Masoud Behnoud, (مسعود بهنود in Persian) a prominent Iranian journalist and writer, was born on July 27, 1947 in Tehran. He started his work as a journalist in 1964. During his long career he worked as an investigating journalist for different newspapers. He founded more than 20 newspapers and magazines, none of them are currently in publication.
Between 1971-79 he was the chief editor of the most influential and popular daily in Iran "Ayandegan". This newspaper was closed in 1979 on the orders of Ayatollah Khomeini and its editor and senior staff were all imprisoned. During 1972-79 he also worked as a producer, writer and speaker for the "National Iranian Radio and Television". In 1979 Massoud Behnoud became the chief editor of the weekly "Tehran-e Mosavvar", which was shut down by the Islamic government after 30 issues during the crackdown of all non-governmental and independent newspapers.
Between 1972 and 1979 Massoud Behnoud was one of the most important and active figures of the trade union of Iranian journalists.
امینه داستانی تاریخیست که از اواخر دوران صفویه شروع و تا پهلوی ادامه پیدا میکند. داستان تاریخی با محوریت دختری به نام خاتون که کشته شدن پدرش رو در میدان شاه اصفهان میبینه. بعدها همسر شاه سلطان حسین میشه و به دربار راه پیدا میکنه. در ادامه به دلایلی به همسری فتحعلی (نه اون فتحعلی شاه معروف) در میاد و از اونجا نامش میشه امینه و پایه گذار یک چیزی شبیه به یک سلسله از زنان با نفوذ در سرنوشت تاریخ ایران میشه. امینه مادر بزرگ آغامحمد خان قاجاره و نقش مهمی در به قدرت رسیدن ایل قاجار در ایران بازی کرده. اینکه این داستان واقعیته یا خیال نمیدونم اما اطلاعات درست و جالب توش زیاده. داستان کتاب خیلی روانه و واقعا کشش خوبی داره. ه
با خوندن امینه به قدری ناراحتی و غم از جنس دوم بودن زن توی جامعه به دلم نشست که حد نداشت. مطمئناً بودند و هستند و خواهند بود زنانی که مثل امینه در سرنوشت کشورها نقش بازی کنند، ولی همیشه با پشت پرده نگه داشتن و زیر سوال بردنشون توسط کسانی که خودشون رو جنس اول میدونند از صحنه تاریخ محو شدند.
امینه برای من آشنا بود. امیدها، تلاشها، عقاید و رفتارش رو میشناختم. شاید اگر قبل از خرداد 88 این کتاب رو میخوندم فقط به چشم یک داستان بهش نگاه میکردم. ولی الان میدونم که چنین زنانی رو فقط توی کتاب و داستان نمیشه پیدا کرد... اطراف ما پر از خاتون هایی هست که برای رسیدن به هدفهای والاشون امینه شدند...
مسعود بهنود از سرشناس ترين روزنامه نگاران ايران است ا گرچه خود گفته امینه قصه است ولی نمی شود باورش نکرد. بهنود تاريخنگاري است که بیشتر روزنامه نگار است و تاریخ را بصورت داستان بال و پر داده تا برای خواننده جذابیت داشته باشد. اين كتاب ماجراي زني است به نام خاتون سوگلي حرمسراي پادشاه ضعيف النفس صفويه كه بدل به امينه همسر خان آشاقه باش مي شود به عنوان اولين سفير زن دنيا فعاليت مي كند با ولتر ملاقات مي كند و با شخصيت منحصر به فرد خود در دربار بزرگترين كشورهاي دنيا توجه افراد را جلب مي كن دزنی روشنفکر که پیشرفت اروپائیان را از آن جهت می داند که قدر هنرمندان و متفکران خود را می دانند و آنرا با دانشمندان ایرانی در حجره های تنگ مقایسه می کند. امینه حوادث 300 سال گذشته ایران, حکلیت مردان بزرگ ,ونیز بی کفایت را بیان می کند.مردان بزرگی که زنانی همچون کوه پشت سر دارند و در واقع همه از یک شیر زن هستند و کوته فکرانی همچون حاج میرزا آغاسی که" خزر حوضخانه ما "را گرامی نداشته بقولی درباره خزر گفته" کام دوست را نباید برای این آب شور تلخ کرد" . شرح وقایع بزرگترین ظلمی که بر ایرانیان رفته را می خوانیم که همان قتل امیر نظام(امیر کبیر) بوده است و پشیمانی بی حاصل شاه را از اغفال نوازشگران تا لب گور بدنبال دارد
خاتون زن آخرین پادشاه صفوی است که روزی شاه سلطان حسین او را پیشکش مردی به نام فتحعلی قاجار میکند و از آن پس امینه نام میگیرد. زنی که برای به قدرت رساندن خاندان قاجار تلاش کرده و در نهایت، آقامحمدخان نوهاش را به تخت مینشاند.
