«برگ اضافى» بر خلاف دو کتاب پیشین گزارشهایى کامل از سفر به کشورهاى مختلف نیست. بلکه یادداشتهاى پراکندهایست از مشاهدات و خاطراتم از اینسو و آنسوى جهان. اگر تصور مىکنید با خواندن این کتاب مىتوانید اطلاعات کافى و وافى دربارهی این کشورها بهدست بیاورید سخت در اشتباهید. این کتاب فقط خاطرهنگارىهایىست از یک آدم دیوانهی سفر که هیچچیز را به اندازهی تجربههاى منحصربهفرد در گوشه و کنار جهان دوست ندارد. اصلاً بگذارید اینطور بگویم. تا به حال شده به رستورانی بروید و مثلاً یک غذاى پلویى سفارش بدهید و بعد براى اینکه حسابى به خودتان حال بدهید بخواهید یک کباب برگ اضافى هم برایتان بیاورند؟ اگر دو کتاب «مارک و پلو» و «مارک دوپلو» آن غذاى اصلى باشند، کتابى که در دست دارید همان «برگ اضافى» است.
برای منی که عاشقِ سفر و پیادهروی طولانی توی شهرم، خوندن این کتاب مثل نوشیدن یه موهیتوی خُنک تو گرمای مرداد بود! همینقدر لذتبخش و روحافزا🥹☁️ با آقای ضابطیان دیر آشنا شدم! با دیدن یک استوری از جشن امضای کتاب جدیدشون (نوشابه زرد) بود که رفتم سرچ کردم و دیدم وای پسر! ازین مسافرای باحاله که میتونم بیوقفه بشینم پای صبحتهاش و کتابهاش😍 این شد که اول یکی از اپیزودهای رادیو دور دنیا رو شنیدم که ایشون مهمونشون بودن و بعد دویدم سمت کتابخونه و دو تا از کتابهاش رو امانت گرفتم و دقیقا همونطور شد که فکرشو میکردم! در عرضِ چند ساعت، بیوقفه خوندمش و غرق لذت شدم🥲 این کتابشون در واقع خاطرهنویسی یا یادداشتهایی از سفرهاشون بود. خاطرههای بامزهای که خنده رو لبات میاورد، متعجبت میکرد، بغض میکاشت تو گلوت.... واقعا دوستداشتنی بود برام💙 سیاه و سفید بودنِ عکسها هم باعث میشد از اینکه نمیتونم جزئیاتِ دقیقتری ببینم و زیباییها رو بیشتر درک کنم ناراحت بشم و هم باعث میشد با تصوراتِ خودم به تصاویر رنگ بدم و از تصویر ذهنی خودم لذت ببرم.
چه کسی گفته دیوانگی بد است؟ بگذاریم منصور ضابطیان ثابت کند هنوز آدمهای دیوانه توی دنیا وجود دارند. آدمهایی که تنهایی و با یک کولهپشتی به راه جهان میافتند و چندهزار کیلومتر دورتر از خانه به کشفِ دوبارهی زندگی نائل میشوند. نمیدانم جسارت و شهامتِ او برای ماجراجویی را باید خاصیتِ حرفهاش، یعنی روزنامهنگاری دانست یا به طالعِ متولّدین آذر، ماه آخر پاییز، نسبت داد و اینطور گفت که ضابطیان ذاتاً از سفر و جهانگردی لذّت میبرد و برای همین نیت کرده است به اکتشاف. حالا اینکه میگویم اکتشاف منظورم چاه نفت یا قطب شرق و غرب و یا قارههای هنوز ناپیدا نیست! شما درنظر بگیرید فقط تجربه؛ تجربهی آدمهای نو، تجربهی زندگیهای تازه.
