Jump to ratings and reviews
Rate this book

یاسمین

Rate this book
The love story of two young student boys from new generation finding there future partnares ...

First published January 1, 2004

13 people are currently reading
215 people want to read

About the author

م. مودب‌پور

9 books142 followers
مرتضی مؤدب‌پور (م. مودب پور) از نویسندگان كتابهاي پرفروش ایرانی است. وی نویسندگی حرفه‌ای خود را حدودا از سال ۱۳۷۸ و با رمان پریچهر آغاز کرد.
.از این نویسنده تاکنون 9 اثر داستانی منتشر شده‌است

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
179 (14%)
4 stars
152 (12%)
3 stars
307 (25%)
2 stars
263 (21%)
1 star
323 (26%)
Displaying 1 - 30 of 75 reviews
Profile Image for Fahimeh.
34 reviews46 followers
September 7, 2016
همه ما کتاب خوانی را با رمانهایی آغاز کرده ایم که شاید امروز از نام بردن نعضی شان شرمساریم!
یاسمین هم برای من از آن کتابهاست که البته همیشه نام آن را خواهم برد و محبوب ترین رمان من شانزده ساله بود و الان نیز بخاطر آن حال خوب و گریه های شانزده سالگی سه ستاره میدهم.
اگر از خوانندگان مودب پور باشید در گفتگو با خوانندگان دیگر که هنوز به مرحله انکار رمانهای دختر کلفتی نرسیده اند به نتیجه جالبی می رسید زمانی که نام کتاب محبوبشان به قلم مودب پور را بپرسید در 80درصد مواقع همه نام اولین کتاب و یابه عبارتی اولین تجربه آشناییشان را می برند!،که باتوجه به سبک نوشت مودب پور نتیجه پربیراه هم نیست.
وقتی اولین کتاب مودب پور را یخوانید خوشحالید که بالاخره نویسنده ای را یافته اید که به زبان محاوره مینویسد و از مغازله نویسیهای دیگر رمان نویسها خبری نیست! سبکی که مودب پور آغازگرش بوده(البته در رمانهای نوجوانانه)وامروز کرور کرور نوییسندگانی که رشدشان بی شباهت به قارچ نیست دنباله روی اویند!
در مواجهه با دومین رمانش شما کمی در ذوقتان میخورد که این هم که شبیه قبلی بود!!!اما داستان را جذاب میابید و ادامه میدهید و احتمالا درخاطرتان هم خواهد ماند.
بی علاقگی به مودب پور برای من از کتاب سومی که ازش خواندم شروع شد امابعضی این برهه را هم با پیروزی پشت سر میگذارند و به سراغ کتاب بعدی هم میروند.ولی کم کم اعتراض آنها هم به سبک یکنواخت او شروع میشود.
دوشخصیت پسر که همیشه یکی جدی است و سربه زیر و چشم و دل پاک،و دومی شوخ و سربه هوا!
درکتاب اول عاشق شخصیت طنازماجرامیشوید وشخصیت تخت دیگر توی ذوقتان میزند اما باعلاقه ماجرای غم انگیز و پایان تراژیک داستانش را میخوانید. داستان زندگی شخصیت سوم را که براثرتصادفی عموما به داستان اضافه میشود را باعلاقه تر میخوانید!
اما ازکتاب دوم دیگر شوخیهای آقای طناز حوصله سربرمیشود و درمورد من در کتاب سوم بد که حالم از شوخیهای تکراری بیش از حدش حالم به هم میخورد!
این روالیست که خواننده در مواجهه با آثار مودب پور دارد.اما نباید نادیده گرفت که برای نسل من مودب پور جهش بلندی نسبت به فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی بود.وبرای همین است که هنوز هم دوستش داریم.
اولین کتابی که از مودب پورخواندم همین یاسمین بود و محبوب ترینم!اغراق نکرده ام اگر بگویم فصل آخر کتاب را بالای 30 دفعه خواندم و زارزار گیه کردم و این روزها خنده ام میگیرد از احساسات رقیقم در 16سالگی!
Profile Image for Ardavan Bayat.
367 reviews64 followers
September 11, 2021
98.12.19
راهی که از آن گذشته‌ایم؛ خودنکوهی یا خودستایی؟