پرداخت به زنان تاثیرگذار تاریخ چیزی است که به خصوص در تاریخ ایران، آن را به شدت کم داریم. امینه زنی قدرتمند بوده که روایت خواندنیاش باعث به وجود آمدن سلسلهی قاجاریه میشود. این کتاب اگرچه تا حدی مستند است اما لحن نویسنده_ به سبب روزنامهنگار بودنش_ چندان دلچسب نیست و تنها اطلاعات تاریخیست که میتواند سبب ادامهی کتاب شود. با این حال تاریخ ناگفتهاش جذاب و خواندنیست.
" این یک نیت قدیمیاست. آدمیزاد یک عمر_ یعنی صدها عمر_ است که میکوشد شاید مرز بین افسانخ و تاریخ، قصه و واقعیت، راست و دروغ، حق و ناحق را معلوم کند. هنوز که هنوز است پیدا نشده..." "کاش در دیار فرنگان میماندم. کاش دیگر باز نمیآمدم. اینجا جز اندوه چه دارد؟" " در آسیا قدرت بر اساس قواعدی حرکت میکنو که بیشتر متاثر از دین و مذهباند تا قومیت." " چرا همهی آنها که قابلیت دارند، باید اسیر سرنوشت خود باشند؟"
بسیار از خواندن این کتاب لذت بردم. چقدر مکمل خوبی بود برای کتاب خواجه تاجدار و چقدر نویسنده حرف داشت برای گفتن با این همه جزییات از دوره های مختلف، که به زیباترین و منظمترین بیانها روایت کرده بود. برای من اینکه یک آقا چنین کتابی رو نوشته بودند در حالیکه در کل، تاریخ مذکر نگار هست چقدر دلچسب بود. اطلاع از رنجی که بر زنان در تاریخ محول شده و روند زندگی های شاید خود ناخواسته ی این زنان برایم بسیار جالب توجه بود و سهم پنهان زن ها در سمت و سو پذیری های اصلی. به قدری متن پویا و روایت ماجرا جذاب و منسجم بود که به هیچ وجه بعنوان خواننده احساس کسالت نکردم و یا دچار تناقضات زمانی متعدد نشدم که معمولا در خواندن کتابهای تاریخی ممکن هست پیش آید.
کتاب اینگونه آغاز می شود: «اول اين را روشن كنم كه ميخواهم برايتان قصه بگويم. يك قصه تاريخي. ميتوانيد فرض كنيد كه اصلا هيچ يك از شخصيتها واقعي نيستند. راستي هم آنها افسانهاند. به خصوص خود "امينه".» خواننده هرچه بیشتر به انتها نزدیک می شود فرآموش می کند که همه ی اینها افسانه است یا دست کم می خواهد فراموش کند. معلوم نیست که همه ی اینها قصه بوده یا عین تاریخ. اتفاقا این نقطه ی قوت است، چشم و گوش خواننده تیز می شود که هرگاه چیزی از تاریخ ۳۰۰ ساله ی اخیر ایران دید و شنید، در آن تمرکز کند و با نوشته های این کتاب مقایسه کند. نثر کتاب واقعا شیرین است.
