What do you think?
Rate this book


298 pages, Mass Market Paperback
First published January 1, 1989
مادر بزرگم سعی کرد قضیه (مرگ بابا) رو برام توضیح بده. بهم گفت بابام رفته و دیگه برنمیگرده. منم میخواستم بدونم کجا رفته، و مامانبزرگم گفت بابام اونجا که هست خیلی شاده، و رفته همونجایی که ماهیقرمزم رفته
لیستر محو در عوالم خودش با کلاف بافته شده ی موهای خودش بازی میکرد. این رو که گفت فکر کردم بابام رو هم عین ماهیه انداختن تو کاسه توالت و سیفون رو کشیدن. تا یه مدتی وایمیستادم بالای کاسه توالت، زل میزدم ته سوراخ و با بابام حرف میزدم. همهش فکر میکردم بابام بعدِ پیچِ اولِ چاهتوالت نشسته داره گوش میده
لیستر سرش رو آروم کوبید به مانیتور ردیاب و آرزو کرد، ای کاش یه اسپرم دیگه به وصال تخمک مادرش رسیده بود:))