واژه‌ی کتاب را در این نوشته می‌توان با سینما، موسیقی، شعر و هر هنر دیگری جابه‌جا کرد و فرجام و نتیجه‌ای یکسان گرفت.
همه‌ی کسانی که چندین سال کتاب خوانده‌اند [یا فیلم و موسیقی دیده و شنیده‌اند]، بی‌گمان روزهایی را به یاد می‌آورند که کتاب‌هایی را چه‌بسا با شوق و لذت خوانده‌اند ولی امروز خواندنشان را انکار می‌کنند یا از خواندنشان پشیمان اند. به یاد می‌آورم که در دوران راهنمایی دست‌کم یک‌سال بیشتر زنگ‌های تفریح را در کتابخانه‌ی مدرسه گذرانده‌ام و چندسالی هم گاه‌گاه در کتابخانه‌ی عمومی سپری کرده‌ام. هیچ کتاب به‌دردبخوری تا سال 90 نخریده‌ام. حتا نام کتاب‌هایی که از کتابخانه‌ی عمومی یا مدرسه گرفته‌ام را فراموش‌کرده‌ام و جز چند نشانه‌ی تار در ذهنم نمانده‌است.

شاید ماندگارترین‌شان کتاب‌های ژول ورن باشند، چون کمتر کسی پس از خواندن داستان‌های علمی-تخیلی‌اش نام‌شان را فراموش می‌کند. هنوز هم که هنوز است با شنیدن نام بیست‌هزار فرسنگ زیر دریا می‌توانم صدای بمِ اقیانوس را در زیردریایی ناتیلوس بشنوم و خود را در ایواره‌ای (: غروبی) ارغوانی در خاموشیِ کتابخانه‌ی عمومی ببینم. البته رمان‌های پلیسی، ترسناک و نوجوانانه هم خوانده‌ام ولی جز چند سایه‌ی کم‌رنگ، چیز زیادی به یادم نمانده‌است، شاید چون کتاب‌ها و نویسندگان سرشناسی نبوده‌اند. شاید هم چون نام‌شان سخت بوده در ذهنم فرو نرفته! اگر آن زمان‌ها به نوشتن جمله‌های کوتاه روی آورده‌بودم می‌دانستم چه چیزهایی خوانده‌ام.

دور نیُفتیم. ما نسل‌های پس از انقلاب همیشه زیر بمباران ایدئولوژی‌های حاکمیتی در قفسی نادیدنی گرفتار بوده‌ایم و چه‌بسا از این بمباران لذت هم برده‌ایم. در این میان کتاب‌های بسیاری به چاپ رسیدند که ما را در بند نگه‌دارند و به‌راستی که نرده‌ها و دست‌اندازهای بلند و بزرگی برای ما بودند. من در آن سال‌ها چندین رمان اینچنینی خوانده‌ام که هرگز چیزی از نام و نشانشان نمی‌دانم. یکی‌شان که گویا بیشتر یادم مانده درباره‌ی سال‌های پیش از انقلاب بود و به‌شدت مذهبی بود ولی اوج یادآوری من همین است و هیچ چیز دیگری یادم نمی‌آید. بارها و بارها به دنبال آنها گشته‌ام شاید نام نویسنده‌ی آنها را بیابم تا کتاب را دوباره بخوانم و به عمق فاجعه‌ی تزریقات آنها پی ببرم ولی دریغ از یک نام!

چند سال پس از آن، دیگر رمان خواندن را دوست نداشتم. کار بیهوده‌ای برای آدم‌های بیکار می‌دانستمش! به تاریخ ایران و اسلام و زبان‌شناسی (فارسی) روی‌آوردم که از تاریخ‌های شنیداری و رسانه‌ای تا جستارهای اینترنتی و بخش‌هایی از برخی کتاب‌های پی‌دی‌اف را در برمی‌گرفت. این زمان‌ها بود که کتاب‌های ممنوعه‌ی بسیاری خواندم که به جز چندتایی از آنها، بیشترشان در دسته‌ی کتاب‌های بنیادگرا و یک‌سونگر قرار داشتند یعنی همان‌گونه که بنیادگرایان به همه‌چیز واکنش نشان می‌دهند آنها هم به بنیادگرایان واکنش نشان داده‌بودند. شماری از آنها را که در پرونده‌ی اکسلی ثبت کرده‌بودم در سایت گودریدز هم ثبت کردم و شماری هم از یاد برده‌ام که گاهی با دیدن نام و نشانی از آنها در این‌سو و آن‌سو، خواندنشان را به یاد می‌آورم.

