Abbas Maroufi
Born
in Tehran, Iran
May 17, 1957
![]() |
سمفونی مردگان
by
13 editions
—
published
1989
—
|
|
![]() |
تماماً مخصوص
8 editions
—
published
1391
—
|
|
![]() |
Samfoni_e Mordegan
—
published
2007
|
|
![]() |
فریدون سه پسر داشت
10 editions
—
published
1997
—
|
|
![]() |
peikare farhad
by
12 editions
—
published
2009
—
|
|
![]() |
ذوب شده
by
5 editions
—
published
2009
—
|
|
![]() |
sanfonie mordegan
|
|
![]() |
Ölü Ruhlar
by
2 editions
—
published
2010
—
|
|
![]() |
داستان برلین
by
—
published
2011
|
|
![]() |
Fereydun hatte drei Söhne
|
|
Upcoming Events
No scheduled events.
Add an event.
“روزهای فروپاشی دیوار یاد روزهای انقلاب خودمان می افتادم که همه می خواستند چیزی ببخشند. هرکس برای دیگری بغل می گشود. و تا چشم به هم زدیم چقدر زود تمام شد. تا چشم به هم زدیم فیلم عوض شده بود. همه می خواستند چیزی را از بین ببرند. انقلاب نبود انفجار بود. چیزی منفجر شد که ملت ما را تکه پاره کرد. حالا یکی دنبال دستش می گردد، یکی دنبال چشمش، یکی دنبال پاهاش، و دیگری دنبال بچه اش”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“تاریخ مثل یک صفحه کاغذ است که ما روی پهنه اش زندگی می کنیم و درد می کشیم، دردی به پهنای کاغذ. وقتی گذشتیم در پرونده تاریخ به شکل خطی دیده می شویم، همان خط لبه کاغذ.”
― تماماً مخصوص
― تماماً مخصوص
“چرا کسی را نداشتم که باهاش حرف بزنم؟ آندره آندره! عشق یعنی چی؟ یعنی تپشهای بیدلیل قلب؟ یعنی نگاهی که روی اجزای صورتت میچرخد و بعد دیگر نیست؟ یعنی دیر جنبیدن و حسرتی که میماند؟ شاید هم یعنی درد کشیدن و فشرده شدن دل که آدم هستیاش بیاید پیش چشمهاش.”
―
―
Is this you? Let us know. If not, help out and invite Abbas to Goodreads.