من نوشته های مسعود بهنود را خیلی دوست دارم. حتی در رمان هایش هم جنبه های تاریخی و واقعی دیده می شود مثل همین کتاب امینه. این کتاب هم بخشی از تاریخ سیاسی را بازگو می کند و هم بخشی از تاریخ اجتماعی ایران را. به کسانی که به رمان های تاریخی و اجتماعی علاقمند هستند خواندن این کتاب را توصیه می کنم
نثر کتاب واقعاً روون و دلنشین بود و آدم رو با خودش همراه میکرد، و درسته که با چاشنی خیال هم همراهه، اما اطلاعات جامعی از تاریخ اواخر صفوی تا اوایل پهلوی به آدم میده. در انتها فقط میتونم بگم بیچاره ایران و مردمش که انقدر توی طول تاریخ، قربانی خودخواهی و قدرتطلبی سردمداران و سیاستمدارانش شدن.
مدتي با امينه از حكومت شاه سلطان حسين صفوي تا حكومت افغان ها و افشاريه و زنديه و قاجار زندگي كردم :) اين كتاب، تلفيق تاريخ ايران از صفوي تا قاجار با داستان زندگي پر فراز و نشيب امينه ست كه ميتونه نماينده ي خيلي از زناني باشه كه تو تاريخ ما گم شدن.. توي اكثر بخشها مرز داستان و واقعيت، جداً مشخص نيست! توصيفات كتاب فوق العاده بود، به نظرم اطلاعات تاريخي مفيدي هم داشت، خسته كننده نبود، دوسِش داشتم❣️ كاش به جاي اون همه كتاب تاريخ تو دوران مدرسه اينو ميدادن بخونيم :D از الآن دلم براش تنگ شد.. راستي كتاب صوتيشو گوش دادم :)
امينه را از اول مهر شروع كردم. در تمام اين چند ماه، داستان پر فراز و نشيب زندگى من كه انگار روى دور تند افتاده بود، با ماجراهاى پر فراز و نشيب امينه گره خورده بود. امينه را گذاشته بودم براى وقت هاى خاص، وقت هاى تنهايى، تنها توى كافه نشستن ها، يا حضور اجبارى در كنفرانس و امثالهم. بخاطر همين هم خواندنش اينقدر طول كشيد، در اين فاصله چندين كتاب ديگر را تمام كردم، اما امينه، همدم زمان هاى خاص بود. عجيب است كه تاريخ چند سلسله پادشاهى تا حد زيادى دستخوش حركات آدمى باشد كه چندان هم نامى از او نمى شنويم! گاهى با خودم فكر مى كنم كه اگر امينه نه يك زن، كه يك مرد بود، باز هم همينقدر گمنام باقى مى ماند؟ امينه از بعد اخلاقى، چندان هم شخصيت قابل ستايشى نيست، اما توانمندى هاى روحى و جسمى اش قابل ستايش است. بايد اثرگذارى اين زن در ت��ريخ اين كشور را خواند و متأسف شد از اينكه جهان مردسالار و حتى تاريخ نگارى مردسالار، چطور امسال امينه را در گمنامى فرو مى برد تا بر فرودستى و ناتوانى زنان هرچه بيشتر تاكيد نمايد.
هيچ وقت فكر نمي كردم بتونم انقدر ازتاريخ حتا اگر به چاشني تخيل آغشته باشه انقدر لذت ببرم، امينه داستان زني است كه هر زن ايراني آرزو داره در وجود خودش بيدارش كنه، قلم روان مسعود بهنود واقعا لذت بخش بود.