از اینها که بگذریم بازگشتم به رمان خواندن با خواندن داستان‌های کوتاه آغاز شد، داستان‌های هدایت، جمال‌زاده، بزرگ علوی، کافکا، چخوف، وودی آلن و... (به صورت کتابچه‌های الکترونیک یا روی سایت‌ها و وبلاگ‌ها). کم‌کم سراغ بوف کوری که چندین سال و چندین بار، نیم‌خوانده رهایش کرده‌بودم، رفتم و خواندمش و مسخ و 1984 و... و دوست دارم همین چند کتاب را دوباره‌خوانی و سه‌باره‌خوانی کنم تا بدانم هنوز هم به همان اندازه دوستشان دارم یا نه؟ همان اندازه که گمان می‌کردم خوب هستند؟

پرسشی که پیش می‌آید این است: از خواندن آن کتاب‌های زرد و سطحی پشیمانم یا انکارشان می‌کنم؟
از اینکه آن کتاب‌های زرد را خوانده‌ام، هرگز پشیمان نیستم. به هر روی در آن زمان باید چیزی هرچند چرند و سطحی ولی پرکشش به دستم می‌رسید تا مرا به سمت کتاب یکشاند و خوشبختانه کشید. گرچه بسیار پیش آمده کتاب‌های پی‌دی‌افی را باز کرده‌ام و چهل-پنجاه صفحه از آن را خوانده‌ام ولی به هر روی و به هر دلیل آنها را به پایان نرسانده‌ام! شاید نتوانسته‌اند درگیرم کنند یا من نفهمیدمشان.

به تجربه دریافته‌ام که هر چیز مزخرفی می‌تواند سرآغاز نزدیک‌شدن به رسایی(کمال) و پختگی و همچنین بهبودی وضعیت باشد. این چیز مزخرف می‌تواند موسیقی دست‌چندم سبکی خاص باشد که کمابیش ما را به سمت بهترین‌های همان سبک بکشاند. یا فیلم‌های اکشن و محتوا-زده و بزرگنمایی‌شده‌ای که بارها و بارها دیده‌ایم. پس از دوره‌ای فیلم دیدن، کم‌کم به بینشی در سینما دست می‌یابیم تا به سمت بهترین کارگردانان و بهترین فیلم‌های جهان برویم و نگاه‌مان به فیلم زیربنایی و ژرف‌تر باشد. در کتاب خواندن هم همین است، می‌توان از چرندبافی‌های ارزشی یا رمان‌های زرد آغاز کرد و به جایی رسید که با خواندن نوشته‌ای نو از نویسنده‌ای کاردُرست، همه‌ی خوانده‌شده‌های گذشته را به باد ناسزا گرفت!

برای من در جایگاه خواننده، آشنایی با برخی نویسندگان و اندیشمندان ایران و جهان چیزی بود که اگر زودتر رخ می‌داد، امروز جای بهتری بودم ولی بُریدن چندساله از ادبیات داستانی، باید هم چنین تاوانی می‌داشت. گرچه از این دیریابی هم چندان دلخور نیستم چون همچنان بسیاری هستند که در میانسالی تازه دلبسته‌ی کتابخوانی می‌شوند و می‌خواهند سراغ خواندن بروند و زندگی‌ها و اندیشه‌های روی‌کاغذرفته‌ی نویسندگان را بخوانند تا شاید پهنای زندگی‌شان را بیشتر کنند. با این همه هرگز از اینکه شاید به‌اندازه‌ی سرسوزنی از آنها جلوتر باشم احساس پیشی‌گرفتن از کسی را ندارم و چندان ارزشی در این جلو بودن (اگر واقعا جلو باشم) نمی‌بینم و تجربه‌ی خود را برتر نمی‌دانم. اگرچه در هر فرصتی می‌کوشم این کار را به دیگران پیشنهاد کنم. شاید این تنها یک دلخوشی است که می‌دانم این کار را –که هنوز هم درست می‌پندارم- آغاز کرده‌ام و جسته‌گریخته دنبال کرده‌ام. اینکه سال‌ها از آن گذشته و هر سال بیش از پیش گرفتارش شده‌ام و چم‌وخم آن را هر بار بیشتر به‌دست‌آورده‌ام، نشانه‌های خوبی است.

