارش این کتاب...! اولین کتابی بود که از این نویسنده خواندم و نثر به غایت شیرین این کتاب رو هیچگاه فراموش نخواهم کرد... با آرزوی عمری طولانی و قلمی استوار...
-کمتر کتابی [از نویسندگان همعصر] دیدهام و خواندهام که خیلی زیاد بشود [من بتوانم] با آن همراه شوم و از عمق دل بفهممش و با خواندنش گویی خود حال من باشد که شرحش داده کسی. این کتاب از همان معدودهاست که کمتر سطری از آن هست که نچشیده باشمش. نه فقط من، حسیست مشترک ″غم″ و ″سرگشتگی″ و همه چشیدهاندش، حسیست مشترک در پیِ یقین بودن و سخت یافتنش. -و نکتهی دیگر که میکشاندم به پِی گرفتن کتاب، نثر بینظیرش است. نثری کهنگونه که گویی سوار نسیمی میکُندت و آرام و رام میبردت و میدزددت از خود [و گِلهای هم نیست، شکنجهایست و ترسی شیرین] -این کتاب تذکرة الاولیایِ عطار و برادران کارامازوف [حتی] و بخصوص رسالات شیخ اشراق بود و هم نبود، خود قصهای بود جامع اینها و البته همزمان یگانه از هریک. قسمت سفرها و سمبولیسمش بیشتر از همه مرا یاد سهروردی میانداخت و یاد نوری که جاری بود در نوشتههاش، اما گویی اینجا، نور، نه که نبود، اما حلول کرده بود در ″غم″ -فضاسازیها خوب بودند طوری که میشد راحت رفت به چند قرن پیش و پی فاطمه گشت و با عبدالله مشوش شد و فسرده و رهایی و آرامش بُلحسن را چشید. و اینکه درکل [سوای چند قسمت اول که کمی گنگ میگذشت] کتاب، خواندنیست، حتما بخوانیدش :)
«نبشته را راز بسیار است. رازِ اکنون، راز آن دم که بر خوانیش و رازِ آن دم که بسیار بر آن گذشته باشد.» و باید نیک به این جمله نگریست که سخن بسیاری در آن نهفته است. نویسنده در نگارش این جمله که تنها یک جمله از رمان «تذکره اندوهگینان» است غیر مستقیم و با زبان بی¬زبانی به خواننده و مخاطب گفته که آنچه اکنون می-خواند با آنچه روز دگر از همین رمان می¬خواند تفاوت بسیار است و این سخن نه مداهنه است و نه تحویل گرفتن رمان، بلکه از واقعیتی نشأت گرفته که از متن رمان برخاسته است. حسام¬الدین مطهری نویسنده جوانِ رمان «تذکره اندوهگینان»که پیش از این رمان «کلت 45» او با اقبال بسیاری روبهرو شد، در تازه¬ترین اثری که خلق کرده خواننده را به عالم تأمل و درنگ دعوت می¬کند. مخاطبی که شاید در روزگار کنونی و در دنیای سرعت تبادل اطلاعات، کمتر فرصتی برای درنگ برای خود باقی گذاشته و نویسنده در این اثر او را دعوت به اندیشیدن کرده است. اندیشیدنی نه از جنس اندیشههای مدرن و غیرالهی بلکه در این رمان خواننده با تفکری خداباور دست و پنجه نرم میکند که این برخاسته از جان نویسنده است. نویسندهای که در رمانش پیوسته در جستجوی حقیقت است و برای یافتن آن پا به سفر میگذارد و در درون و برون سفری را آغاز میکند و تجربیاتی میاندوزد که او را در رسیدن به حقیقت یاری میکند. حسامالدین مطهری در این رمان سعی کرده خواننده را در موقعیتی قرار دهد که از خود سؤال کند و پاسخ دادن به سؤالات و یافتن آنها مسیری است که خواننده را در رسیدن به حقیقت یاری میکند؛ خوانندهای که با «عبدالله» در طریقت همراه شده است. خواننده «تذکره اندوهگینان» باید حوصله خرج کند و با «عبدالله» شخصیت اصلی قصه همراه شود که بتواند با اندوه که مرکب راهواری است به حقیقت برسد تا جان شیفته خود را به زلال معرفت نزدیک کند و در چشمهسار آن روحش را به دست خنکای آن بسپارد. شخصیت اصلی داستان در واقع در یک تذکره قدیمی نقل او آمده و اطلاعات درستی هم از او در دست نیست، اما با واقعنمایی نویسنده طوری جلوه داده شده که به نظر خواننده میرسد، مشغول خواندن یک نسخه خطی است و این تمهیدی است که مطهری به کار بسته تا باورپذیری روایتش دو چندان شود و در فصلهای ابتدایی از زبان مصححان نسخ خطی با خواننده سخن میگوید. «عبدالله» جوانی است که ناامیدی به او غلبه کرده و راه گریزی ندارد و پیوسته افکاری او را مورد هجوم قرار میدهند و کامش را تلخ میکنند. نویسنده