قبل از هر چیز بنظر میرسد مسعود بهنود دچار نفرینی شده است که من اسم آن را میگذارم "نفرین مشهوران نبایدی". مشهوران نبایدی آدمهایی هستند که بر طبق عُرف نباید مشهور میشدند ولی به خاطر شرایطی مشهور گشتند. شهرت برای بازیگران، خوانندگان، هنرمندان خاص، فوتبالیستها و سیاستمداران است. یک کارمند بانک نمیتواند مشهور شود (البته شاید در دنیای فضای مجازی این قصه کمی عوض شده باشد)، همچنین یک استاد علوم سیاسی (صادق زیبا کلام) و یک جراح مغز ( دکتر سمیعی). برای همین وقتی یک فردی که شغلش کِشش شهرت ندارد بنا به دلایلی مشهور میشود، پشتش چه حرف ها که نمیزنند. این درباره مسعود بهنود هم صادق است. روزنامه نگاری در میان صدها روزنامهنگار هم نسلش که مشهور شد. نفرین مشهوران نبایدی باعث شده است که نگاه به کتابهای بهنود، نگاهی به دور از انصاف و نگاه ماژیک قرمزی باشد؛ یعنی، نگاهی که در آن فرد روی کل آثار مسعود بهنود خط قرمز بطلان میکشد.
امینه یک قصه تاریخی است و نه یک پژوهش تاریخی. قصه تاریخی قرار نیست واقعیت باشد. بنابراین این سخن که آثار بهنود مانند امینه خالی از استناد تاریخی هستند، مثل این است که بپرسیم ماشین چرا پرواز نمیکند. پاسخ مشخص است. همان طور که ماشین برای پرواز طراحی نشده، قصه تاریخی هم برای استناد تاریخی نوشته نشده است. همان طور که نباید یقه داون براون را برای نوشتن سری "رابرت لنگدن" گرفت، خردهگیریها به مسعود بهنود هم سراسر باطل است. برای همین نگاه به امینه و بسیاری از آثار بهنود باید نگاهی از منظر نقد ادبی و ادبیات داستانی باشد نه نگاه تاریخی و تاریخ نگاری.
امینه شروعی طوفانی دارد. شخصیت پردازی بهنود از امینه، دختر چالاک و فرض ترکمنی چُنان قوی و شیرین است که خواننده را محو خود میکند. نثر آهنگین و رسا، و واژهگزینی هوشمندانه بهنود باعث شده است که تصویری که رمان از انتهای سلسله صفویه به شما میدهد بسیار واقعی جلوه کند. بخصوص آنجا که نویسنده سعی میکند تا شقاوتهای محمود افغان را در اصفهان نشان دهد. امینه دختری که رویای رساندن فرزندانش را به سلطنت دارد، در این رمان تلاش میکند به هر دری زده تا این مهم را عملی کند. نکته مثبت رُمانِ بهنود استفاده از قالبِ قصه در رُمانِ است. در واقع بهنود از تکنیکهای خُشک رمان نویسی که به زبان فارسی و حتی به مذاق خواننده ایرانی خوش نمیآید استفاده نمیکند و سعی میکند داستانش را در سَبکی قصه وار، مانند مادربزرگی مهربان تعریف کند. اگر در قصه مادربزرگان قهرمانان به جنگ دیوان میروند و در بغل پریان آرام میگیرند و جادوگران دو نیم میکنند. در رمان امینه، شخصیت اصلی به دیدار پادشاهان و بزرگان اروپایی میرود. چیزی که شاید در یک نگاه رئالیستی غیر منطقی بیاید (و البته بهنود هم در این قسمت خوب نتوانسته فضاسازی لازم را از اروپای قرن 16 و 17 انجام دهد و رمان بسیار فانتزی شده است.)، اما در قالب قصه میتواند باور پذیر باشد.
اما امینه بعد از کتاب اول رو به افول میرود. نویسنده سعی میکند روح امینه را زنده نگه دارد و ماجرای ادامه سلسله قاجار را از نگاه دیگر زنان مهم این سلسله مانند مهدعلیا بیان کند، اما نکته اینجاست که نویسنده بسیار تند تند این بخش را از نظر میگذراند و در واقع این بخش را فدا میکند. نگارنده این سطور اگر جای نویسنده بود به گونهای دیگر این قسمت از تاریخ را روایت میکرد و یا اصلا تن به روایت تاریخ قاجار نمیداد و رمان را با مرگ امینه به پایان میبرد. امینه برای همین یک تجربه است، تجربه دو چیز. یک، چگونه قالب قصه را با قالب رمان ترکیب کنیم. دو، چگونه یک رمان تاریخی بنویسیم. امینه می توانست یک شاهکار یا حداقل یک رمان خاص باشد، اما فدای تجربه تاریخی ما ایرانیان برای نوشتن شده است و فدای نفرین مشهوران نبایدی. باشد که خوانده شود و دیگران از آن برای تجربههای بعدی استفاده کنند چرا که تاریخ ما پر است از قصههای شنیدنی و خواندنی و دیدنی.