یادم می‌آید که چند کتاب از م. [مرتضی] مودب‌پور در همان دوران نادانی خوانده‌ام کتاب‌هایی که پایانشان بسیار ناامیدکننده بود یادم هست که چندسالی پس از آن، در اینترنت هم خواندم که کتاب‌های او زرد است ولی گریز و چاره‌ای نبود، کار از کار گذشته‌بود! ساده‌خوان بودند و من می‌فهمیدمشان. شاید نخستین‌بار که مفهوم زرد بودن را فهمیدم همان زمان بود! و از آن پس مفهوم زرد بودن را بیشتر و بیشتر شنیدم و نویسندگان بازاری و زرد را مانند بسیاری از کتابخوانان دیگر می‌توانم بازشناسم. مجلات زرد، سایت‌های زرد، کتاب‌های زرد، فیلم‌های زرد، موسیقی‌های زرد، خبرگزاری‌های زرد، برنامه‌های زرد و...

از سوی دیگر فروکاستِ مطالعه[2] تنها به کتابخوانی و نام نبردن از گونه‌های دیگر فهمیدن و اندیشیدن سختگیرانه و نابخردانه است. کتابخوانی شاید گونه‌ای شسته‌رفته و ساخت‌بندی‌شده (فرموله‌شده / صورت‌بندی‌شده) از فرآیند فهمیدن و اندیشیدن باشد ولی همه‌ی آن نیست. در گذشته که زندگی بسیار دشوارتر از دوران ما بود، شاید می‌توانستیم بگوییم که دسترسی به کتاب‌ها، جهانی به روی آدمیان می‌گشوده‌است ولی امروزه که بسیاری چیزها در دسترس درصد بسیار بیشتری از آدم‌ها ست بایسته و شایسته است که گفت‌وگو و همنشینی، سفر، تئاتر و سینما، رادیو و پادکست، همایش، ورزش، پیاده‌روی و پیرامون‌نِگَری و خیلی چیزهای دیگر را گونه‌های دیگری از مطالعه به شمار آوریم. ناگفته پیدا ست که اگر فرآیند اندیشیدن در کار کتابخوانی و گفت‌وگو و سفر و... نباشد چیزی جز روزنامه‌خوانی، یاوه‌گویی، جابه‌جا شدن، دیدن و شنیدن، دید زدن و... نمی‌ماند. پس هر روز شهربه‌شهر رفتن و هر روز پای برنامه‌های زرد رادیو تلویزیون‌های گوناگون نشستن بدون فرآیند اندیشیدن نمی‌تواند مطالعه باشد.

ارزنده‌تر از اینها یک ویژگی دیگر است و آن به‌کار گرفتن اندیشه‌های درست دیگران در زندگی روزمره است. باید بتوانیم این نوشته‌ها را امروزی کنیم و به وضعیتی که در آن هستیم بخورانیم. باید بتوانیم خود را در زندگی جای آدم‌های کتاب‌ها بگذاریم و راه‌گزینی‌های نادرستشان را بازپیمایی نکنیم. باید کوشش کنیم تا بتوانیم زندگی‌مان را به سمت بهتری تغییر دهیم، حتما نباید یک واقعه‌ی بزرگ و رنجناک برای ما رخ بدهد تا به درستیِ راهمان بدگمان شویم. از چیزهای کوچک و ناچیز هم می‌توان به چیزهای بزرگ رسید. همان گونه که باستانشناسان از یک استخوان انگشت یا دندان شکسته به سنگواره‌ای بزرگ از جانداری باستانی می‌رسند. نشانه‌ها همه‌جا هستند خودمان باید پیدایشان کنیم.

[...]