سفرنامههای مارک و پلو و مارک دو پلو مجموعهای از یادداشتها و عکسهای آقای ضابطیان دربارهی سفرهایش به کشورهای مختلف – از ترکیه تا آمریکا، از ژاپن تا آفریقا – است. یادداشتهایی داستانی که هم گزارش سفر است و هم داستان زندگی. در این کتابها، ضابطیان افاضهی فضل نمیکند. او اینور و آنورِ دنیا میرود و از دمدستیترین موضوعهای زندگی تا مسئلههای بزرگِ انسانی و جهانی با زبانِ ساده و روانِ و لحنِ خوب و شوخ مینویسد. پس اگر از سفر خوشتان میآید و دوست دارید سفرنامههایی خوشآیند بخوانید، لذتِ خواندنِ این دو کتاب را از دست ندهید.
این دو کتاب را که خواندید، بعد بروید سروقتِ برگ اضافی؛ آخرین کتاب از سهگانهی منصور ضابطیان دربارهی سفر! البته در این کتاب، او به سفرهای جدیدی نرفته است و خاطرههای جالبِ جامانده از سفرهای قبلیاش را تعریف میکند.
آسوده و پر از اتفاقای خنده دار و بامزه و حال خوب کُن. و البته پُر از اطلاعاتی که خیلی بدرد بخورن.
دمتون گرم آقای ضابطیان با این سری کتاب سفرنامه هاتون.
(البته که از رادیو هفتِ عزیز بگیر تا این سری کتابای سفرنامه تونو همشو دیدمو خوندم اما نمی دونم از چیه که خیلیی نمی تونم طرفدارتون باشم و البته ازتون خوشم بیاد🥺 خوب مهمم نیست حالا، همچنان میبینمتون و میخونمتون هم😊.)
روزی دوستی از من پرسید: ترجیح میدی بهترین کتابهای دنیا را تا آخر عمر خوانده باشی یا جهان را به دقت روستاها دیده باشی؟ سوال در اوج انتزاعیبودنش برای لحظهای تبدیل شد به بزرگترین دوراهی زندگیام؛ به گونهای که مستئصل ماندم که چه باید بکنم. بعد ناگهان گفتم: دنیا را به دقت روستا ببینم. و تردیدی به دلم راه نیافت. سفر آرزوی دور و دراز من بوده است. گاهی با خود میاندیشم: ممکن است دو ساعت در منهتنِ نیویورک قدم نزده باشم و بمیرم؟ یا مزرعههای شرابسازی جنوب فرانسه از پس چشمانم نگذشته باشند و کارم تمام شود؟ اقامت در یک هاستل قدیمی چطور؟ یا گردندردِ بعد از خیره شدن به کلیسایی گوتیک در پراگ؟ خانهی گوگول، مزار هدایت، مجسمهی جویس و... چندی پیش کتابی از آلن دوباتن خواندم به نام «هنر سیر و سفر» که پس از مطالعهی مجددش مفصل دربارهاش مینویسم. پس از مطالعه آن کتاب به سفرنامه خواندن روی آوردم و در حراجی یک کتاب فروشی کوچک با قلم منصور ضابطیان آشنا شدم. او را محدود به قاب تلویزیون میشناختم تا اینکه در آن حراجی پی بردم سفرهای پرشماری رفته و در بابشان نوشته. تورق سفرنامههایش را با کتاب «برگ اضافی» آغاز کردم. اثری که تکه روایتهایست از گوشه کنار جهان. قلم ضابطیان خوشخوان است و ماجراهایش در عین سادگی پرکشش. نگاه او به سفر انسانی، شهری و ماجراجویانه است. به ارتباط انسانها و فرهنگ میپردازد. سعی در ساخت و پرداخت تصویری کوچک از جهان دارد؛ انگار ما از آنچه میپنداریم بیشتر به هم متصلیم به گونهای که میتوان شعر حافظ را به قلم مردی عرب زبان در جنوب اسپانیا روی بوم تماشا کرد. نویسنده در روایتهای کوتاه خود تعلیقهای جانداری هم میسازد. به جزئیات تاکید دارد و به جنبههای ماجراجویانهی سفر گریز میزند؛ آن لحظاتی که کنترل همه چیز از دست میرود و انگار انتهای دنیا برای گردشگر سر رسیده است. اما ماجرا با همدلی انسانی از هزارها کیلومتر آنطرفتر خاتمه مییابد و سفر ادامه دارد. مطالعهی «برگ اضافی» برای من مخصوص عصرهاست. وقتی هوا میگیرد و دست و دل آدم به هیچ کاری نمیرود. باز کردن کتاب و سرچ کردن اسم شهری که مسافر در آن است و دیدن عکس خیابانها و مغازهها و آدمها...