کتاب با یک شالودهشکنی زورکی و آبکی آغاز میشود؛ نویسنده پس از ده صفحه یادش میرود هدفش چیست؛ داستان نه بهقدری تاریخ موثق دارد که بر آن تکیه کرد و نه آنقدر زور نمیزند که تاریخی نباشد. پلات و داستانپردازی را که بیخیال.
این یک قصه است، قصه ای جذاب و پرکشش هم هست. به شخصه همیشه عاشق تاریخ پیشامعاصر ایران بوده ام. دوره ی روزهای طلایی اصفهان تقابل قدرت صفویان با باب عالی عثمانی، دوره ی حکومت های ناپایدار اما پرقصه ی زندی و افشاری و سرانجام سلطنت قاجار مرموز و هزار رنگ. و امینه دقیقا قصه گوی همین دوره است. آن هم نه یک راوی معمولی، که حافظه ی وقایع آن و از آن مهم تر «زنی» در قامت پرورنده ی وقایع است. همگی از نگاه جامعه ی سنتی ایران از صفوی و زندی و افشاری و قاجاری درباره ی زنان بسیار شنیده ایم و گفته ایم و مطلعیم. نیاز به طولانی کردن سخن درآن باب نیست، نیاز نیس عنوان شود با حضور زنانی چون بیگم خاتون عمه ی شاه عباس کبیر و مشاور با نفوذ و قدرتمند او، زن به عنوان عنصری ثانویه در جامعه حضور می یافت و دست بالا تا مقام یک رایزن پشت پرده و آن هم زیر سایه ی مرد صعود می کرد. امینه یا دست کم قصه ی امینه، اما این قاعده را می شکند. زنی در بطن تاریخ پر التهاب ما بعد صفوی و ما قبل قاجاری نه تنها با تکیه بر عنصر عطوفت ذاتی خود به دوام خانواده ی خود می پردازد که با تکیه بر فراست و سیاستش نقشی فعال در شکل گیری اتفاقات مابعد خود دارد آن هم در تقابل قدرت با جنگاوران و سیاست مداران تماما مذکر. امینه دختری از قبایل قاجاری زیر نفوذ صفویان در دربار آخرین پادشاه صفوی سوگلی میشود اما خیلی زود قبل از انحطاط حکومت شاه سلطان حسین، به میان خاندان خود باز میگردد و در سالهای آتی در کنار تقابل با نادرقلی، قلدر افشار و پیوند نسبی با وکیل الرعایا در ذهن و کمی بعد در عمل پی میریزد بساط سروری خون خود را، طایفه ی قاجار. او آگاهانه پس میزند تقدیر محتوم زنانه ی خود را و به خارج از ایران، به دیار روشنگران اروپایی سفر میکند. تا برای زنان بعد از خود تجدد را در چارچوب شمایل بانوی ایرانی سوغات بیاورد. نویسنده، تاریخ را با روایتی خطی اما شیرین جلو میبرد، ترفندی خاص در داستان به کار برده نمیشود، ما نه شاهد فلش بکی در دل تاریخ هستیم و نه آنتاگونیستهای در قد و قامت قهرمان داستان که دو قطبی های مرسوم را ایجاد میکند. تقابل یا تعامل با شخصیت های فرعی نشانه هایی هستند که فقط سیر بلوغ و پختگی شخصیت امینه را پر رنگ تر میکنند. ولیکن داستان امینه با همین سادگی و خلوص خود و با تکیه بر ذخیره ی طلایی تاریخ ایران خواننده را با خود همراه می کند و از عالی قاپو ی اصفهان تا چادرهای اشاقهباش گرگان و از قلعه ی وکیل شیراز تا قلب پاریس و مصاحبت ولتر به سیر و سیاحت میبرد تا نشان دهد در اعماق شخصیت «مادر قجر» قدرتی نهفته است که میراث زن قجری و زن ایرانی میشود در نسل های آینده. قلم نویسنده روان، تعاریف او روشن و بی ابهام و قصه گویی اش پر کشش است. داستان به شکلی خطی از اوضاع قبل از تولد امینه شروع شده، با او به اوج خود میرسد و پس از مرگش با میراث او برای زنان قاجار و عهدش با پادشاهان قاجار به فرود می آید. مسعود بهنود، پژوهشگر، روزنامه نگار و از همه مهم تر تاریخ نگار است. او با موفقیت توانسته روابط خسته کننده و مستندات خشک موجود در تاریخ را با چاشنی افکار و عواطف انسانی در هم بیامیزد، تاریخ را علاو�� بر نمایش مستندات مستدل با لحنی دیگر تعریف کند و حتی تا مرز آفریدن شخصیتی افسانه ای در دل واقعیات زمانه ی ما پیش برود. بنابراین، امینه را بخوانیم و باور کنیم که یک افسانه است...