تصویری از عبدالله ارائه میدهد که با انسانهای امروزی قابل انطباق است و از این حیث میتوان گفت خواننده با اثری تمثیلی روبهرو است که شخصیت عبدالله در روزگار کنونی دور از دسترس نیست و میتوان مابهازای آن را در بیرون جستجو کرد. از این منظر که خواننده همذاتپنداری خوبی با شخصیت و فضای رمان میکند، ترغیب میشود ادامه اثر را بخواند. یوسفعلی میرشکاک در یکی از آثارش که پیرامون نیستانگاری تألیف کرده در رابطه با این پدیده میگوید: « یکی از راههای مطمئن مقاومت در برابر نیستانگاری، عشق است. اما در روزگار ما، بازشناختن عشق از هواوهوس، به همان اندازه دشوار است که بازشناختن راست از دروغ.�� او در ادامه از نمونههایی که توانستند در برابر این مسئله مقاومت کنند نام میبرد و قبل از آن فهرستی از نویسندگانی را نام میبرد که راوی نیستانگاری بودند و به آن گرفتار هم بودند، ولی «داستایفسکی که از نخستین طلایهداران گزارش نیستانگاری در جهان است هیچگاه به نیستانگاری تسلیم نشد.» در این رمان هم که به خوبی نگارش یافته و نثر آن میتواند توجه بسیاری را به خود معطوف کند، ما شاهد روایت نوعی از نیستانگاری هستیم در حالی که نویسنده تسلیم آن نشده و راه گریز از آن را پیش پای خواننده ترسیم کرده است. خواننده بارها از زبان شخصیت اصلی گلایه و شکایت میشنود؛ ولی به محض اینکه اولین جرقههای عشق در وجودش روشن میشود و تبدیل به آتشی بزرگ میگردد او شوریده سر، پا در مسیری میگذارد که دیگر خبری از ناامیدی گذشته در آن به چشم خواننده نمیآید. « بنده دل خستهات را ببین! دلزده از گفتههای درهمی که هرکدام دیگری را نقض میکند و سر میبُرد. خستهام از جوْری که تا به آن شک میکنی، تزویری و تهدیدیست برای پس راندنت. خستهام از دلشاد نبودن. خستهام که نمییابمت، نه در سخنسراییِ آنان که خود را نشانه تو در زمین میخوانند، نه در کردارِ کسانی که مدعیِ پاسبانی از تو در زمیناند. گرداگردم سوداگرانیاند که شکمهای برآمدهشان را لقمه لقمه از سفره جهلِ مردم میانبازند و آروغ خود را مقدس میپندارند. آن [...] گردنهگیران راهِ زمین به آسمانند. شاید غم نیز عبادت باشد. پس من عابد عزلتنشینم که از شرابِ طهور بیبهره است. لااقل لذتم ده.» نویسنده به محض عاشق شدن شخصیت اصلی مسیر قصه را عوض میکند و فضای اثرش شوریده میشود. در واقع او به خواننده نشان میدهد که عشق (حال میتواند معشوق زمینی باشد یا آسمانی که در این رمان هر دو را میبینیم) راه گریزی از نیستانگاری است. عبدالله از آنجایی که عاشق میشود مرام و سلوکش تغییر میکند و دیگر آن عبدالله سابق نیست و این مسئله بسیار با اهمیتی است زیرا در روزگار کنونی، همانطور که بالاتر نیز اشاره شد، شناخت عشق از هوا و هوس کار بسیار دشواری است همانطور که بازیافتن راست از دروغ، این موضوع میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات بشر باشد در صورتی که عشق واقعی را تجربه کند و گرفتار هوا و هوس نشود. به تعبیری در روزگاری که حیله ونیرنگ جای یکرنگی و صداقت را گرفته، این عشق است که به عنوان مرهم این زخم عمیق میتواند بشر را از وضعیت کنونی نجات دهد. نثر روایت این رمان نثری کهن و البته شیرین است (نباید تصور شود کهن با کهنه مساوی است و باید برای خواننده امروزی از زبان امروز استفاده کرد) که خواننده در خواندن آن علاوه بر اینکه از لذت قصهپردازی نویسنده سود میبرد، در خواندن متنی پاکیزه با زبانی فاخر نیز شریک میشود. این رمان با بهره بردن از این زبان پیشنهاد تازهای به خوانندگان ادبیات میدهد و غیرمستقیم و در بافت قصه به آنان توصیه میکند، به جای نثرهایی که حتی روزنامهای نیستند و بیشتر نثر حاکم در شبکههای اجتماعی هستند، از نثرهای ارزشمند فارسی لذت ببرند. یکی از ویژگیهای این رمان جریان داشتن روح توحید در آن است؛ در حالی که در رمانهای این روزگار حتی برخی از آنهایی که توسط ناشران مذهبی منتشر میشود این