مشکلم با این جور سفرنامه ها رو ذیل مارک دو پلو توضیح دادم اما دیگه اون خشمو اینجا مطرح نمی کنم هم بدلیل تکراری بودن حرفم و هم به دلیل اینکه این کتاب چندان یادآور روحیه ی توریستی مدنظر من تو اون نوشته نیست
به نظرم یادداشت یادداشت بودن این کتاب هم نقطه ی ضعفه و هم نقطه ی قوت. گاهی از خودم می پرسیدم این یادداشت اصلا چه ارزشی داشت چاپش کردی؟ گاهی هم برعکس یادداشت به نظرم معقول می اومد
خلاصه بگم من بیشتر از هر چیز حس سفر رفتن رو تو این کتابای منصور ضابطیان تجربه کردم و نه جنبه های فرهنگی جاهای دیگه رو. افقی که برام گشوده شد در حد همین روحیات شخصی بود - که این البته خودش مهمه
حاشیه: همچنان با عکس ها ارتباط برقرار نمی کنم. مثل همیشه هم تیره و تار چاپ شدن
4.5/5 قلم منصور ضابطیان رو دوست دارم. شیرین، بانمک و گرم و دلنشینه. انگار همراه نویسنده به همونجاها رفتیم و یه همراه خوب و باحالن که این اتفاقات داره رخ میده.
این کتاب گزیدهگوییهایی از سفرهای متعدد آقای ضابطیانه که هر کدوم نکته و شیرینی خاص خودش رو داره. برای من بهخصوص اون دسته روایتهایی که تو لحظه آخر همهچی تغییر کرد خیلی جالب و خوندنی بود. گاهی غمانگیزه، گاهی لبخند به لب میاره، گاهی متعجبکنندهس، گاهی غافلگیرکننده و خلاصه همه احساسات ممکن رو میشه با خوندن سفرنامههای آقای ضابطیان تجربه کرد و سرشار از حس خوب شد.
من اصولا سفرنامهخون نیستم اما تمام سفرنامههای آقای ضابطیان رو خواهم خوند و از تکتک لحظات خوندن لذت میبرم �� حین خوندن حال خیلی خوبی داشتم. طوری که دوست نداشتم تموم شه و هی خوندنش رو کش میدادم. خوشحالم که یه ایرانی چنین قلم قشنگی داره و برای ادبیات گفتن حرفی برای گفتن دارن.
سفر و سفرنامه رو خیلی دوست دادم . منصور ضابطیان تو دو تا کتاب اولش بیشتر از شهر هایی که رفته بود . جاهای ک دیدهدبود و غزاهای محلی ک عشق منن حرف زده بود . اما تو این کتاب انگار ک یه دفتر یادداشت با خودش داشته باشه و هرجا میره چند سطری از احساسش و ی اتفاق جالبش بنوییسه البته انصافو باید در نظر گرف که نویسنده کلی راجب اینکه این کتاب فقط یادداشتهایی از سفرهاش هست و خیلی شبیه سفرنامه نیست گفته . طرح جلدو هم دوست نداشتم . اگه سفرنامه های خوبی رو میشناسید بمن معرفی کتید
چهقدرر دوست دارم یه روز برم تو همهی کافههای زاگرب یه قهوه بخورم :) یا برم فرانکفورت و توی خیابون نوبلش گم بشم :) یا ... این کتاب با اینکه نمیشه بهش گفت سفرنامه و بیشتر مجموعه خاطرات کوتاه از سفر به کشورای مختلفه ولی به نظرم به اندازه یک سفرنامه جذاب بود.
