این کتاب مجموعه داستانیه که از خیلی وقت پیش میخواستم بخرمش ولی بلاخره تو کتابخونه دیدمش و خوندم. داستان های خوبی داشت بخصوص دو تا داستان اخر که خیلی دوست داشتم.
عاااللییی بود. واقعا لذت بردم. تمام داستان ها یکی پس از دیگری زیبا و دلنشین. میخکوبم کرد. به خصوص داستان اول برجی برای خاموشی.... دست مریزاد به استاد رضا فرخفال. چقدر استاد نثر کهن رو به خوبی میشناسن. نثری قوی و آهنگین. بی نظیر بود. در بسیاری از داستان ها به زیبایی زاویه دید عوض می شد و چقدر زیبا و استادانه که اگر دقتی در کار نبود به راحتی قابل تشخیص نبود. لذت بردم واقعاً
از او تشکّر کردم و گفتم، «البته نمیدانم که اگر آن فیلم را حالا ببینم چه احساسی خواهم داشت. بعضی فیلمها هست که نباید دوباره دید. بهتر است خاطرهی آن دستنخورده برای آدم باقی بماند.» همچنانکه به جایی در اتاق نگاه میکرد، گفت، «با نظرِ شما کاملاً موافقم، بعضی جاها و بعضی آدمها را هم...»
خوشبختانه در این دو سه دهه ی اخیر، بسیاری به نوشتن پرداخته اند و در میان آثار چاپ شده، کارهای قشنگ کم نیست. اما متاسفانه به هزار و یک دلیل، یکی هم دور افتادگی از ایران، خواندن همه ی آنها برایم میسر نشده. از میان بسیاری که خوانده ام، اینها کارهایی ست که بیشتر دوستشان داشته ام. از این مکان از قاضی ربیحاوی/ دیوان سومنات از ابوتراب خسروی / جامه به خوناب از رضا جولایی/ خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ از ایرج صغیری / نیمه ی غایب از حسین سناپور/ پرنده ی من از فریبا وفی/ رنگ کلاغ از فرهاد بردبار/ راز کوچک و داستان های دیگر از فرخنده آقایی/ سیاسنبو از محمدرضا صفدری / سوء قصد به ذات همایونی از رضا جولایی/ سلام خانم جنیفر لوپز از چیستا یثربی و... کسانی مانند شهریار مندنی پور و محسن مخملباف هم بوده اند که بنظر من چند اثرشان خواندنی و ماندنی ست؛ هشتمین روز هفته، سایه های غار، ماه نیمروز و دل دلدادگی از شهریار مندنی پور و "باغ بلور" و چند اثر دیگر از محسن مخملباف که در مجموعه ی آثارش با نام "گنگ خوابدیده" خوانده ام. از آنان که پیش از انقلاب هم می نوشتند، چند کار از جعفر مدرس صادقی؛ "گاوخونی"، "شریک جرم"، و چند اثر از امیر حسن چهلتن؛ "دیگر کسی صدایم نزد" و "تالار آینه" را دوست دارم. برخی هاشان انگار دیگر نمی نویسند، مثل "صفدری" و "صغیری" و چه حیف! شاید هم که نوشته اند و مثل کار خیلی های دیگر در هزار توی تایید و مجوز و غیره و غیره مانده است. از آنجا که برخی از عزیزان "کتابدار گودریدز" متاسفانه بدون داشتن اطلاعات کافی به "ترکیب" عنوان های مشابه می پردازند، در این عمل کلیه ی ملاحظات شخصی از جمله نظرات افراد در مورد کتاب مزبور از بین می رود، و گاه تنها نظر اولی بجای نظرات همه باقی می ماند.
در گام نخست چيزي كه بيش از همه در آثار فرخفال (لااقل آن چه من از ايشان خواندم) برجسته است لحن جاري در داستان است كه خواننده را به اين نتيجه ميرساند كه اين خود نويسنده است كه دارد حرف ميزند. يعني برخلاف اكثر آثار ادبي كه نويسنده سعي ميكند با خودش فاصله بگيرد، اتفاقن فرخفال معمولن بيواسطه و مستقيمن خواننده را مخاطب عقايد و افكار خود قرار ميدهد. راوي فرخفال اول شخص است. "مني" كه همه چيز از نظرگاه او روايت ميشود و اگرچه سعي دارد نگاهي سرد و لحني گزارشي داشته باشد اما وقتي گفتهها و ناگفتههايش را كنار هم قرار دهيم ميتوانيم از ايده و روش فكرياش آگاه شويم. ادامه:ketabdarkhaneh.blogfa.com/post-124.aspx
سه سال پیش شروع کرده بودم به خوندن این کتاب. داستان اول یه کمی جذابیت ش برام کم بود و همین باعث شده بود ادامه ندم. اما داستان های بعدی رو دوست داشتم. خوشحالم که خوندمش
کتاب بدی نیست! در جاهایی مرا آزار داد به ویژه آنجا که نویسنده سعی داشت در تم بوف کور صادق هدایت چیزی بنویسد. از مجموعه چند داستان داخل کتاب از چندتاییش خوشم آمد. داستان آه استانبول و مجسمه عیلامی و تنها می شویم خوب بود. کتاب متوسط به بالایی است. حالا که تمامش کردم از خواندنش پشیمان نیستم.