گمان می‌کنم این روزها هم بیش از اندازه گرفتار کامو شده‌ام! مانند زمانی که ناخودآگاه گرفتار سعدی و خیام و ژول ورن و کسروی و خُنجی و هدایت و اورول و هر نویسنده و هنرمند دیگری شده‌بودم و می‌خواستم با خواندن برخی از نوشته‌های‌شان سر از کارشان درآورم! شاید روزی بیاید که بگویم «کامو هم یک نویسنده بود که با برخی نوشته‌هایش هم‌واژگی داشته‌ام» و پرونده‌اش را با سوءتفاهمی فلسفی ببندم و بدهم زیر بغلش، و در جایی میان الجزیره و پاریس و آمستردام دستانش را رها کنم تا بیگانه‌وار و بی‌چتر سقوط کند! شاید مرکز این سه شهر همان مدیترانه‌ی دوست‌داشتنی او باشد؟! کسی چه می‌داند؟ شاید هم آن چنان که عطار می‌گوید: «دور دور مرو که مهجور گردی، و نزدیک نزدیک میا که رنجور گردی» (تذکره‌الاولیا | ذکر ابراهیمِ ادهم) او را همچون هدایت و اورول و دیگران در جایگاهی درست بگذارم و هر بار که «مرگ‌اندیشی و زیستن» به سراغم آمد، به سراغش بروم! ولی باور دارم که همیشه وامدار کامو خواهم‌بود و دوستش خواهم‌داشت چون بدجور کتابخانه‌ی ذهنم را به‌هم‌ریخت، گردگیری کرد و از نو چید؛ مگر بیماری فراموشی بگیرم که از یادم برود. نمی‌توانم به دوران پیش از کامو-خوانی برگردم.

روشن است که آدمی از گذشته به آینده در گذار است و یک جا نخواهد ماند، حتا اگر خودش گمان کند همان آدم گذشته است. این یک‌جا نماندن تا آنجا که می‌دانم دست خود آدم نیست، این ناخودآگاه فرد است در برخورد با ناخودآگاه جامعه و اندیشه‌هایی که در پیرامونش می‌گذرد. گزینه‌های ناخواسته‌ی پیش‌رو و گزینش‌های فرد. پس باید آگاهی را بالاتر و بالاتر برد و آگاهانه‌تر این گزینه‌های ناخواسته را برگُزید. امیدَکی دارم که ده سال دیگری اگر بودم، بهتر از امروز –نوزدهم اسفند نود و هشت- باشم.