روحیه وجود ندارد. اگر نگوییم همه، اما باید گفت اغلب رمانهای روزگار کنونی مایههایی از الحاد و بیخدایی دارند و این مسئله مهمی است که در یک رمان خواننده پیوسته رنگ خدا را در اثر میبیند. جستجوی حق و خداخواهی در حالی که میتوان مأیوس بود و این ژست غالب آثار ادبی در این روزها است. نویسندگان به بهانه سخن گفتن از وضعیت واقعی جامعه نه تنها یأس را القا و تقویت میکنند، بلکه هیچ پیشنهادی هم برای رهایی از این وضعیت ندارند و خواننده را در برهوت ناامیدی رها میکنند. حسامالدین مطهری در این رمان به خوبی تصویری از وضعیت نشان میدهد، اما تنها یک گزارشگر صرف نیست و برای خود رسالتی فراتر از یک دوربین متصور است از این رو پیشنهادهایی برای رهایی از این وضعیت نیز ارائه میکند که یکی از آنها عشق بود و بالاتر مورد اشاره قرار گرفت. او در رمانش در جستجوی حقیقت است و افراد مختلفی را تصویر میکند که همگی در مسیر یافتن حقیقت قرار دارند و هرکدام خود را حق میدانند. خدا را پیوسته خطاب قرار میدهد و او را راهنمای حقیقی معرفی میکند. در این رمان خواننده نهتنها یافتن حقیقت، بلکه سکون در برابر ظلم را نیز میبیند و تلنگرهایی نیز در باب ساکت نماندن دربرابر ظلم میخورد و از این منظر میتوان گفت رمان «تذکره اندوهگینان» اثری است که خواننده را به دانایی، پرسشگری و حرکت به سوی نور سوق میدهد و یافتن راه وصال را مهمتر از هر امری میخواند. رمان «تذکره اندوهگینان» به قلم حسامالدین مطهری یکی از متفاوتترین آثاری است که طی سالهای اخیر منتشر شده و از این حیث باید گفت آنهایی که در جستجوی خواندن اثری متفاوت هستند میتوانند با خیالی مطمئن این رمان ۲۳۲ صفحهای را که نشر اسم آن را منتشر کرده، خریداری کنند و در لذت مطالعه آن غرق شوند. رمانی که بیش از یک بار باید خواند تا لذت واژه واژه آن بر جان آدمی بنشیند.
. "#تذکره_اندوهگینان" کتابی به قلم و روایت #حسام_الدین_مطهری است که شما را با ادبیات شیرینش به قرن چهارم هجری میبرد. جملات بکر و اصالت واژگانش به دل مینشیند، گویی کلمات این کتاب بوی مطبوع خاک خیس خورده میدهد. در بخشی از کتاب میخوانیم: " به قدر همین که هستی باش. چوپانی با خانهی گلین و مادری چونان که هست و درد بزرگسالی. اگر اهل ایمانی، ایمانی بی وسواس و راستین بجوی که ایمانی که از دودلی برخیزد، جانت را میکاهد و چون در آن اندیشناک شوی، درماندگی و رنجت پرده افکن شود و دیده ات تار کند یا زهری باشد در تقلا برای تباهی جان. آنچه میدانی جلا ده و آنچه نمیدانی بجوی." عبدالله شخصیت اصلی کتاب، به زعم نویسنده، خود ماست. مایی که در سفر زندگی به اندوه و از اندوه در حال گذریم. عبدالله به دنبال شیرهی زندگی و فرار از روزمرگیست تا آنجا که در بلاتکلیفی جوانی عاشق میشود و راهی سفری ،که خود،آغاز داستان اوست. در سرمای اتفاقات رخداده، پناه بر گرمای خانهی کسی میبرد که هر صبح و شام میهمانانی دارد فاضل و شیخ و دانا و البته علاقهمند به بحث و به کرسی نشاندن عقاید خود است. و این عبدالله است که دست آخر از رویا برمیخیزد و حقیقت را در آغوش می گیرد. تذکره ی اندوهگینان را تجربه کنیم و از ادبیات اصیل ایرانی لذت ببریم و هم قدم با داستانش تامل کنیم. . پشت جلد کتاب آمده است: "اندوه را مرکب شادی کن! این داستان توست. داستانت را بخوان. ورق بزن .در سرآغاز هزارتوی پرافسانه، در مسیر عبدالله را ملاقات کن. عبدالله تویی، عبدالله همان همذات توست. به قرن چهارم می روی. در این سفر، از غم به شادی، در پیمودن جادهی اندوه، با عبدالله همسفر میشوی، با خودت. این داستان ماست." ــــــــــــــــــ 📑 #تذکره_اندوهگینان ✍️ #حسام_الدین_مطهری 📖 #نشر_اسم 🖌️ طراح جلد: #سعید_ملک
بدون اغراق میتونم بگم یکی از بهترین رمانهای ایرانی که خوندمه، نثر کتاب عالیه و تصویرسازی فوقالعادهای داره، انقدر زیبا و شیواست که تا مدتها باهاش زندگی خواهید کرد.