امینه شرح زندگي دختری اصفهانی و باهوش است که سوارکاری و جنگاوری یاد میگیرد و پا را فراتر از قیود و محدودیتهای زنان زمان خودش گذاشته و این شجاعت چنان زبانزد میشود که او را سوگلی حرمسرای شاه سلطان حسین میکند و از دربار صفوي به ميان شمالي ها و تركمن ها میرود و پايه گذار سلسله قاجار مي شود. البته این داستان تخیل نویسنده ست و واقعیت ندارد ولی نویسنده با قلم توانمندش توانسته رمانی زیبا رو با شرحی از دوران فروپاشی صفویه، و ظهور و سقوط نادرشاه افشار و کریم خان زند و ظهور سلسله قاجار پیوند بزند و تاریخ سرزمین مان را در این دوران برایمان به زیبایی به تصویر بکشد.
امینه نه تنها از زنان عصر خویش بلکه از مردان عصر خویش نیز پاش رو فراتر گذاشت زبانهای خارجی را یاد گرفت و به عنوان سفیر به اروپا رفت.
در این قسمت ها تفاوت جایگاه زنان در جامعه اروپا با جایگاه آنان در حرمسرای شاهی بسیار غم انگیز بود.
در قسمتهایی از رمان که اعتقادات خرافی شاه سلطان حسین صفوی و اطرافیانش باعث استیلای افغانان بر ایران و عقبافتادگی کشور شد واقعا خون دل خوردم و افسوس.
با همه ویژگی های خوب آمینه یک نقطه ضعف داشت و اون حرص و طمعش برای قدرت و حفظ اون در نسل خودش بود. ای کاش به جای حفظ قدرت در سلسله قاجار به فکر انتقال اون به آدمی مناسب میبود. تعصب و حرصش برای حفظ قدرت در نسل خودش خیلی به چشم میخورد و گاهی تمام ویژگی های خوبش رو تحت تاثیر قرار میداد.
" اول این را روشن کنم که میخواهم برایتان قصه بگویم. یک قصه تاریخی. میتوانید فرض کنید اصلا هیچ یک از شخصیت ها واقعی نیستند. راستی هم آن ها افسانه اند بخصوص خود امینه"
نویسنده در همان ابتدای کتاب خواننده را در برزخ داستان و تاریخ قرار میدهد:
"این یک نیت قدیمی است. آدمیزاد یک عمر -یعنی صدها عمر- است که می کوشد شاید مرز بین افسانه و تاریخ، قصه و واقعیت، راست و دروغ، حق و ناحق را معلوم کند. هنوز که هنوز است پیدا نشده..."
از آنجایی که به نظریه "مرگ مولف" معتقد هستم نمیخواهم از نویسنده صحبت کنم اما نمیتوانم توجه بهنود به تاثیرگذاری زنان تاریخ را در کتاب های دیگرش نادیده بگیرم!