(نمره‌های‌تان به کتاب‌های زرد قدیم‌خوانده را به‌روز کنید، یک ستاره بدهید تا خوانندگان دیگر گمراه نشوند)
Profile Image for nazanin.
226 reviews16 followers
Read
May 16, 2024
قبل ازینکه بفهمم به این رمانا میگن نودهشتی، خوندن رمانای عاشقانم با این کتاب به انتها رسید.
ازین جهت ازش ممنونم😂😂😂 یجوری سیفونو باز کرده که بنده دیگه کتاب عاشقانه فارسی نخوندم، دیگه اینقد هیچی نخوندم تا زمانی که فهمیدم دنیا چقدر بزرگه😂
در واقع داستان این بود که من طبق معمول از هم کلاسی‌ای اینو گرفتم خوندم و بعد دیدم دختر خالم پریچهرو گندمو نمیدونم چنتا دیگشو خونده و منم اومدم باهاش حرف زدم راجبش گفتم اره داستانش ازین قراره که دوتا پسرن یکیشون پولدار یکیشون فقیر، بعد دخترخالم گفت: خب همه کتاباش همینجوریه دوتام دختر یکی پولدار یکی فقیر.
دیگه همین شد که دیگه نخوندم نه ازین نه از هیچکی.
در اخر منظورم از سیفون همین بود که ایشون یه فرمولی بلد بوده دیگه همونو پیاده کرده و مسیر رمان های عاشقانه فارسی رو یه تنه گ…ا..ی..دن.🤢
Profile Image for Fateme.
66 reviews48 followers
Read
January 5, 2020
بالاخره زمانش رسیده این کتابا رو هم اضافه کنم و یادم نره از کجا شروع شد
از نوجوانی و کتابخونه ی عمه کوچیکه که من با بدسلیقگی از بین اونهمه کتاب درجه یک سراغ این دسته از کتابا رفتم
یه مدت به خوندنشون افتخار کردم یه مدت انکارشون کردم و حالا به عنوان اجر های اول پله های کتاب خوندن پذیرفتمشون
Profile Image for L.mira.
9 reviews5 followers
Read
February 22, 2011
هركس بايد 1بار ازين نويسنده بخونه تا بفهمه كتاب تا چه حد مذخرف ميتونه باشه
Profile Image for Reyhaneh.
85 reviews149 followers
May 1, 2007
این هم از همون نوع " شرم آور"ه
Profile Image for forough.
21 reviews
June 2, 2015
كتابي كه در دوران نوجواني خوندم... ١٦سالگي..
اين كه خيلي رمان بي محتوايي بوده نظر الآنمه..
شايد به دليل اينكه الآن دلم براي خودم و اون همه اشكي كه با تمام احساس حين خوندن اين كتاب ريختم ميسوزه!! :)))))
Profile Image for Niyousha.
622 reviews71 followers
October 15, 2024
فکر کنم این همونی بود که یارو به زنش میگفت بدکاره چون رفته بود خواننده شده بود. تازه یارو خودشم نوازنده بود. اعصاب آدمو بهم میریخت واقعا.
Profile Image for Kiana.
38 reviews
December 22, 2009
کتاب های مودب پور دیگه تکراری شده... یه پسر افسرده که عاشق یه دختر می شه و دختره آخرش یا می میره یا ترکش می کنه. به هر حال به هم نمی رسن... یه پسر بانمک که هی هر و کر می کنه و آخرشم خوشبخت می شه... یکی از این پسرا هم خیلی پولداره.... تکرااااارییییی! شاید اگر این کتاب اولی بود که از مودب پور می خوندم خوشم میومد
Profile Image for Mahshid Naderi.
199 reviews26 followers
February 7, 2016
باز هم يه رمان ديگه كه دوره نوجوونى خوندم.البته نميگم رمان تاثيرگذاريه حتى اگه الان بخوام داستانشو تعريف كنم به جز يه شخصيتش كه آقاى هدايت بود و پسرش على رو از دست داد(حتى نميدونم اين شخصيت مال اين كتاب بود يا مال يه كتاب ديگش) چيزى يادم نمياد اما برخلاف بقيه دوستان اصلا شرم نميكنم كه بگم اين كتاب رو خوندم ،اون زمان خيلى هم دوستش داشتم و كلى باهاش خنديدم و گريه كردم.به كتاب دو ستاره ميدم.
Profile Image for Sara Pahlevani.
157 reviews33 followers
December 17, 2016
اصن یادم نمیاد این کدوم یکی از رمانای مودب پوره و خیلی جالبه که توضیح کتابم کمکی نکرد :|
اگه اونیه که دختره فکر و خیال و خوابه، حتا یه ستاره هم براش زیاده
Profile Image for Parissa Ahmadi.
55 reviews78 followers
June 2, 2017
از دسته کتاب های نوجوانی.
سبک بسیارضعیف و تکراری.
کاش هیچوقت کتابای مودب پور و نمیخوندرم.
Profile Image for Mohammad.
12 reviews1 follower
February 8, 2019
زمان خدمت سربازی خوندمش ، برا ۱۱ سال قبل هستش ، شاید اولین رمانی بود که خوندم ، یادش بخیر ، چه قالبی برام بوجود اورد ، اعتیاد اور شده بود ، هنوزم اون سوراخ ته باغ بود فکر کنم یادمه ازش ، عجب ، باید لبخند زد.
Profile Image for Yasaman Safari.
62 reviews23 followers
June 11, 2018
من این کتاب رو خیلی خیلی سال پیش خوندم ...میشه گفت در دوران کودکی...در کل زیادی داستان دم دستی ای داره که توصیه میکنم نخونید
Profile Image for Fatemeh.
64 reviews23 followers
March 10, 2014
اولین رمانی که از مودب پور خوندم و خب برای بار اول کارش فوق العاده به نظر میومد! ماجرای اقای هدایت و یاسمین واقعا قشنگ بود!
اما افسوس که همین روند تکراری بودن زمینه های داستان در تمام کارهای ایشون وجود داره!
Profile Image for Behnam.
7 reviews2 followers
September 10, 2013
تنها کتابی که از مودب پور خوندم.ازش خوشم اومد.اون موقع شاید 16-17 سالم بود.کتاب خیلی احساسات آدم رو تحریک میکرد ولی در کل اصولی که شخصیت های داستان بهش اعتقاد داشتنو دوست دارم
Profile Image for Mitra.
6 reviews5 followers
February 6, 2015
کتابی نیست که با خوندنش چیزی به دست بیاری
بد تر از اون وقتتو از دست میدی
Profile Image for Narges Amooei.
264 reviews178 followers
August 30, 2018
همه توی نوجوونی‌شون از این رمان‌ها خواندن. من هم ۱۵-۱۶سالگیم این کتاب و رمان‌های عاشقانه‌ی زیادی خواندم. فقط به درد همون سن و همون حال و هوا میخوره و خب اون موقع دوستش داشتم.
Profile Image for Mohaddeseh.
56 reviews17 followers
January 19, 2021
جالب نبود بنظرم
شخصیت های زیاد که هیچ کدوم به تنهایی داستان جذابی نداشتن
Profile Image for Hasti.
21 reviews4 followers
October 26, 2022
شروع پا گذاشتن به دورانی که فقط رمانای آبکی میخوندم
10 reviews1 follower
July 16, 2023
یکی از بهترین های مودب پور بود اگر کتابی میخواید که اولش کلی بخندید بخونید
Profile Image for Zahra Eskandari.
30 reviews3 followers
February 13, 2022
بنظرم واقعا ایرادی نداره که رمان زرد هم توی لیست کتابهامون باشه
مخصوصا رمان های دوره ی نوجوانی و چند نفر هم سن و سال که هیچکدوم اطلاع چندانی نداریم و باهم شروع کردیم به خوندن و تجربه کردن
البته سه ستاره ام برای چند صحنه ی ماندگاره ازین رمان که چه بگیم کتاب خوبی بوده چه نه برای من مهمه برای زمانی که میخوندم و ازش شرمسار نیستم