http://delsharm.blog.ir/1397/12/20/ta... «تذکرهٔ اندوهگینان» نوشتهٔ «حسامالدین مطهری» را نشر اسم در بهار ۱۳۹۶ برای اولین بار منتشر کرده است. صفحهآرایی، طراحی جلد و انتخاب جنس کاغذ برای این کتاب اولین چیزی است که مخاطب را جذب خودش میکند. طراحی جلد کتاب به مانند کتب خطی قدیمی، جنس کاغذ شبیه به کاغذ کاهی، و صفحهآرایی کتاب بسیار چشمنواز است. شروع کتاب با دو جملهٔ کوتاه از نویسنده همراه است: «تاریخ دروغیست در لباس حقیقت. و داستان سراپا دروغِ پر از راستیست.» این جمله بسیار شبیه به جملهای است که «یان مکیوئن» نویسندهٔ همروزگار انگلیسی در مصاحبهاش در مورد رمانِ «تاوان» گفته است: «داستاننویسی یعنی چگونه برای آن که حقیقت را بگوییم، دروغ بگوییم». بخش اول داستان مقدمهای است از نویسنده در مورد دورهای از زمستان شصت و چهار که او به عنوان شاگرد استاد «ایرج فولادوند» در حال تصحیح متنی است که سالها پیش به واسطهٔ «علیاصغر خان حکمت» از هند به دست «استاد زرینکوب» رسیده و اینگونه این کتیبه به دست استاد فولادوند رسیده است. این کتیبه که «تذکرةالمغمومین» نام دارد چندین نسخه و بدل دارد که یکیاش نسخهٔ کوتاه ولی ناتمام قاهره است و دیگری نسخهٔ اصلی. استاد هم تصمیم میگیرند این کتاب را به نام «تذکرهٔ اندوهگینان» منتشر کند. دیگر بخش کتاب مقدمهٔ استاد فولادوند است و پس از آن اصل داستان آغاز میشود با مقدمهٔ مصحح «محمد بن احمد کاتب نیشابوری». و سپس خود داستان که ترکیبی است از نسخهٔ اصلی و نسخهٔ قاهره. و در نهایت در پایان داستان برگهٔ بهجاماندهای که «خجستهبانو» بانوی اهل فضیلت به دست «کاتب نیشابوری» میرساند که در واقع سیاههای است از نام افرادی که در کتابت این تذکره نقش داشتند.
اگر کسی اهل خواندن داستانهای پستمدرن از سنخ اصطلاحاً فراداستان یا متافیکشن نباشد، ممکن است در آغاز داستان دچار سوءتفاهم شود. فراداستان را اگر بخواهم ساده تعریف کنم، میشود داستان در دل داستان؛ مانند داستانهای شهرزاد در هزار و یک شب یا داستان در داستان در رمان «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» نوشتهٔ «ایتالو کالوینو». فراداستان در ظاهر نوعی بازی با مخاطب است که نویسنده از سر رندی به مخاطب القا میکند که خود نقشی در شکلگیری داستان نداشته است و صرفاً بازگوکنندهٔ روایتی است که به دستش رسیده است. از این جهت اثر سترگی مانند «نام گل سرخ» نوشتهٔ «امبرتو اکو» شاید به نحوی یک فراداستان در خود داشته باشد که البته داستان اصلی اکثریت حجم کتاب را در خود دارد. دیگر خاصیت فراداستان به هجو گرفتن برخی از عرف��ای شعاری در ادبیات است. این کار را «ولادیمیر ناباکوف» در رمان «لولیتا» به شکل هنرمندانهای انجام داده است و در آن مقدمهای از روانشناسی ساختگی میآورد که در آن هدف از نوشتن «لولیتا» را آگاه ساختن خانوادهها از خطراتی که آنها را تهدید میکند یاد میکند. شاید نقطهٔ اوج فراداستان رمان «اس» کار مشترک «آبرامز» و «دورست» باشد. در این رمان نویسندهٔ داستان، مترجم و خود داستان ساختگی است و دو نفر در حاشیهٔ داستان با دستخط با هم در تفسیر داستان پیام مینویسند و گاهی تکهروزنامه، سند تاریخی و از این جور چیزها را لای صفحات خاص کتاب میگذارند. همهٔ این مثالها را خواستم بیاورم که بگویم این کاری که حسامالدین مطهری به آن دست زده است از این جهت کار جدیدی نیست اما در زبان فارسی کمتر دیده شده است.
