زینا (تازهعروس) پرسید: امشب چکار میکنیم؟ گفتم: چطور چکار میکنیم، مقصودت چیست؟ گفت: تو خانه که نمیتوان ماند، آدم دیوانه میشود. گفتم: چرا نمیتوان در خانه ماند؟ گفت: مگر ما زندانی هستیم، تو خانه ماندن که معنی ندارد و مرسوم نیست. گفتم: مثلاً میگویی چکار کنیم؟ گفت: من چه میدانم، تو باید تصمیم بگیری. گفتم: والله من عقلم به جایی نمیرسد. خودت چه فکری میکنی؟ گفت: برویم سینما. گفتم: برویم سینما. رفتیم سینما. همینقدر بگویم که خوش نگذشت و اوقات تلخ به منزل برگشتیم. اوقاتمان (بیادبی میشود)... مرغی بود و با هم حرف نمیزدیم. زینا به حرف آمد و گفت: تقصیر تو بود. بدون آنکه نگاهش بکنم پرسیدم: چرا تقصیر من؟ گفت: چرا مرا به این سینما بردی؟ دیدم سر ستیزه دارد. جواب ندادم. برآشفت که چرا جواب نمیدهی. خلاصه آنکه ناسازگاری شروع شد و دوره قهر و آشتی مانند شب و روز توالی غیرمطبوعی پیدا کرد... ؛
خدا میدونه چقدر جمالزاده رو دوست دارم. وقتی میخونم و انقدر لذت میبرم بعضی وقتها خودمم تعجب میکنم و دقت میکنم از چیه که انقدر لذت میبرم. حقیقتش هنوز نمیدونم ولی چیزی که میخونم همون چیزیه که میخوام و چه انشای سالم و تمیزی و چه جسارتی توشه. این هم تقریبا یه مجموعه داستان کوتاهه. البته فرمتش با فرمتی که امروز به عنوان داستان کوتاه میشناسیم فرق داره؛ ولی برا من قصهگوییش که انقدر قشنگه اثر کامل میکندش. خیلی خیلی بامزه و سرگرمکنندهست. مثل کلیله و دمنه نصیحت و حکمت داره ولی یه قصه داره که توش یکی با گدابازی پول جمع میکنه و از ازدواج با عشقش صرفنظر میکنه که به پساندازش لطمه نخوره، یه روز پولش آتیش میگیره و اون هیچ درسی از ماجرا نمیگیره و به گدابازیش ادامه میده و به لحاظ مالی خیلی موفق میشه. جمالزاده میگه والله من خودمم تو کارش موندهم. یعنی انقدر بامزه و غیرقابلپیشبینی و جسوره. انقدر سرگرمکنندهست که من کلشو تو یه نشست خوندم. بخونید و به اون زبانی که بهش حرف میزنید افتخار کنید. ضمنا این کتاب (چاپ سخن) تهش یادداشت و توضیح داره که خوبه و عالی اینه که یه فهرست مقالات جمالزاده با طبقهبندی موضوعی هم داره. عالی.
کاشکی میشد جمالزاده رو ببینم و بغلش کنم و بگم آقای جمالزاده شما چرا اینقدر نرمی . داستان های کتاب شبیه خاطرات یه آدم فرنگ رفته است که میاد ایران، تو جمع خانوادگی میشینه و هر چیزی که براش تعریف میکنند به نظرش جذاب میاد و یکم شاخ و برگ بهش میده و اونو تبدیل به یه داستان میکنه . نکات آموزنده یا تکان دهنده ایی نداره اما سرگرم کنندست و زندگی تو اون دوره رو به خوبی نشون میده. چیزی که کتاب رو جذاب میکنه نثر روان و بدون تکلف جمالزاده است که برخلاف بقیه هم دورهای هاش که ادعای همه چیزدانی میکنند این حالت رو نداره .
این مجموعه داستان، فکر نکنم بهترین جمالزاده باشه اما خوندنش خالی از لطف نیست. سادهتر از همیشه و پر از گفتار و ادااطوار ایرانی معآبی. با اینکه جمالزاده سرجمع بیشتر از سیزده سال ایران نبوده پر از عشق و دلتنگی و علاقه نسبت به عادتها و فرهنگ ایرانیه و بنظرم این عشقش نوشتههاشو دلنشین میکنه.
