عباس صفاری (متولد ۱۳۳۰ در یزد) شاعر ایرانی است. مجموعه شعر او به نام دوربین قدیمی در سال ۱۳۸۲ از برندگان سومین دوره جایزه شعر کارنامه شد. شعرترانه «خسته» از فرهاد مهراد نیز سروده صفاری است. او در سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۰ به همراه بهروز شیدا و حسین نوشآذر سردبیری فصلنامه فرهنگی هنری سنگ را به عهده داشت. او در حال حاضر در لسآنجلس زندگی میکند. کتاب در ملتقای دست و سیب: مجموعه شعر (۱۹۹۲ - ۱۹۸۸)، نشر کارون، لسآنجلس، ۱۹۹۲ تاریک روشنای حضور، نشر کارون، لسآنجلس، ۱۹۹۶ دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نشر ثالث، ۱۳۸۱ کبریت خیس، مجموعه شعر سالهای ۱۳۸۱-۱۳۸۳، نشر مروارید، تهران، ۱۳۸۴ کلاغنامه: از اسطوره تا واقعیت، نشر مروارید، تهران، ۱۳۸۵ مقاله چارلز بوکافسکی، نگاه نو، ش ۶۴، (بهمن ۱۳۸۳): ص ۷۸ - ۸۱ فرزندان پاز نسل جدید شاعران مکزیک، مجله کارنامه، ش ۳۰ ، (شهریور ۱۳۸۱): ص ۷۲ -
من عباس صفاری رو با مجموعه شعر "کبریت خیس" شناختم و چون از اون مجموعه خوشم اومد سعی کردم برم بگردم ببینم دیگه چه کتابی ازش در دسترسه. این دومین کتابیه که ازش می خونم و باید اذعان کنم که انتظاراتمو برآورده نکرد
این کتاب گزیدهای است از اشعار، داستانها و اسطورههای داخلی و خارجی درباره ی کلاغ که عمدتا توسط دیگران نوشته و ترجمه شده اند و صفاری این وسط تنها کار گزینش رو انجام داده. پس اصلا درست نیست ربط دادن این کتاب به آثار خود صفاری و نمی شه از کیفیت یکی به دیگری پی برد. به نظرم عیب کار هم همین جا است - یعنی رفتن سراغ کاری که از معیارهاش بی اطلاعیم یا از تحققشون ناتوان این اثر برای کسانی که تحقیقات و گردآوری های جدی رو دیدن خیلی دم دستیه. بخش اسطوره اش نظم و ترتیب، تحلیل، و ارجاعات معقول و آکادمیکی نداره و بقیه ی بخش ها هم از حد گردآوری های شخصی نویسنده فراتر نمی ره. به نظرم بخش اشعار بهترین بخش کتابه و باقی بخشا رو اغلب من فقط خوندم که خوندم باشم
کاش به بعضی چیزها بیشتر می پرداخت مثلا تحلیل مختصری که در مورد نقش پرنده ها در تاریخ ادبیات فارسی در مقدمه آورده و کلاغ رو از این حیث که جامع صفات متعدده - جامع بدی و خوبی - پرنده ای دونسته متناسب با نگاه غالب دوران حاضر
چیزهایی که من در این کتاب دوست داشتم: اسطوره کلاغ و آفرینش آسمان (قبیله ی شمسیان)؛ افسانه ی چینی چوپان و دوشیزه ی نخ ریس (پل کلاغ ها)؛ تقلید زاغ از روش کبک (از تحفة الابرار جامی)؛ غراب (نیما)؛ هنوز در فکر آن کلاغم (شاملو)؛ دو شعر در یک کلمه (منوچهر آتشی)؛ کلاغ ها (رضا چایجی)؛ پرنده ی شب هایی که شاعر نیستم (عباس صفاری)؛ غراب (ضیاء موحد)؛ حکایت سیاه شدن کلاغ (بومیان آمریکا)؛ دو کلاغ (شعر قرن ۱۴امی اسکاتلند)؛ غراب (آلن پو)؛ کلاغ در هایکو؛ عبار برف (رابرت فراست)؛ زاغ سیاه در هوای بارانی (سیلویا پلات)؛ و در نهایت مطلق از گوستاو کی سر
عباس صفاری شعرهایش بهتر از پژوهشش است آن هم کلاغ شناسی هر چند موضوع در حد خودش جالب و سرگرم کننده است و کسی به آن نپرداخته و شاید برای خود جایی برای تحقیق داشته است
پروردگارا ! بدان هنگام که برودت برکه را تسخیر می کند و در روستای جنگ زده و مجروح دیگر ناقوس هیچ عشائی به صدا در نمی آید و طبیعت ذات ویرانگرش را نشان می دهد نازل کن زاغ ها را از ارتفاعات آن پرندگان محبوب و دلپذیر مرا
لشکری بیگانه ای هستید با غار غاری تلخ که باد ویرانگر در آشیانه هایتان می وزد پرواز کنید و در دوایری جدا از هم چرخ بزنید بر کرانه های زرد و طویل رودخانه در جاده ای با شوالیه های باستانی بر صحرائی انباشته از خندق و چالاب
هزاران زاغ بر فراز دشت فرانسه جائی که مردگان دو روز پارینه خفته اند آیا به فصل زمستان بال نخواهید گشود تا هر رهگذری را دیگر باره به فکر وا دارید و جارچی جهان ما باشید ؟ جارچی تشییع جنازه های ما !
اما این قدیسان بهشتی بر فراز بلوط ها و گل هائی که غروب های سحرانگیز بر آن ها به پایان می رسند
پرهیز می کنند از چکاوک های ماه مه آنهائی که در اعماق جنگل توقف می کنند در چمنزاری که نمی توان دل از آن بر گرفت در اسارت شکستی بی آتیه و جبران ناپذیر .
در بخشی از کتاب می خوانیم: « در افسانه بومیان آمریکا آمده است که کلاغ در اصل سفید و بسیار زیبا بوده است و حیوانات از تماشای او حظ می برده اند . شغال اما به او حسادت می ورزد و با حیله و نیرنگ رنگ سفیدش را سیاه می کند .»