سادهترین نشانهٔ رندی نویسنده صحبت از زمستان شصتوچهاری است که او حتی در آن موقع به دنیا نیامده است. از جهت این که نویسنده دست به نقطهٔ حساسی از تاریخ تصوف و استفاده از شخصیتهای واقعی تاریخی مانند «ابوالحسن خرقانی» و «ابنسینا» زده است کاری ستودنی کرده است. مطهری برای آن که فضای داستان را قابل باور کند زبانِ اثر را به نحو زبانی بسیار شبیه به همان دوره نوشته است:
«یکی از هزاران این است که سخنهای نیکو به تمامی میدانم، به عمق و سرانجام تمام نیکخواهیها آگاهم. این است که… آزردنت نمیخواهم … این است که سخنان در من اختر امیدی نمیافروزد، تشویش میافزاید.» (ص ۵۱)
داستان در مورد جوانی به اسم عبدالله است که بسیار اندوهناک است و راز اندوهناکیاش را درنمییابد. او در هزارتوی زندگی با شک دست و پنجه نرم میکند و گاه آرزو دارد مانند مادرش خالصانه خدای را از سر جهل بخواند:
«خستهام از دلشاد نبودن. خستهام که نمییابمت. نه در سخنسرایی آنان که خود را نشانهٔ تو در زمین میخوانند، نه در کردار کسانی که مدعی پاسبانی از تو در زمیناند.» (ص ۶۰)
عبدالله عاشق میشود و بر مرکب اندوه سوار میشود تا به شادی و وصال برسد. او به سرمای زمستان دچار میشود و ناچار مهمان شیخ ابوالحسن خرقانی. در این میانه ابوالحسن میهمانی دارد به نام پورسینا که پزشکی است عقلگرا که سر مباحثه با شیخ دارد. اوایل داستان که بیشتر سخن از اندوه و حیرت عبدالله است با دخالت نویسنده در فراداستان بیشتر طرفیم. نویسنده که مدعی است تنها نقشش تصحیح کتاب است برای جاافتادگیها و برخی چیزهای دیگر پانویس میزند و در همه جا اشاره میکند که در میانهٔ دستاندازیهای مصلحتبینانهٔ مصححان در طول تاریخ، جملاتی نامنسجم ولی شعاری در کتاب بوده که او آنها را حذف کرده است. بیشتر این جملات نامنسجم مضمون دینی دارند و در مذمت گمراهی و تردیدِ عبدالله هستند. این گونه از رندی نویسنده مرا یاد مقدمهٔ لولیتای ناباکوف میاندازد که او نیز نگاه مصلحتبینانه به ادبیات را به سخره گرفته است.
از نظر زبان، متخصص زبان آن دوره از ادبیات فارسی نیستم ولی جاهایی حس میکردم زبان بیشتر زبان امروز است تا زبان آن روزها. مثلاً استفاده از واژهٔ «مردم» که حس میکنم در زمان ابوالحسن «خلق» بیشتر از «مردم» کاربرد داشته است. یا استفاده از سن و سال (بیستوچهار سالگی عبدالله) که گویا نزدیک به سنی است که نویسنده این کتاب را نوشته است: بعید میدانم در آن زمان مانند اکنون اینقدر سن و سال اهمیت داشته است. به هر حال ناگفته پیداست که جرأت یک نویسندهٔ جوان برای دست زدن به ورطهای خطرناک که مدعیِ نقد بسیار دارد ستودنی است.