کتاب بیشتر شبیه یادداشت های پراکنده ی یک دفتر خاطراته ولی نثر جمال زاده طوریه که تا بخوای تصمیم بگیری که نیمه کاره رهاش کنی یا نه، یهو می بینی تموم شده رفته. .. لحن پدربزرگانه و قربون صدقه رفتن هاش در نامه ها دوست داشتنی بود.
توصیفات بيش از حد باعث شده بود یکمقدار رمق برای ادامه دادن کتاب کمتر بشه و به نظرم اکثر داستان ها پایان هاب خوبی نداشتن؛ اما قصه آخر سخت من رو مجذوب کرد و باعث شد نمره بیشتری بدم!
قطعا قلم استاد خیلی گیرا و دلنشینه و خوندن داستانهای این کتاب مشابه داستان گفتن و نصیحت کردن پدربزرگه، ولی این داستان ها حال و هوای قدیمی رو داره و بعضی داستانهای این کتاب از زمان کنونی ما خیلی فاصله داره و بنابراین جذابیتش برای مخاطب کم میشه. ولی باید اشاره کنم که استاد جمالزاده یکی از بهترین داستان نویس های ایرانیه بنظرم 3 ستاره برای این کتاب خوب و منصفانه ست.
من تازگی با جمالزاده ارتباط برقرار کردم. هیچوقت کباب غاز رو دوست نداشتم و فکر میکنم داستانهای بهتری داره. کتاب اولی که ازش خوندم یکی بود، یکی نبود هست. خیلی بهتر از این کتابه. کلا چیزی که از جمالزاده دوست دارم اینه که انگار تاریخ و حال هوای مردم توی اون سالها رو میشناسی ولی درعین حال داری داستان (طنز گاها) میخونی. توی این کتاب، داستان چهار و شش رو از همه بیشتر دوست داشتم. نیمه دوم کتاب برام یکم کند بود ولی توصیفهاش از مردم شیراز به نظرم خیلی دقیق اومد. کتاب رو صوتی و از کانال یوتیوب آوای بوف با خوانش آقای پرهام گوش دادم که راضی بودم.
نام جمال زاده كه به ميان مي آيد تنها مي تواند سه نتيجه داشته باشد : ١.عده اي كه اصلا او را نمي شناسند. طي بررسي كه به عمل آوردم تا نشان دهم كه اين گزينه كاملا صادق است، از مادرم پرسيدم كه جمال زاده كيست و جوابي كه شنيدم اين بود: يكي از اين انقلابي ها نبوده ؟ ٢. يك سري مردم داستان كباب غازش را كه در دبيرستان خوانده بودند به ياد مي آورند و مي گويند بله چه داستان خوبي بود و يادشان نمي رود كه بگويند جمال زاده پايه گذار ادبيات مدرن ايران است و قضيه همينجا تمام مي شود. ٢. دسته اي هم البته رفته اند و كتاب يكي بود يكي نبود را خريده و خوانده و خنديده اند و اگر نثر و شيوه اش به دلشان خوش آمده باشد احتمالا چند كتاب ديگر نيز از او خوانده اند و ختم ماجرا. اما به نظرم چيزي كه مهم است اين است كه جمال زاده با تمام طنز ها و شيطنت ها و اصطلاحات خاص خودش و خصيصه هايي كه او را جمال زاده كرده، در همان اولين كتابش تمام مي شود. به پايان مي رسد. مي توانست كتاب ديگري ننويسد. جمال زاده قصه مي گويد، ادبيات نمي نويسد. او صرفا راه باز كرد، براي نويسنده هاي بعدي كه بيايند و تماشا كنند كه بله دستمان باز شده و مي توانم از اين روش استفاده كنم و اتفاقا همين صادق هدايت آمد و ديگر قصه نگفت بلكه ادبيات نوشت و يافت راه را. اما جمال زاده چه شد ؟ همان قصه گوي هميشه ماند و رودار قصه گفت تا وقتي كه ديگر نبود تا قصه بگويد، بله در باب ادبيات انقلابي به وجود آورد. جرقه اي زد كه غير منتظره آتشي شد وسيع. اما همان لحظات اول انقلاب از بين رفت و مگر چند كتاب از او بايد خواند يا قصه كوتاه، كه راوي داستان، با شيوه و فرم و سبك قصه هاي قبلي شروع مي كند به توضيح يك اتفاقي كه برايش رخ داده يا يك خاطره اي كه به ذهنش خطور كرده ؟ متآسفانه باز هم بحث تكرار است و اين تكرار در جمال زاده كاملا مبين است. نوشته هايش تحت جبر زمان، پوسيده و پوچ شده اند و تقريبا قدرتشان را از دست داده اند. بازه اي هستند. طرز نوشتنش، مسائلي كه به آنها اشاره مي كند، شخصيت هايي كه مي سازد، تنها و تنها براي همان يكي بود يكي نبود خوب هستند اما نا گفته نماند كه همين يك كتاب هم مي تواند بسيار به كساني كه تازه مي خواهند كتاب خواني را شروع كنند و يا كساني كه مي خواهند كتابي سبك بخوانند كاملا مناسب است، چرا كه نثرش گذرا و گيراست، ايده هاي مختلف را به خواننده معرفي ( به طور سطحي) و او را با بعضي مسائل آشنا مي كند اما باز هم اصرار مي كنم تنها براي همان يكي بود يكي نبود اين شيوه كارآمد و كارساز است. پس جمال زاده قصه گويي است كه كتابهايش دريچه اي به ادبي��ت و حتي قصه هاي بهتر اند. ماندن پيش او جايز نيست و بهتر است كه در اين سفر دراز حالا به فكر اطراق كردن نيفتيم.
تا به حال به جز داستان کباب غاز کتاب ادبیات دوم دبیرستان، چیزی از جمالزاده نخوانده بودم. فارغ از اینکه موضوعات قصهها قدیمی بودند، خط به خط از نثر روان و سلیس و طنازی جمالزاده لذت بردم. عجیب این که جمالزاده از دوره نوجوانی خارج از ایران زندگی میکرده و با این حال تسلط فوقالعاده به زبان فارسی و فرهنگ ایران داشته. به گفته خودش ایده قصهها گاها از طریق نامههایی که دوستان و آشنایانش از ایران برایش میفرستادند شکل میگرفته که او به طنازترین و شیرینترین حالت ممکن آنها را برایمان روایت کرده است.
کتاب شیرین و روان و دلچسب بود با این دید که این کتاب درسهای زندگانی دارد و همچون بوستان و گلستان حرفی عمیق به تو میآموزد وارد کتاب شدم و اواسط کتاب فهمیدم که خیر، خبری نیست، اومدیم دمی در کنار پیرمردی شوخ طبع و مودب نشستهایم و خاطرات و حرفای خوش رنگی برایمان میگوید و در نهایت میگوید که فرزندانم زمان خوابم گذشته و شب بخیر:))
اول این که نمیدانم چرا این کتابی که من داشتم با اضافاتش حدود ۳۳۰ صفحه بود. به هر حال، کتاب زبان شیرینی دارد. طنزش را دوست داشتم. وقتی به عمق کاربرد کلمات در قالب طنز دقت کنید جالب تر هم میشود. اصطلاحات محلی کتاب آن شعله را در ذهنم روشن میداشت که "این را یادت بماند". در آخر باید بگویم که درود بر نگاه نقادانه جمالزاده عزیز، چقدر از تاریخ و باور زمانش جلو بود.
مجموعه داستان هایی واقعی، ساده و بی آلایش که به دست پرتوان سهل و ممتنع نویس ایران، جمالزاده نوشته شده. لذت خواندن این داستانها لذتی فراموش نشدنی است. نثری که میتوان گفت فارسی و پر از اصطلاحاتی شیرین که لذت خاطرات نویسنده را دوچندان میکند. در آخر کتاب زندگی نامه جمالزاده به قلم ایرج افشار نوشته شده که آن هم خواندنی بود. دوازده قصه کوتاه که موضوعاتی غالبا اجتماعی و فرهنگی و دینی دارند.