امینه " زنی که نامش در تاریخ نویسی مذکر این دیار گم شده است"
با اینکه پایه ی وقایع کتاب براساس همان تاریخی است که پیشتر خوانده ایم اما داستان امینه همچنان پرکشش و در آخر غیر قابل پیش بینی است.
به نظر من کتاب بیشتر شبیه به خواندن تاریخ بود تا رمان پس اگر از تاریخ لذت میبرید در خواندنش شک نکنید!
همیشه پای یک زن در میان است...امینه شیر زنی که تاریخ هرگز او را فراموش نخواهد کرد. در تاریخ ایران زنانی چون او کم نیستند. روحیه دلاوری اش را می ستایم....اندیشه ای دیگر داشت و جلوتر از زمان خود بود....نکته ای که هنگام خواندن این کتاب بیش از هرچیز آزارم میداد قدرت طلبی بشریت برای رسیدن به قدرت بود که در تاریخ همیشه بوده و تکرار خواهد شد....که در این راه بسیاری بی گناه جان سپردند. زین پس بعد از مشاهده ی کاخ ها و عالی قاپوها دردی عمیق در دل احساس خواهم کرد دردی از خونخواهی اجدادم
هواپیما اوج که گرفت،پس از لحظه ای دریای خزر پیدا شد، آبی گسترده ی دریای مازندران،دریای امینه.... هدیه ی این مهدعلیا را باز کردم. شال ترکمنی، شال بزرگ و رنگارنگ... با بوی آشنا.
امینه.نوشته ی مسعود بهنود. قصه است یا تاریخ؟ هر چه باشد دوست داری باور کنی ، و مگر جز همین باور چیز دیگری از کتاب می خواهی؟ کتاب قصه می گوید تا خوابت نبرد! از ایران می گوید، از گذشته ی نه چندان دور، انگار همین نزدیکی است، اصلا مگر 200 سال پیش را هم " گذشته" می گویند؟ چنان آن سالها را روایت می کند و به امروز می رساند که در آخرین صفحه ، خود را در هواپیمایی می بینی با شال ترکمانی گل دار در دست که پرتت می کند به همان 200 سال پیش.... قصه، قصه ی امینه است، قصه ی امینه ها، و شاید تو! که به خود بگویی من هم امینه هستم! روایتی است از دختری که در 5 سالگی پدرش را کشتند، و در 14 سالگی همسر شاه سلطان حسین صفوی شد، بعدها مادر زن، کریم خان زند و مادر سر سلسله ی قاجارها و دها منسب و منصب دیگر..... داستان با "فتنه" شروع می شود، آنجا که به شاه خبر می دهند، دخترکانی فتنه و آشوب کرده و سر و دست سربازان بشکسته و در باغی پناه گرفته اند........
هدف این کتاب بیان حقایق تاریخی پیرامون زنان قدرتمند ایران است که تاکنون کمتر به آن اشاره شده است. امینه نام زنی است که در چهار دوره صفوی، افشاریان، زندیه و قاجاریه حضور داشته است. این زن نقش بسیار مهمی در به قدرت رسیدن شوهر، فرزند و نوه هایش داشته است. آغا محمد خان قاجار فرزند همین زن بود که سلسله قاجاریه را بنا نهاد. از طرفی مسعود بهنود روایت گر تاریخ کشور ایران در قالبی جدید است که شاید سبب شود علاقه مندان به تاریخ این سبک را بپسندند. اما به نظرم اشکال این کتاب، وجود اسامی مختلف و بسیار زیادی است که اگر علاقه ای به تاریخ و یاد گرفتن آنها وجود نداشته باشد سبب می شود که کتاب پس از مدتی کسل کننده شود و دیگر کشش و جذابیت لازم را نداشته باشد.
So boring! I read Khanoom which was more of a myth and I really liked it. Then, I decided to pick another book of Masoud Behnood (Amineh) since the last book was quite a catch to me! Honestly, I got so disappointed in him. He's kind of trying to show the situation of the people mostly women of that time but I don't think he succeeded. I think this book must have been written for teenagers!