از فنون ادبیات پسامدرن مانند راوی نامطمئن (افتادگیهای زیاد و کاستی جملات)، تغییر زاویهٔ دید (دو نسخه از یک روایت)، داستان در داستان، واقعنمایی تاریخی دروغین، و زبان کهن بگذریم، جای آن دارد ببینیم اگر این حجابها را کنار بزنیم، نویسنده چقدر توانسته است در داستانگویی و شخصیتپردازی خوب کار کرده باشد. اگر عطف به روزگار امروزِ قرن بیستویکم اندوه عبدالله را و شکش را و بدگمانیاش را به اهل دین که خود را کمال حقیقت میدانند کنار بگذاریم، به نظر میرسد نویسنده نتوانسته است اندوه عبدالله را نشان بدهد. به زبان کوچهبازاری معلوم نیست عبدالله چه مرگش است که اینقدر ننهمنغریبمبازی درمیآورد. مثلاً در آثار بزرگان و استادان شخصیتپردازی داستان مانند داستایوسکی و تولستوی این اندوه و غم به جای تکرار در سطح واژه و قید، در دل روایت به رخ مخاطب کشیده شده است. ما میدانیم یا میتوانیم بفهمیم که «راسکلنیکوف» در «جنایت و مکافات» یا «ایوان ایلیچ» در «مرگ ایوان ایلیچ» چرا اینقدر اندوهناک و خستهاند ولی معلوم نیست این عبدالله چوپان دقیقاً از چه مینالد و نقطهٔ آغاز شک او به دین از کجاست. حتی خردهشخصیتهایی مانند «ماهان» زرتشتی و «بوقوس» نصرانی بیشتر به گلدرشتی این اندوه و تردید کمک میرسانند تا به نشان دادن آن. تکرار زیاده از حد اندوهگین بودن عبدالله از جنس صفت و قید در جملات مختلف کمک زیادی به این مسأله نمیکند. این ضعف در شخصیتپردازی اگرچه در زبانِ کهنی که آثار متعلق به آن دوره ماهیتاً خالی از پیرنگ پیچیده و شخصیت بوده است تا حدی پوشیده مانده است اما کافی است به این بیندیشیم که اگر این زبان شبهسترگ را به آوردگاه ترجمه بیاوریم آیا چیز قابل عرضهای در داستان باقی میماند یا خیر؟ نگارندهٔ این سطور بر این اعتقاد است که خیر. این کتاب پیرنگی بسیار ساده دارد که با رازآمیزی فراداستان کمی تا نیمهٔ داستان جذابیت پیدا میکند و با انتهای باز ناشی از افتادگی متون سرگرمکننده میشود اما به پختگی داستانی که وظیفهاش پرداخت درست به جزئیات و شخصیتپردازی است نمیرسد. بدتر از همه آن که در میانهٔ داستان پایانش تا حد زیادی قابل حدس است.
کوتاه کنم سخن را: «تذکرهٔ اندوهگینان» یک حرکت رو به جلو در ادبیات داستانی امروز است اما حرکتی است که اگر ادامه یابد، باید با آثاری محکمتر تکمیل شود و الا این اثر به خودی خود در طول زمان رنگ تازگیاش از دست خواهد رفت و چیز زیادی از جذابیتش باقی نخواهد ماند. امیدوارم نویسندهٔ جوان این کتاب باز هم دست به جسارت بزند و فضاهای جدیدی را در ادبیات داستانی مورد آزمون قرار دهد.
خوندنش خیلی طول کشید، نه به این معنی که کتاب سخت خوانی باشه، ولی طوری بود که دلم نمیومد صفحات رو تند تند پیش ببرم، شاید نیم ساعت کتاب دستم بود و فقط ۲-۳ صفحه میخوندم و بقیه زمان رو خیره بودم به کلمات، به جملهها، و غرق میشدم تو خیال و فکر عبدالله. اگر رشته تحصیلیتون ادبیات نباشه، به احتمال زیاد موقع خو��دنش به لغت نامه کنار دستتون احتیاج پیدا میکنید. توصیفها به قدری زیبا و زنده بود که خودم رو تو موقعیت حس میکردم، بارها صفحاتی رو بلند میخوندم، حس ترس و تنهایی و ناامیدی عبدالله رو میفهمیدم و شاید بیشتر از عبدالله داستان تو خیالم دنبال فاطمه گشتم. تذکره اندوهگینان رو نذارید شب قبل خواب بخونید، چون انقدر فکر به سرتون میریزه که مجال خواب نداشته باشید :) بیشتر از اینکه دنبال آخر داستان باشم، دنبال مسیر و سفر عبدالله بودم . عبدالله هنوز تو ذهن من ادامه داره. تو پرانتز بگم طرح جلد و جنس کاغذ کتاب هم خیلی خوب بود :)) ۵ تا ستاره دادم چون از خوندنش لذت بردم، هم داستان رو دوست داشتم و هم نحوه روایت داستان رو. انقدر که شروع کردم به هدیه دادن و احتمالا تا یک سال آینده فقط تذکره اندوهگینان کادو بدم.