قسمت هایی که تو ذهنم مونده و فک نکنم هیچوقت فراموش کنم:
قبرستان/بالاسر قبر بهترین همراه/سفید شدن موهای شقیقه های کاوه شخصیت طناز داستان/سکوت
قبرستان/مرده ای که همراه ندارد/همراهان داستان ما در زیر تابوت بدون همراه/خاکسپاری
قبرستان/شب/نگهبان/صدای ویالون/لالایی کودکی که دیگر بیدار نیست
This entire review has been hidden because of spoilers.
1 review
February 2, 2019
افتضاح ترين رمانهايي كه خوندم مال مودب پور بود كلا يه ايده تو ذهن نويسنده بود فقط اسم شخصيتها و جاي پولدار و فقير قصه رو عوض ميكرد و به عنوان رمان بعدي ميداد بيرون من سه تا از كتابهاشو خوندم اونم فقط ميخواستم ببينم بلاخره ميشه يكي از رمانهاش با بقيه فرق داشته باشه ديدم نه همه عين هم و افتضاح به معني واقعي نميدونم چرا بعضي آدمها وقتي هيچ استعدادي ندارن اصرار به نويسندگي دارن خوب اينهمه شغل برن دنبال يه كاري كه ازش سر در بيارن
Profile Image for Ladan.
50 reviews12 followers
January 27, 2021
من ۱۶ سالمه و وقتی ۱۴ ساله بودم این کتاب رو تو کتاب مامان و بابام پیدا کردم. از بچگی کتاب های عاشقانه نمیخوندم، حالا بماند که عاشقانه های ایرانی کلیشه ای ترین عاشقانه های جهانن! بنظرم کتاب مسخره و غیر واقعیه، این یک ستاره رو هم صرفا به این خاطر که ستاره دادن کوانتومیه دادم وگرنه شاید فقط ۲۵ صدم بخاطر احترام به درختی که به خاطر کتاب قطع شده میدادم.
Displaying 1 - 30 of 75 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.