قسمت هایی از کتاب «... به صدای بلند شکر پروردگار را به جا می آورد و می گفت، خدا صدهزار مرتبه شکر، به داده ات شکر، به نداده ات شکر.» «اگر به چنین فیض و توفیقی دست یابیم باید هرگاه مصیبت بزرگی برایمان رخ داد پس از گفتن رضا به رضا الله سعی کنیم حتی المقدور عنان فکر و اختیار یکسره از کفمان بیرون نرود و برای این کار ضرورت دارد که چشممان را ببندیم و دنیا و مافیها را تاجایی که امکان پذیر است فراموش کنیم و خود را از هر اندیشه و وسوسه و بیم و اضطرار و تشویشی خالی و عاری بسازیم و با تمام قوا و امکانی که برایمان باقی مانده است فکر کنیم که از تاریخ آن حادثه شوم دو ماه گذشته است و انگاه به کمک تصور و خیال دو ماه پیش برویم و درست بیندیشیم که دو ماه دیگر چه خواهیم کرد و چه تصمیماتی خواهیم گرفت و چگونه به اجرای آن تصمیمات خواهیم پرداخت و همین که پس از ده یا پانزده دقیقه چشممان را گشودیم تشویش خاطرمان اندکی تسکین یافت، چنانکه پنداری دو ماه تمام گذشته است و با خاطری آرامتر با وظایف تازه خود مواجه گردیم.» «...فضیل عیاض نام داشت فرموده است که چه بسا اشخاصی که به مبرز میروند – مبرز یعنی مستراح و کنار آب – و پاک از آنجا بیرون میایند و چه بسا کسانی که از خانه کعبه ناپاک و نجس بیرون میآیند. »
نثر دلنشن و زبان گرمی دارند قصه ها جریان های دفترخاطرات اند لزوما با دنیای امروز منطبق نیستند ولی خواندن و دانستن شان عاری از لطف نیست همانطور که خودشان در انتهای داستان دوم بیان کردند همه چیز نسبی ست اما برای همه یک نسخه نمیتوان نوشت ... در کل خاطراتِ حرف های خانه ی مادر بزرگ و پدربزرگ ها برای من زنده شد
حس خوب خلاقیت منحصر به فرد در سادگی نوشتار ( به مثابه دفتر خاطرات)وجذابیت پیگیری, مشخصات بارز این کتاب می باشد.عروسی داریم و عروسی (که اولین داستان این کتاب تا مدت ها تصویر سازی ذهنی من شده بود که خودم تو اون قالب می دیدم(حمزه.
کتاب سرگرم کننده ست. تعریف زندگی معمولی مردم ایران حدود سال ۱۳۰۰ خورشیدی از زبان نویسنده ای که یک فرد پیش رو و غرب دیده ست در آن دوران که مردم تفکرات بسیار سنتی داشتند جالبه. من از کتاب کست گوش دادم با روایت بامزه ای که راوی داشت. البته راوی آوای بوف هست.
من واقعا جمالزاده رو دوست دارم. نثرش همیشه برای من شیرین بوده ولی این کتاب واقعا از حد تحمل من خارج بود. توصیفهای بیش از حد و طول و تفسیرهای جمالزاده اینجا دیگه به اوج خودشون رسیده بود. صفحههای آخر رو دیگه داشتم با گریه تمام میکردم. دو امتیاز به احترام علاقهام به این مرد.
کتابی بسیار خوشخوان با نثری فوقالعاده.شامل ۱۲ داستان به سبک قصهگویی پدربزرگها و مادربزرگها در شبهای سرد و طولانی زمستان کنار کرسی. پایان داستان آخر ( پاشنهکش ) رو در کتاب ( آسمان و ریسمان ) که به اسم ( جاودان ) بود ، بیشتر دوست داشتم.
اینو خوندم چون همیشه از قلم جمالزاده لذت می برم و هم اینکه سقوط کامو رو بشوره ببره همونطور که خود جمالزاده توی مقدمه گفته بود به پای قصه های قبلی مثل دارالمجانین نمی رسیدن ولی شیرین و دلچسب بودن و کلی کیف کردم