همیشه اقلیتی از انسان ها را در ذهن خودم جای داده بودم که دچار رنج هستند و دلیل آن برایشان مبهم است و زندگی افسانه ای شان به جست و جو می ماند، جست و جوی منشا رنج شان. حسام الدین مطهری در این رمان برای این اقلیت نام اندوهگینان را بر می گزیند - که خود بی شک جز آن هاست - . این اقلیت در جست و جو هستند و این اندوه - یا به زعم من رنجش - را مرکبی برای رسیدن به شادی می کنند. شادی از جنس آسودگی ای که یک شب بهاری همراه با خنک نسیمی را تداعی می کند. این "اندوه" برخلافِ "غم" شیرین است. بلی غم هم انسان را درگیر می کند و بهتر است بگوییم که بیشتر انسان در غم اند. بیشتر انسان های خوش گذران در غم گرفتارند بی آن که خود بدانند زیرا که سفر از غم به اندوه پله ی اول درک چگونگی انسان است. شروع انسان شدن. و آنان هیچ گاه آن را نخواسته اند.
اما در مورد کتاب و نویسنده: مطهری بسیار با هوش و آگاه است. نوشته شدن چنین کتابی در عصر رمان های "من پیش از تو و قهوه های سرد و گرم" به اعجاب می ماند. در تذکره برای منی که در اواسط کتاب این حس را پیدا کرده بودم که حرف حساب نویسنده را گرفته ام، فرمِ هوشمندانه ی نوشته بر محتوا غالب شد . زبان نوشته به حال و هوای نوشته های قرن چهارم بر می گردد و از نظر من نمره قبولی می گیرد اما تماماَ نمی تواند حس این نوشته های آن زمان را به من بدهد شاید به دلیل آن که می دانم که محصول دوره خودمان است و به علاوه اینکه هیچ گاه نثر متعلق به آن زمان را نخوانده ام. اما در هر حال نوآوری و خلاقیت و هوش نویسنده قابل تحسین است. باید در آینده منتظر قضاوت بهتری از این رمان باشیم.
باتوجه به اینکه در جایی به نقل از نویسنده اثر خونده بودم با کتاب راحت خوانی مواجه نیستم و برای خوندنش احتیاج به تمرکز هست،تصمیم داشتم کتاب رو در زمان مناسبی که مشغله فکری وکاری کمتری دارم بخونم.وقتی کتاب بدستم رسید بازش کردم وهمین جمله اول کافی بود برای خوندنش، به هراندوهگین و به او که اندوه را تاب آورد برای من خوندن تذکره اندوهگینان مثل خوندن غزل زیبایی از حافظ بود، هر پاراگراف و چندین مرتبه میخوندم اول از زیبایی کلماتی که با دقت و زیبایی هرچه تمامتر انتخاب شده بودن لذت میبردم و بعد انگار باهر بار خوندن مفهوم تازهای رو درک میکردم که دلم میخواست ذره ذره تو وجودم بشینه. بیشتر قسمتهای کتاب و با صدای بلند میخوندم درست مثل وقتی که شعر میخونم. شکوه،شور و احساسی که در هر سطر از کتاب موج میزنه در واقع به نظر من مرز بین نثر و نظم رو از بین برده، لذتی که از خوندن بعضی از جملات این کتاب میبرید کم از یک بیت زیبا نداره و شمارو وادار به حفظ کردنش میکنه. چند روزی میشه که خوندن تذکره اندوهگینان رو تموم کردم ولی کتاب همچنان روی میز اتاقم هست حتی نگاه کردنش حالمو خوش میکنه دوباره میخوام ورقش بزنم.
اوایل کتاب کمی گیج کننده بود، مقد��اتی که مقدمه نبود و خوب در نیامده بود و گیجی شروع داستان کمی اذیتم کرد اما هر چه رفت جلو، با اینکه ادبیات به سبک قدیم بود، حرف، حرف امروز بود و این تا حد زیادی بدی شروع را جبران کرد و کتاب رو جذاب کرد
یقین گویدم غم نپاید. یقین گویدم غم اگر نبود، شادی را نه بها بود. یقین گویدم به گاهِ غم چاره کن شادی را، که زیستن جز این نیست
روایت، روایتِ دلنشینی بود، اما داستان، حقیقتش، به دلم ننشست. همینطوری، شاید بیهیچ دلیل خاصی! این از آن دو ستارهای که ندادم... اما برای آن سه ستارهای که دادم... این نوع روایت کهن و قدیمی، برای منی که مدتها بود خودم را از خواندنشان محروم کرده بودم، خیلی شیرین و دلنشین بود. بعضی قسمتهایش را چندبار خواندم. بعضی فصلها را مثل تابلوی نقاشیای که دلت نمیآید چشم از آن برداری، مدام میخواندم و سیر نمیشدم. نخواندن و از دست دادن این کلمات لطیفتر از گل، بیشک از بزرگترین خسران است. این روایتها حافظهی ما ایرانیان است. حافظهی هزار سالهی ما... قدرت کلمات، جان و روح کلمات، اینکه همین کلمه ریسمانیست که قرار است ما آدمیان نحیفجان از آنها بالا برویم، اینها را بیش از هرچیز متنهای کهن به ما یاد میدهند. جدیدترها انگار وقتی با کلمات وَرمیروند، اصلا نمیفهمند دارند چه کار میکنند. تازه آدم میفهمد که عجب! چه داشتهایم و خبر نداشتیم. بهقول رضای عابدینیِ گرافیست، چه زیباییای را فدای چه تکنیکی کردهایم! خدایمان ببخشاید!