نسبت به کتابهای دیگه ضابطیان متفاوته؛ چون برگ اضافه است! من همه کتابای ضابطیان رو کاغذی میخرم ولی برگ اضافه رو الکتریکی اونم تو تخفیف خریدم و چند ساعته خوندمش. در کل اگه نخونید، چیز خاصی از سفرنامههای ضابطیان از دست نمیدید. یه ایراد هم داشت کتاب؛ هر شهر رو که دربارهاش نوشته بود، نگفته بود برا چه کشوریه. خواننده یا باید اطلاعات عمومی خوبی داشته باشه یا سرچ کنه یا براش مهم نباشه. البته بعضی روایتها تو دل متن گفته بود کدوم کشوره. ولی بهتر بود کنار حاشیه سمت چپ که اسم شهر اومده، اسم کشور هم میاومد.
عنوان ساده اما با معنايى انتخاب كرده منصور جان ضابطيان،، همه كزارش ها عالى بودن،،مخصوصا گزارش ها از شهر زاگرب...كاش فقط در انتخاب كاور كتاب دقت و توجه بيشترى داشتن، با اينهمه تجربه ديدن كتابهاى ناشران خارجى در سراسر دنيا
برگ اضافه قراره آخرین کتاب امسالم باشه و واقعا از این بابت خوشحالم.واقعا ضدحال میشد اگر آخرین ریویو و آخرین کتاب ۲۰۲۱ ام یه مانگا ی بدردنخور میبود برگ اضافه راجع به یه سفر و یه کشور نبود و یادداشت هایی بود از سفرهای مختلف که یه جا جمع آوری شده بودن . واقعیتش به اندازه ی موآ ازش لذت نبردم چون دوس داشتم یه سفرنامه از ابتدا تا انتها بخونم نه تکه هایی از سفرهای مختلف که باعث میشد دلم بخواد بیشتر راجع به تک تک اون سفرها بدونم. اما به هر حال قلم شیرین آقای ضابطیان و عجایب شهرها و کشورهای مختلف واقعا جذاب و لذت بخش بود. وقتی بعد از دو هفته دوباره به کتابخونه رفتم تا کتاب هام رو تمدید کنم دوباره به یاد سفرنامه های آقای ضابطیان افتادم و همینطور که منتظر بودم تا کامپیوتر آهسته ی کتابخونه کتاب هام رو تمدید کنه از خانم کتابدار سراغ بقیه ی آثار آقای ضابطیان رو گرفتم. نمیدونم خسته بود، یا مطمئن بود که کتابی ازش موجود نیست گفت ''موجود نیست فعلا'' . من که از لحنشون شک برم داشته بود خودم رفتم تو مخزن و قسمت جغرافیا رو پیدا کردم این دو کتابی که پیدا کردم چنان فیضی بهم داد که دزد دریایی با گنج پیدا نمیکنه، خلاصه با چنان حس موفقیتی کتاب هارو روی میز خانم کتابدار گذاشتم که خودم یه لحظه متعجب شدم زندگی گاهی وقتا چقدر کسل کننده میشه.
پیشتر هم گفته ام که خواندن ِهیچ کتابی همچون خواندن ِ خاطرات و سفرنامه ها و زندگی نامه های انسانها برایم لذت بخش نیست... اینکه روزهای آدم ها ، لحظاتشان ، خنده هایشان و گریه هایشان را بخوانی ، یا اصلا همین که زندگی فرد ِ دیگری را تجربه کنی چیز دیگری ست ! برگ ِ اضافی مثل ِ مارک و پلو و مارک دو پلو نبود که درمورد کشورهای دیگر چیز یاد آدم بدهد ،اما به قطع میتوانم بگویم خواندنش حس ِ دیگری داشت !
اگ اهل سفر اهل اشنایی اداب روسوم البته در حد برگ اضافی هسین خوووب کتابیه کتابی سراسر تنوع مطلب ، زیبایی طبع ارامشی ک تو خودش داره حس خوبی میده تو موقع امتحانا ک هنوزم تموم نشده خیلیییی می ارزید می ارزه
همونطور که توی توضیحات کتاب هم نوشتن نباید انتظار سفرنامه از این کتاب رو داشت یه جوری نوشتههایی کوتاه و بیربط از سفرهای مختلف نویسنده هستش که البته هر نوشته به خودی خود میتونه جذاب و جالب باشه به نظر من چنین موضوعی در یک فضای دیگه مثل اینستاگرام یا وبلاگ یا حتی یک بخش ثابت از یک مجله میتونه جذابتر باشه به این صورت که عکسها هم به صورت رنگی و مرتبط کنار متن بشینه و قشنگترش کنه. یه جورایی قرار گرفتن همه این موارد داخل یک کتاب برای من بیربط هستش و شاید اگه نویسنده این کتاب آقای ضابطیان نبود استقبال فعلی ازش نمیشد (این مشکل به خوبی در کتاب سهرنگ ایشون حل شده که همه داستانها و خاطرات، حول یک موضوع مشترک میچرخه و بسیار جذابتر از این کتاب در اومده)
در اتوبوس به سمت میانکاله -برای ماراتن-خواندم. کتاب لایتی بود. هند و تایلند جالب بود. کاسه آب گرم و گلاب جامون. کیسه پر از ماهی های ریز در تایلند. در آشوویتس گزاره ای داره که دارم بهش فکر میکنم. در مورد عقل و ایدئولوژی. سوال که برام پیش اومده اینه که مگه میشه ادم بدون ایدئولوژی تعقل کنه؟ تعقل بدون روش و شاخص و معیار؟ مگر میشود؟ ایدئولوژی خوب داریم بد هم داریم. بدون ایدئولوژی دقیقا چطور تعقل می کنیم ؟!.
به طور کلی لحن و نوشتار ضابطیان رو دوست دارم و در نهایت به نظرم برگ اضافی بهترین کتاب از ایشون هست چون حداقل میدونی که قرار نیست چیزی از کشوری بفهمی و بیشتر تکه های قشنگ رو میبینی در کل خوب بود
هرچند اسم کتاب کمابیش مشخص میکنه باید منتظر چی باشیم، اما وقتی به یادداشت سوم چهارم که رسیدم و با سه چهارتا داستان نیمه کاره، درواقع سه چهارتا عکس از سه چهارتا فیلم بلند مواجه شدم، کمی سرخورده شدم! عکسها هم با بزرگنمایی زیاد، سیاهسفی��، کج و ناقص بودن- که این حس رو القاء میکرد که اگر بزنی صفحه بعد ادامه عکس رو میبینی- سرخوردگیم رو بیشتر کرده بودن. خلاصه، تا اواخر کتاب فکر کردم چقدر شبیه صفحههای دفترچههای شخصی یک نویسندهست که دفترچهها طعمه سیل یا آتش شدن و هرانچه که باقی مونده شده کتاب و از این موضوع هم ناراحت بودم چون راجع به خیلی از اون کشورها دوست داشتم بیشتر بخونم. اما آخر کتاب راضی بودم! خیلی ساده بخاطر تنوع موضوعات که از آشوویتس بگیر، تا کافه تلویزیونی، رستوران هندی، دیوار آجری خیریه، موزه The broken relationship و .... بود که خب، تلنگری شد برای سرچ بیشتر. در کل، مطالعه لذتبخشی بود آمّا همچنان از عکسها (تا حدودی از عکسهای کتاب سباستین هم) ناراضیم. بههرحال، علاقه به سفر و لحن بامزه و زاویه دید ضابطیان من رو به سمت مطالعه کتاب بعدی یعنی «چای نعنا» میکشونه. :› "Adventure is out there."