زیبا:)) پر از جزئیات و قشنگی! با کلمات ساده و درست! و خب برای یه آدم دردمند، تذکره واقعا داستانِ خودشه! دردمند شدن، جدایی از عرف، درگیر شدن، وابسته شدن، تلاش زیاد برای رسیدن، ناکام شدن، تلاش زیاد برای بیتعلقی و رسیدن در اوج رهایی!
كتاب واقعا قابل تحسين ي است نوشتن چنين كتابي كار آساني نيست و خواندنش لذت بخش است. اما ذهنيت معاصر نويسنده جا به جا از لاي متن قديمي بيرون ميزند. فقط همين اذيتم كرد.
نکته های قابل ذکر متعددی داره، در چند نظر اشاره می کنم...
با خواندن این کتاب، کاملا این رو درک می کنید که تحریف اندیشه ها، نوشته ها و گفته های یک نفر، چه کار کثیف و به دور از عقلانیتی هست، با هر نیتی که انجام شده باشه... گردآورنده ی متن در موارد متعددی، تحریف شده ها و پاک شده های متن اصلی در طول تاریخ رو معرفی کرده...
داستان، مسائل مطرح شده و گفت و گوها جذاب هستند. با درگیریهای ذهنی خیلیا ممکنه همخوانی داشته باشه و شاید بهتر باشه چندبار خونده شه.
ولی خب من ذهنم درگیر مسائلی دیگهای هم شد. واقعیت یا داستان مطلق. از همان قسمت «پیش از آغاز» صفحه اول که تاریخ ۱۳۶۴ رو دیدم و آخرش «ح.م» اگر اختصار حسامالدین مطهری باشد.
نثر فاخر فارسی، پر کرشمه و پرهیاهو. پسند خاطر شیفتگان زبان فارسی. تذکره اندوهگینان داستان ندارد، اما ادعای داستانگویی هم ندارد. بناست قرائتی نوین از نثر کهن فارسی داشته باشد. نویسنده قرار نیست ما را مرعوب «داستان» تذکرهی اندوهگینان کند، بلکه میخواهد شک��ه «نثر» فارسی را به ما بنمایاند. اگر دنبال رسیدن به مقصد و خواندن داستان هستید، تذکرهی اندوهگینان کتاب مناسبی برای شما نیست، اما اگر میخواهید از فرایند خواندن، از این مسیر پر نشیب و فراز لذت ببرید، تذکرهی اندهگینان را نباید بخوانید؛ باید در آغوش بگیرید. چون این کتاب دقیقا همان چیزی است که شما نیاز دارید.
من ابتدا شیدای نام رمان شدم، بعد شیفتۀ قلم این نویسنده در این کتاب. به خیالم کار کمتر پرداختهایه که با زبان دنیای قدیم رمان بنویسی و نیک از عهدهاش هم بر بیای. البته بگم من روزگار دوزخی آقای ایاز از براهنی رو هنوز توفیق نداشتم بخونم و نمیدونم که چنین بازسازی زبانیای در اون کتاب اتفاق افتاده یا نه. اما هرچه از خواندن متن تذکره اندوهگینان لذت بردم، از فهم داستانش و اینکه نویسنده سرآخر چی در توشه برای من داره، عاجز ماندم. گاهی خیلی سطحی این «رنج و اندوه رو مرکب شادی کردن» توی ذوقم میزد، و گاهی گم میکردم که دقیقا میخواهد چی بگه و شیوۀ رسیدن نویسنده به این دگردیسی از اندوه و رنج به شادی، از چه معبری میگذره. برای من که روشن نبود. اما تلاش و ثمرۀ کار نویسنده رو در بازسازی دنیای قدیم و از طریق زبان قدیم (که بارزترین وجه این رمانه) تحسین میکنم. بعضا عبارتها و توصیفها و جملههای این رمان به قدری صیقلی و زمزمهکردنیان که چیز جز حظ نصیب خواننده نمیکنه.