قرار بود از کتابخونه مارک دو پلو رو بگیرم ولی دست کسی امانت بود، دیگه ناچار شدم برگ اضافی رو برداشتم. به نظرم کتابیه که یادداشت هاش رو باید آروم آروم و با فواصل زمانی بخونی چون هر کدوم حس قشنگ مخصوص به خودشون دارن. صفحه آخرش درمورد گوگل مپ هم خیلی جالب بود.
یه نکته هم در آخر بگم که عراق الان با اون عراق که اونجا توصیف شده و احتمالا مربوط به سالهای دهه هشتاد باشه، خیلی فرق کرده! از نظر هتل و رستوران تو کربلا و نجف میشه جاهای خوبی پیدا کرد.
سفرنامه ها را دوست دارم. زندگی نامه ها را هم همین طور. اما برگ اضافی نه سفرنامه است نه زندگی نامه. خودش که می گوید یادداشت است؛ یادداشت هایی از سفرهایی که ضابطیان به جای جای جهان داشته. وقتی میخوانمش انگار دارم دفتر خاطرات کسی را ورق میزنم و گاه با برخی حرف هایش پقی میزنم زیر خنده و گاه از برخی رویدادها دلگیر می شوم. قلم ضابطیان را دوست دارم، مثل اجراهایش، مثل صدایش. این کتاب هم ساده است، جذاب و دلنشین. یکی دو تا از یادداشت ها را در مارک و پلو هم گفته اما اگر کسی آن کتاب را نخوانده باشد، به همان اندازه جالب توجه است. این یادداشت ها را که میخواندم، هر بار در دلم میگفتم کاش من هم روزی مثل تو باشم. همین قدر راحت و آزاد و بی پروا. کیفیت عکس ها خیلی خوب نیست ولی بد هم نیست؛ حداقل بی تناسب با مطلبی که میخوانی نیست. آن آیکون مانندهای بعد از هر یادداشت را خیلی دوست دارم. خیلی هوشمندانه و ظریف انتخاب شده اند. «گوگل مپ سرراست ترین مسیر را نشانم می دهد، بی آنکه بداند سرراست ترین مسیر همیشه بهترین مسیر نیست.»
اول یه انتقاد بکنم از کیفیت صحافی کتاب های آقای ضابطیان. علی ررغم اینکه طراحی جلد و رنگ بندی زیبایی داره کتاب ولی کیفیت صحافی کتاب اصلا خوب نیست و اگر چندبار کتاب های آقای ضابطیان رو باز کنید کامل کتاب از وسط میشکنه و کم کم برگ برگ میشه، برای همین باید خیلی با احتیاط و بدون اینکه کتاب رو کامل و با خیال راحت باز کنید بخونین. امیدوارم در کتاب های بعدی و جدیدتر این مشکل برطرف بشه. اما خود کتاب مطمئنا به عنوان سفرنامه حتی در حد مارک و پلو و مارک دوپلو هم محسوب نمیشهو بیشتر یک کتاب خاطرات در سفر هست اونم خاطرات یکی دو صفحه ای ولی من به شخصه دوست دارم از زبون یک نویسنده خوب همین تیپ خاطرات رو بخونم و جذابیت های خودش رو برام داره.خوندن کتاب هم با توجه به حجم عکس ها و صفحات پرت خیلی طول نمیکشه. خاطره ی آقای ضابطیان از آلمان و هامبورگ خیلی برام تاسف آور بود چون خودم همیشه خالف تحقیر افغان ها در ایران هستم ولی موضوعی که خیلی در کشورمون رایج هست و از هردستی بدیم از همون دست هم خواهیم گرفت :(
کتاب "برگ اضافی" در ادامه کتاب های "مارک و پلو" و "مارک دو پلو" برای من بیانگر مفهومی ست که در صفحه آخر کتاب درمورد گوگل مپ گفته شد. "من دوست دارم وقتی از کسی نشانی می پرسم توی چشم هایش نگاه کنم و او بگوید دنبال من بیا و برویم باهم تا آستانه ی رفاقت... گوگل مپ سر راست ترین مسیر را نشانم میدهد، بی آنکه بداند سر راست ترین مسیر همیشه بهترین مسیر نیست."